محمد علی شیخی: رضا پهلوی؛ وارث یک گذشته سیاه، با افقی تاریک برای آینده

 

پس از گذشت بیش از چهار دهه از سقوط دیکتاتوری سلطنتی پهلوی، رضا پهلوی، به ضرب و زور والده یا عموهای فرنگی یا ایرانی!! «از قبیل شهریار آهی و پرویز ثابتی» در شکل و شمایل فردی یا جمعی برای به سرگذاشتن تاج از دست رفته پدری هر از چندی پا برهنه به وسط میدان می‌پرد. در آخرین پرده از این نمایشات مبتذل و تکراری مدعی شده که مردم ایران و جمعی از نیروهای نظامی و سپاهی از او خواسته اند که رهبری دوران گذار پس از تغییر رژیم را بر عهده بگیرد و او از سر میهن پرستی این دعوت را پذیرفته است. عملکرد، گفتار، و مواضع رضا پهلوی، و شواهد تاریخی، نشان می‌دهد که شازده بیش از آن که گزینه‌ای جدی برای آینده ایران باشد بازیچه وزارت اطلاعات رژیم آخوندی و سیاست های استعماری است.

شازده فرزند محمدرضا شاه است، که پس از قیام قهرمانانه سی تیر1331 مردم ایران، با کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و با کمک آمریکا و انگلیس، دولت دکتر محمد مصدق نخست‌وزیر قانونی ایران را سرنگون و سلطنت خودکامه اش را تحکیم کرد. در زمان پدرش ساواک به‌طور بی وقفه به سرکوب، شکنجه، و اعدام مخالفان و انقلابیون می‌پرداخت. اما شازده نه فقط هرگز، از جنایات پدرش و ساواک او فاصله نگرفته، از محکومیت آنها خودداری کرده بلکه به توجیه آنها نیز پرداخته است. از همه این ها مهم تر ظهور دژخیمی مثل پرویز ثابتی در تظاهرات هوادارانش در آمریکا و یا فحاشی های عده ای لمپن ساواکی ها با شعارهایی نظیر «خدای هر ایرانی-کینگ رضا پهلوی» را با سکوتی که «علامت رضاست» برگزار کرده و می‌کند. سکوت مطلق وی در برابر شعارهایی چون «مرگ بر سه فاسد - ملا، چپی، مجاهد» که همسرش ابداع کرد، و عدم محکومیت صریح فحاشی ها و حتی حملات فیزیکی هوادارانش علیه تجمع و تظاهرات دیگر گروه‌های اپوزیسیون مثل جریان لندن، ماهیت واقعی او را افشا می‌کند.

علیرغم دعاوی مکرر شازده درباره رهبری اپوزیسیون، و با وجود حمایت های آشکار و پنهان و فرصت سازی های استعماری او هرگز نتوانسته کمترین جایگاهی به‌دست آورد. ناتوانی شازده در ایجاد حتی یک نمونه ائتلاف‌ پایدار، و وابستگی به پایگاه‌های لمپن-شاه‌پرستی و ساواکی، افشاگر ماهیت واقعی اوست. نمایشاتی چون "شورای ملی" یا "منشور همبستگی" و چندین و چند علم و کتل مشابه هر بار با انشعاب یا فروپاشی مواجه شده‌اند.

 در آش شله قلمکار دموکراسی‌خواهی با سس سلطنت شازده، یک دوگانگی آشکار وجود دارد. از یک‌سو، از دموکراسی و حقوق بشر و گاهی هم برای ایز گم کردن از جمهوریت سخن می‌راند، از سوی دیگر، از عنوان شاهزاده که نماد یک نظام دیکتاتوری سرکوبگر، غیر منتخب و متکی به ژن برتر یا حتی موهبت الهی است دست نمی‌کشد. شازده از فهم این حقیقت عاجز است که با این پارادوکس هیچکس، برای دعاوی او تره هم خورد نمیکنند.

ثروت خاندان پهلوی که حاصل غارت منابع ملی و چپاول دارایی های مردم توسط پدر بزرگش و پدرش بوده، اکنون در دست شازده و مادرش است. بنیاد پهلوی و اعضای خاندان پهلوی مالک یا سهامدار اصلی ۱۷ بانک و بیمه، ۲۵ کارخانه‌ی صنایع فلزی، ۸ کارخانه‌ی مواد معدنی، ۱۰ کارخانه‌ی سازنده مصالح ساختمانی، ۴۳ کارخانه‌ی صنایع غذایی، ۴۷ شرکت خدماتی و ۲۶ فقره سرمایه‌گذاری و فعالیت عمده تجاری دیگر در ایران بودند. خانواده پهلوی املاک و سرمایه‌گذاری‌های عمده‌ی بسیاری نیز در خارج از کشور داشتند، ازجمله زمین‌های وسیع پدر شازده در اسپانیا. و جزایر قناری اشرف پهلوی خواهر دوقلوی محمدرضا شاه در سال ۱۳۴۸، زمینی در بلندترین نقطه منطقه بورلی هیلز لس آنجلس خریداری کرد که گران‌قیمت‌ترین زمین در کشور آمریکا است. برای به‌سازی و آبادانی این زمین میلیون‌ها دلار هزینه شده است. شازده این زمین را در سال ۱۴۰۰، به قیمت یک میلیارد دلار فروخت. گزارش‌هایی از شرکت‌های ثبت‌شده در پاناما، املاک گران‌قیمت و هتل ها و کازینوها در اروپا و آمریکا، و ثروت‌های نجومی باقی‌مانده از پدرش، همگی منشأ مالی وی را که البته از آنها دم بر نمی آورد، نشان می‌دهد. جمع آوری پول اعانه تحت بهانه کمک به کارگران اعتصابی و غیب شدن این کمک ها و فروش بلیط چند صد دلاری برای نشستن سر میز شام پذیرایی شاهانه ایشان و افشاگری های مشاورش در مورد گرفتن حقوق ماهانه از سرویس های خارج وجوه دیگری از چهره پنهان وی را افشا می‌کند.

حمایت‌های آشکار و پنهان جریان‌هایی که در پی سناریوهای امنیتی برای ایران هستند از شازده، اثبات می‌کند که نمایشات تکراری آلترناتیو سازی علیرغم هر بار شکست مفتضحانه دو باره با نام و سناریویی جدید به میدان می آید، حاصل طراحی‌هایی با منشأ رژیمی یا استعماری و یا ترکیبی از هردو است.

هر کس داستان موش و گربه عبید زاکانی را خوانده باشد حتما از جلسه بزرگ ارتش‌نداران موشان خبر دارد که می‌خواستند گربه را گیر بیندازند و یکی شاید ثابتی یا آهی شان طرح انداختن زنگوله به گردن گربه را داد که با استقبال همه حاظران در کنفرانس مواجه شده بود. فقط یک مشکل کوچک مانده بود که چه کسی زنگوله را به گردن «گربه فرزانه» بیندازد. حالا شازده و بعضی دیگر انداختن زنگوله به گردن مقام معظم رهبری را دور می‌زنند و برای دوران گذار البته بی هزینه، طرح و برنامه می‌پزند. اما دست آخر طرح های صد من یک غاز شازده برای دوران پس از گذار از جمهوری اسلامی جز حساب باز کردن روی نیروهای سرکوب همین رژیم حاکم به همراهی بقایای ساواک پدرش نیست.

وصول به ایران آزاد و مستقل بیش از هر زمان دیگری نیازمند حرکتی است که بازگشت به دوران ستمشاهی را به پشیزی هم نگیرد، در مقابل نظام جنایتکار حاضر تسلیم نشود، در بی عملی در جا نزند و ملعبه طراحی‌های امنیتی قدرت‌های خارجی هم نشود. شازده، با همه ادعاهایش، وارث یکی از تاریکترین دوره‌ های تاریخ ایران است. اگر کسی بگوید به او چه ربطی دارد جوابش اینست که او نه فقط از آن دوران فاصله نگرفته و آن را محکوم نکرده، بلکه سلوک سیاسی خودش و اطرافیان و هواداران دوآتشه اش آرزو یا خواب و خیال بازگشت به همان دوران زندان و شکنجه و همان مناسبات و شیوه کشورداری را برملا می‌کند.

راه دموکراسی پایدار در ایران، همانقدر از نظام سلطنتی نمی‌گذرد که از بقای رژیم جنایتکار آخوندی، بلکه از دل یک مقاومت پایدار با یک رهبری هوشمند و فداکار و یک تشکیلات منسجم، که از هفت دریای خون و هزار بلا و توطئه دشمن و سیاست های استعماری عبور کرده، در می‌آید. مقاومتی که هم آلترناتیو پایدار با برنامه ها و طرح های مشخص برای دوران گذار داشته باشد، هم بی نظیر ترین حمایت های بین المللی توسط شناخته شده ترین مقامات و شخصیت های سیاسی جهان و هم نیروی بالفعل در صحنه و کانون های شورشی برای تحقق قیام و سرنگونی رژیم را داشته باشد.