اینکه « بچه شاه » شصت و چهار ساله پس از چهل و پنج سال مفتخوری با پول چاپیده از ملت و عیاشی در فرنگ هنوز عقده ی « خود شاه بینی » و «تاج بر سری» در دل دارد چندان جای تعجب نیست، اما علت را نه فقط در بی سوادی مطلق وی بلکه از بابت پیوسته ولنگار و بیکاره بودن او هم باید دانست با آنکه اخیراً دائم درحال آویختن به ردای استعمار مکار!؟ و عبای ارتجاع خونخوار!؟ است تا از تصادف روزگار آشفته بی صاحب چنانچه ناگهان کوره راهی هم پوزه برایش باز کند رهبر دوران گذار به خواست مردم ایران گردد؟!! ( یکبار هم محض نمونه مشخص نکرده که در توحش، هرزگی و فساد فاشیسم دینی ملایان آن مردمی که « بچه شاه » سخن از زبان آنها میگوید کی و کجا هستند.
« بچه شاه » است دیگر چه از او میشود توقع داشت جز عجز و التماس به ابر مردان سیاست باز جهان محض رساندنش به ایران و نشاندن تاج کیان بر سرش در نقش « شاهِ بچگان » ؟! آنهم کسی که تنها پس از قیام و شهادت آنهمه «گلهای پریشان در باد» یکهو یادش افتاد که زمان« شهنشاهی» اش فرا رسیده و برای همین هم پس از کار چاق کنی و مشارکت در بسا تشکلها که البته همه را هم به مرور برهم زده از هم پاشید ناگهان یاد « برادران پاسدار و سپاه دست نه در خون بی گناهان شسته؟! » دل و چشمش و نظرش را جوری جذب خود ساخت که بی هیچ رودربایستی از فاصله ی دور شاید هم از نزدیک با مهر و بسیار وفا به گرمی سمت آنها نشانه رفت منتها بعد از چندی که دوباره به دلیل غلظت اندیشه و ثبات عقیده؟؟! برادران دون مقام پاسدار ـ سپاهی به مذاق « بچه شاه » خوش نیامدند یا شاید هم اصلاً افاقه نکردند « بچه شاه » ناگاه فتیله شاهی را در حد آتش بازی چنان بالا کشیده در جا با بعضی سرباندهای تبهکار رژیم در رابطه ای تنگاتنگ قرار گرفته خواستار وطن فروشی متقاضیان کمیاب خیانت به میهن و ملت ایران گردید تا فرمی کذایی را تکمیل و برایش فرستاده و بدینوسیله سند جرم و جنایت را شخصاً در ید بچه شاه خود فروخته گذاشته و امکان دسترسی جاسوس مزدوران رژیم را به فرم پر کرده ها به سهولت در اختیار آنها قراردهد.
رضا پهلوی بادکنکی پف کرده با مدد استعمار کهنه کار است و بنا بر گفته های اخیر خودش با بالاترین مهره ها و باندهای جنایتکار و مزدور رژیم خون آشام آخوندی در تماس و در رابطه ای تنگاتنگ است طوری که حتی دوستان سابقش نیز دوره گردیها، هرزه درائیها و دزدیهای وی را با زشت ترین کلمات افشا و رسوا میکنند. هوس بازگشت « بچه شاه » به میهن نیز ـ که زمانی منکر اقامت دائم خود و خانواده در ایران بود ـ در کنف حمایت استعمار فرتوت و ارتجاع مهجور، جز ادغام ساواک و ساواما درهم و گرفتن انتقام از ملتی که خانواده را کلاَ به حق تقدیم تبعید ناخواسته ساخت، نمیباشد با آنکه « طی اینهمه سال « بچه شاه » حتی یکبار نیز نه از جنایات پدر گور خفته و ساواک جهنمی اش نام برده و نه از آن هیچ تبری جسته بلکه با رونمایی از پلیدترین و جانی ترین جرثومه ی ساواک، زوجه ی دائم دهان گشوده را نیز دست باز داده تا وی و همپالکی های لومپنش یکنفس با تکرار شعار منفور مرگ بر سه مفسد ملا، چپی، مجاهد هر تشکل یا جمع دیگر غیر از خود را نفی و منع نمایند که سکوت « بچه شاه » در قبال همه این حرکات چندش آور و شعارهای شنیع بیشرمانه بی شک علامت رضای بی چون و چرای « بچه شاه » است در قبال نئوفاشیستهای هوادارش، زوجه ی مربوطه و لومپنهای حقیر دور و برش.