
روز ۱۴ آبان ۱۳۵۷ تلویزیون را که باز کردیم شاه را دیدیم با صورتی بی روح، چشمانی بی فروغ و زبانی دچار لکنت و صدایی ناتوان، متنِ نه چندان درازی را خواند که چند تکه ی تعییین کننده اش را اینجا میگذارم:
(( ملت عزیز ایران! در فضای باز سیاسی که از دو سال پیش به تدریج ایجاد می شد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بپا خاستید. انقلاب ملت ایران نمیتواند مورد تایید من بعنوان پادشاه ایران و بعنوان یک فرد ایرانی نباشد.
من بنام پادشاه شما که سوگند خورده ام که تمامیت ارضی مملکت، وحدت ملی و مذهب شیعه اثنی عشری را حفظ کنم، بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار می کنم و متعهد می شوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد.
متعهد میشوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادی های اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است، بصورت کامل به مرحله اجرا در آید،
من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم .
من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است هستم و آنچه را که شما برای به دست آوردنش قربانی داده اید، تضمین میکنم. تضمین می کنم که حکومت ایران در آینده بر اساس قانون اساسی، عدالت اجتماعی و اراده ملی و بدور از استبداد و ظلم و فساد خواهد بود))
شاه اینها را گفت و از هر جمله ای که بر زبان می آورد، استیصال ، درماندگی و، سردرگمی و التماس فضا را پر میکرد.
ـ شاه خطاب به ملت ایران( نه این وآن گروه سیاسی و صنفی) گفت:
«شما ملت ایران علیه ظلم وُ فساد بپا خاستید. انقلاب ملت ایران نمیتواند مورد تایید من به عنوان پادشاه ایران و به عنوان یک فرد ایرانی نباشد»
عده ای صریح و مستقیم میگویند شاه دروغ میگفت، تقریبا همه ی طرفداران نظام پادشاهی هم که آن انقلاب را کار بیگانه و بخش کوچکی از مردم میدانند ( اسمشان را گذاشته اند پنجاه و هفتی ها)، عملا شاه را متهم به دروغ گویی و دو رنگی و فریب کاری میکنند!
من امّا میگویم شاه به هر علتی، داشت راستش را میگفت!
ـ همچنین مردم ایران برای نخستین بار از زبان شاه شنیدند و متوجه شدند که قیام و اعتصاب و راه پیمایی هایشان، « انقلاب» نام دارد!
حالا عده ای بگویند آن رویداد شورش کور اقلیت کوچک علیه اکثریتی خاموش بود.
من اما سخن محمدرضا شاه را زمین نمی اندازم و حقیقتی را که بیان داشت می پذیرم. بله شاه درست فهمیده بود که ملت ایران انقلاب کرده است.
ــ شاه خطاب به ملت ایران گفت: « بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار می کنم و متعهد می شوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد»
شاه در اینجا نه تنها وجود خطاهای گذشته را تایید می کند ، بلکه با تعهدی که برای جبرانشان می دهد، مسؤلیت آن خطاها را هم ناگزیر می پذیرد!
حالا طرفداران نظام پیشین بگویند کشور در زمان شاه از هر جهت گل و بلبل بود و مردمی که به قول شاه علیه ظلم و فساد انقلاب کرده بودند، یا عامل بیگانه یا بازیچه ی بیگانه بودند!
نمیدانم پادشاهی خواهان چه اصراری دارند اثبات کنند که شاه در آن اوضاع و احوال متوسل به دروغ و فریب کاری شده بود؟ در حالی که شاید بیشترین و رد نخور ترین سخن راست و بر خق را بر زبان آورده بود.
ـ نطق شاه بطور واقعی نقطه ی پایانی بود بر سلطنت ۳۷ ساله ی او. برای بسیاری هم به معنی برچیده شدن سلسه ی پهلوی بود. بسیاری از مخالفان و طرفداران شاه هم این نطق را نقطه ی عطف نظام درازعمر شاهی در ایران به سوی جمهوریت دانستند!
من، شخصا، تصور نمی کردم شاه قدر قدرت، با آن هیمنه و هیبت، با قوی ترین ارتش خاورمیانه و پنجمین ارتش بزرگ جهان و با ساواکی که اسمش هر پشتی را میلرزاند ، به این سرعت از هم بپاشد!
ـ پس از سقوط شاه ، در فروردین ۱۳۵۸ خدمت زنده یاد مادرم بودم. سر سفره ناهار حرف شاه و علت سقوطش پیش آمد.
مادرم گفت: دیواری که ترک برمیداره صاحبخونه باید همون اول به فکر چاره باشه. وقتی ترک تبدیل به «دروازه قرآن» بشه دیگه صاحبخونه که سهله خدا هم نمیتونه جلو رُمیبدنشو بگیره.
به مادرم گفتم چرا مردم به توبه و قول و عهد وُ وعده ی شاه توجه نکردند؟
گفت: جسارت به شاه بنده خدا نباشه، اما مثل مثله: میگن وقتی کف پای فرعون به آب رودخونه نیل خورد فهمید این توبمیری از او توبمیریا نیست. دست توبه را بلند کرد و افتاد به التماس و زاری و از خدا وقت خواست واسه جبران! اما خدا بهش گفت ، صدبار بهت گفتم دست بردار، اما گوش نکردی. اگه کف پات با آب نیل تر نشده بود، ممکن بود یک کاری برات بکنم. اما الان دیگه فقط یک راه داری ، اونم شیرجه زدن وسط نیله!