آهنگ رام: برای اینکه انسانیت باقی بماند 

 

برای آنانکه قهرمانان ملی شدند ..........
ولادیمیر یانکلویچ 
فیلسوف و موسیقیدان عضو مقاومت فرانسه 


زمانی که یک کودک بودم تنها از بعد زیبایی به هنر موسیقی نگاه می‌کردم . من که از اول زندگی با هنر آشنا شدم از زیبایی‌اش در هر رشته بخصوص در موسیقی تا به امروز مسحور هستم . 
در آن سنین بسیار پایین نمی‌دانستم که در زندگی با پدرم عمادرام که یک هنرمند آزاده بود قرار است با ابعاد دیگری از زندگی هنری اش هم آشنا شوم . با مبارزه با دیکتاتوری، زندان، شکنجه، زندگی در تبعید و آشنایی و فعالیت برای آزادی میهن اسیرمان و مردم نازنینمان در یک مقاومت عظیم و با شکوه در خارج از وطن ... 
خیلی زود متوجه شدم که آزادی آن نیست که فقط هر کاری که دوست داریم انجام دهیم، بلکه آن است که خودمان را در انتخاب هایمان پیدا کنیم . با بالا رفتن آزادی مسئولیتمان هم بالا می‌رود .
پدرم همیشه یک عشق بزرگ و یک رابطه عمیق با مردمش داشت و هدفش از همان اول خدمت به فرهنگ و هنر میهنش بود.
 با ورود خمینی جنایتکار به ایران و سرقت انقلاب توسط آخوندهای پلید، عماد رام دست به ساختن آهنگهای وطنی زد با نامهای « ایران ایران » با صدای مازیار و هموطن... و آثار بسیار دیگری که او به همین خاطر توسط رژیم به زندان برده و شکنجه شد . بعد از آزادی از زندان جلوی همه فعالیت‌های هنری و فرهنگی اش گرفته شد و او ناچار به ترک وطن بسیار دلبندش شد. 
بعد از پیوستن او به مقاومت با شکوه مردم ایران در شب زیبای همبستگی همکاری اش را با مجاهدین بسیار عزیز شروع کرد. 
در سالهای بعد با انگیزه از رشادتهای اشرفیان گرامی آثاری برای ارکستر بزرگ ساخت با نامهای: «طلایه داران»، «سربداران»، «هنگام»، «طلیعه امید»، «اروند رود»، «شهر آزادگان»..... که با ارکسترهای بزرگ سمفونی بر روی صحنه های کشور های مختلف اروپا و آمریکا رفتند و یک اثر با نام «ستارگان» برای زندانیان سیاسی که بدون روند قضایی در سال ۶۷ توسط رژیم آخوندی اعدام شدند ....
«مقاومت در هنر» همان «هنر مقاومت» است . «مقاومت» هم خود یک «هنر» است .
 بعد از چند سال در خارج از کشور رژیم پلید آخوندها از عماد رام دعوت به کار کرد و برایش یک چک سفید فرستاد . پدرم آنرا رد کرد و در جواب به آن گفت : ''من پا روی خون جوانان وطنم نمی‌گذارم''.
چه تصمیم زیبایی ! او به نقش یک موسیقی دان مردم دوست و آزادیخواه آگاه بود . موسیقی نه از ناگفتنی ها بلکه از بیان ناپذیرها سخن میگوید .از حماسه های باشکوه ولی خاموش !
 پدرم هر گاه در منزل ساز میزد به کنار پنجره اتاقش میرفت، آنجا می ایستاد و مینواخت .از خود میپرسیدم : این سه گاه زیبا از چه حکایت میکند؟
در «عمق» موسیقی جایی که فقط حقیقت محض هست جواب میگرفتم : از صدای بی صدایان، از صدای بلند سکوتی که آزادی را فریاد می‌زند، از آرزوهایی که در اشکهای بی صدا پنهان شده اند، صدای قدم هایی که دیگراز رنج قادر به برداشتن نیستند، صدای لحظه های سخت و پنهان که حس می‌شدند؛ ولی در کلمات نمیگنجیدند ....او با نفسش برای مردم دلبندش در ساز سحر آمیزش می‌دمید .... و بعد از چند دقیقه در یک قطعه ریتمیک و ملودیک و شاد از امید، از آینده ای روشن، از یک مقاومت بزرگ و نویدبخش، از مبارزان و مجاهدین عزیزی که در خط اول برای آزادی مردمشان نهایت تلاش را کرده و بی قید و شرط برایشان بالاترین قیمت ها را پرداخت میکردند ..... 
 زبان موسیقی پیوند دلهاست . هنر قدرت شگفت انگیزی است که گذشته را به آینده متصل و بین انسانها همبستگی ایجاد می‌کند. 

نت ها مانند لحظات زندگی گذرا هستند ولی یک آهنگساز که عاشق مردم خود است می‌تواند با بخشیدن شکل، وزن و سکوت به نت ها صدای آزادی را بر روی پنج خط حامل بنویسد و آنها را با سازهای مختلف به یک موسیقی با ابهت و مردمی تبدیل کند .
 او قادر است با انگیزه از فداکاری ها و پیروزی هایی که از یاران مبارزش می‌بیند از یک واقعه بزرگ تاریخی یا سر فصل طلایی در تاریخ اثری جاودانه بسازد.
 مقاومت گاهی در یک نت طولانی پنهان می‌شود .... این نقش هنرمند است که آنرا پیدا کند .
 در زمانه ای که آخوندها پلید جوانان را اعدام می‌کنند و سعی بر کوچکسازی جنایاتشان از هر طریق ممکن را دارند، یک هنرمند میتواند و مسئولیتش ایجاب میکند که حقیقت را آنگونه که هست افشا کند . هنر همیشه در دنیای واقعی نفس می‌کشد. 
شگفت انگیز است که جهان یک هنرمند آزاده شبیه به دنیای یک مبارز راه آزادی است . آنها هردو در کار خود ریتم و نظم و تاکت و دیسیپلین دارند . در دنیای اشکها و لبخندها زندگی می‌کنند، تنها با حقیقت سر و کار دارند و با شهامتند. هر دو آگاهانه برای راه با ارزششان تصمیم گرفته اند، از خود گذشته اند و میدانند که تنها عشق است که می‌تواند آزادی را نجات دهد. با پیوستن هنرمندان آزاده به مبارزان راه آزادی مبارزه در رگ هنر بیشتر جاری می‌شود در همین نقطه است که یک هنرمند آزاده تبدیل به یک هنرمند مبارز می‌شود .
 در همینجا یادی می‌کنم از مرضیه، منوچهر سخایی، آندرانیک و مرجان که دیگر در قید حیات نیستند ولی حضورشان در دلهای عاشقان آزادی همه جا در صحنه های نبرد، در کنفرانس ها، در تظاهراتها، در جلسات حقوق بشر، بر روی صحنه های مقاومت، در گردهمایی ها علیه اعدام و در حمایت از طرح ده ماده ای خانم رجوی برای ایران آزاد فردا احساس می‌شود و در فردای آزادی ایران عزیزمان هنگام هنرنمایی هنرمندان گرانقدرمان در میدان آزادی یادشان زنده خواهد بود . 
 تا آنزمان و در آینده ای بسیار نزدیک به هنرنمایی محمد شمس، امیر آرام، حمیدرضا طاهرزاده، گیسو شاکری، ناهید همت آبادی، روزبه، کامیار و همه هنرمندان اشرف و مقاومت گوش جان فرا می‌دهیم و برای جوانان هنرمند آیدا، هلنا و همه جوانان و هنرمندان شورشگر که دل در گرو آزادی ایران عزیزمان دارند و در این راه تلاش می‌کنند بهترین آرزوها را می‌کنیم . 
 بیست و پنج سال پیش برای ضبط آثار عماد رام با ارکستر سمفونی لهستان به آنجا سفر کردیم. او در آغاز یکی از ساخته هایش با نام «هنگام » به تکنوازی فلوت پرداخت . نوای عارفانه، عاشقانه، شرقی و مردمی ساز منحصر به فردش در فضا پیچیده بود برای اینکه متوجه شوم که ساز از چه حکایت می‌کند به عمق موسیقی رفتم. هر چه بیشتر به اعماق میرفتم کلمات کمرنگ تر می‌شدند تا جایی که دیگر محو شدند ... در آنجا پیام را دریافتم ... زمانی که ارکستر پشت سر او با سازهای کلاسیک و با صدای بسیار بلند شروع به نواختن موزیک کرد به چهره مهربان و بسیار متواضع پدرم نگاه کردم. او بر روی صدای سازها در اثرش متمرکز بود . ولی پیامش شفاف و شیوا در نت ها جاری بود در همان لحظه و در آن جهان با شکوه موسیقی کلماتم را پیدا کردم : 
« ملودی مقاومت هرگز خاموش شدنی نیست ! »