با شتاب گرفتن جنبش انقلابی علیه دیکتاتوری ولی فقیه و تلاش های مخرب رضا پهلوی برای ترمز زدن به واقعیتی بنام سرنگونی، باید نقش ویرانگر فرزند شاه مخلوع را افشاء نمود.
زمانیکه از نقش مخرب سخن به میان میآید، منظور مجموعه عملکرد های وی با هدف زمین گیر نمودن جامعه و منحرف نمودن رادیکالیسم موجود در شهرهای میهنمان میباشد. بهترین ادله برای این ادعا نیز همان صدور فرمان برای « خانه نشینی » معترضین و یا اعلام « نافرمانی مدنی » است.
بدین سان وی که تا سال ها خانه نشین بود، با سربرآوردن قیام ها، بویژه از سال 1401 در یک همکاری و همسویی آشکار با دیکتاتوری مذهبی، تلاش نموده تا خود را بعنوان بخشی از « راه حل »!! برای ایران به فروش بگذارد. وی تا جائی پیش رفت که حتی در مقاطعی خود را « فرا سیاسی » نیز خوانده است.
به یقین پاسخ به این سوال منطقی برای افشائ چهره واقعی فرزند شاه، ریشه دراین وظیفه ملی دارد که مواضع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی خانوادگی هر فرد، حتی رضا پهلوی، به سه فاکتور مهم یعنی « شفافیت، مسئولیتپذیری و سابقه سیاسی » مربوط می گردد. بدین سان در جوامع دموکراتیک، هر فرد موظف است که اعمال، رفتار، مواضع و عملکرد های خود را شفاف نموده و پاسخگو به حال و گذشته اش باشد.
سخن گفتن آشکار از پیوند و همکاری با عناصر امنیتی، اطلاعاتی، سپاه پاسداران و یا بسیج مردم کش، خود بهترین بینه براین واقعیت می باشد که رضا پهلوی بخشی از سناریوی حکومت برای منحرف نمودن جنبش آزادی خواهانه مردم ایران و تقابل با رشد و نفوذ اجتماعی، سیاسی و انقلابی از سوی نیروی پیشتاز کانون های شورشی و مجاهدین خلق می باشد.
بدین سان اتاق های فکر رژیم که اکنون در استیصال و بن بست کامل بسر می برند، به موازات سرکوب خونین در داخل، پرونده سازی و برگزاری دادگاهای فله ای علیه سازمان مجاهدین و صدور احکام اعدام علیه فعالان مقاومت ایران، یکی دیگر از راهکارها را در تقویت نهادی تحت کنترل، بی بو و بی خاصیت بنام « سلطنت» جستجو میکنند.
برای اثبات این ادعا دیگر نیاز به آوردن ادله نیست، زیرا هم سخنان رضا پهلوی و هم مواضع دوایر اطلاعاتی رژیم آخوندی بکرات از این همکاری و پاسکاری های فی مابین سخن گفته اند. گسیل نیروهای تازه نفس از داخل کشور با عناوین و تیترهای گوناگون و با هدف یارگیری در صف خانواده پهلوی، بخش دیگری از این همکاری مشترک را شامل می گردد.
دراین راستا کافی است تا نیم نگاهی به اطرافیان، مشاوران و کاربران دربار پهلوی که عمدتا از سوی دوایر امنیتی رژیم آخوندی به خارج گسیل داده شده اند، نظری افکند تا بدین سان به عمق این « بده و بستان» بهتر پی ببریم.
در میان مشاوران و متولیان وی به اعضاء باند «دفتر تحکیم وحدت »، اصلاح طلبان قلابی، خانواده زندانیان و قربانیان قیام ها، شکنجه گران ساواک آریامهری و یا چهره هایی مانند « امیر حسن اعتمادی، سعید قاسمی نژاد، کامران خوانسارنیا و یا جمشید حسنی ( مستعار دانیا دانایا) » اشاره کنیم تا موضوع قابل درک شود.
برای نمونه روزنامهٔ هاآرتص اخیرا دو گزارش در رابطه با میلیون ها اکانت فیک و ربات با هدف فضا سازی های جعلی برای رضا پهلوی و دیگری ازسفر یک تیم وابسته به وی به اسرائیل و دیدار با وزیر نوآوری این کشور پرده برداشت وبا اشاره به نقش مخرب باند تحکیم وحدت می نویسد:«این دیدار بیش از آنکه دربارهٔ پهلوی باشد، دربارهٔ تیم قاسمینژاد بود».
بدین سان شاهد هستیم که شاه و شیخ در کنار یکدیگر و با یک سناریوی مشخص، تلاش دارند تا با حبابی بنام « بازگشت سلطنت »!! دست به بزرگ نمایی با هدف انحراف جامعه بزنند. این روند نیز در منطق خود به بروز ادعاهای بسیاراغراقآمیز وگوبلز مآبانه از سوی رضا پهلوی مبنی بر «ارتباط با پنجاه هزار نفر از نیروهای نظامی، امنیتی و سیاسی جمهوری اسلامی» و یا وجود « 60 میلیون فالوور» راه برده است.
یک پایگاه تحلیلی حکومتی بنام نامه، (بتاریخ 14 شهریور 1404) در رابطه با نفوذ دوایر اطلاعاتی در تیم رضا پهلوی می نویسد : « شهریار آهی، مشاور ربع پهلوی گفته است که دستگاه ماهر اطلاعاتی جمهوری اسلامی در تیم رضا پهلوی نفوذ کردهاند
از جمله افرادی که شک و شبهه فراوان درباره آنها وجود دارد شخصی با نام سعید قاسمینژاد است که سابقه فعالیت در دفتر تحکیم وحدت را نیز دارد که برخی رفتارهایش در سالهای اخیر از نظر سلطنتطلبان بسیار مشکوک بوده است، از جمله راه اندازی کنفرانس مونیخ که باعث شد حیثیت این گروهک بر باد برود.»
واقعیت در این میان آن است که رضا پهلوی پس از انقلاب ضد سلطنتی به همراه خانوادهاش ایران را ترک کرد و به گفته خود،« تمامی خانواده، دوستان، آشنایان و بستگان » وی « در ایالات متحده » زندگی میکنند. براین اساس طی چهل و سه سال گذشته و روی آوردن به یک زندگی اشرافی، به یقین نقش تعیین کننده ای برای شکل گیری شخصیت کنونی وی ایفا نموده، شخصیتی که در سایه رفاه، آسایش، ثروت، بریز و بپاش، خوشگذرانی و سفربه کشورهای مختلف شکل و قوام گرفته است.
این همان شخصیتی است که اکنون جامعه ایران آن را تجربه میکند. دروغ گویی، بزرگ نمایی های کاذب، ضدیت عامدانه به بافت های ملیتی، فرهنگی، سنتی، ملی، آداب و رسوم و مذهبی در ایران، از جمله شاخصه های این بحران شخصیتی می باشند.
لازم به ذکراست که وی عامدانه و آگاهانه هرگز به میزان واقعی دزدی و غارت از سوی خانواده اش هیچ اشاره ای نمی کند، در حالیکه جامعه ایران بحق خواستار دستیابی به چنین اطلاعاتی است، زیرا این حق مردم ایران می باشد که بدانند، برسر این حجم بزرگ از اموال ملی چه آمده است. لذا از منظر اجتماعی مردم با تردید و نگاهی بسیار شکاک به سخنان او، سیاست های وی و تمامی دیدگاه های ظاهری برای رسیدن به هرگونه عدالت، حقوق بشر و دمکراسی می نگرد.
از منظر سیاسی وی که تا چندی پیش تلاش می نمود تا خود را چهره ای « دمکرات » معرفی نموده و با بیان جملاتی ظاهری مانند « من شاه نمیشوم، اگر مردم بخواهند، نقش خواهم داشت» ویا تنها « صندوق آرا » را نماد تعیین حکومت آینده، میان « جمهوری و سلطنت » اعلام می کرد، اما با گذشت زمان کم کم نقاب از چهره برداشت، تا جائیکه اکنون بی محابا از « نقش موروثی» و جایگزینی بنام « سلطنت» سخن به میان می آورد.
ابعاد این دغل بازی ها بحدی است که حتی دست به تحریف تاریخ نوین ایران و بویژه آن کودتای ننگین علیه دکتر محمد مصدق، رهبر نهضت استقلال و آزادی ایران می زند. وی بطرز بی شرمانه ای کودتای شاه، ارتجاع و استعمار در سال 1332 را « انقلاب » از پائین می خواند، اما انقلاب سال 57 که میلیون ها ایرانی با آن رژیم پهلوی را سرنگون نمودند « کودتا»!!
بدین سان فرزند شاه مخلوع هرآنچه که تا به امروز بافته و یا تلاش نموده « بخورد » جامعه بدهد، تماما با شکست های سنگین روبرو گردیده اند. سخن ازپروژه های قلابی مانند « وکالت بدهید، ققنوس، شورای ملی، انقلاب ملی،شورای مدیریت گذار، هشتک امضاء گیری، جزو 130 صفحه ای » و یا آخرین آن « گارد جاویدان» می باشد که بدلیل نبود دو فاکتور مهم نخست « تشکیلات منسجم و دیگری حمایت و پشتوانه مردمی » با شکست های سنگین روبرو گردیده اندو
لذا آنچه که از وی و سیاست های خاندان پهلوی برای بازپس گرفتن قدرت باقی مانده، چیزی بجز فضای مجازی با کمک بیدریغ و پمپاژ رسانه های استعماری و ریل گذاری چند کشور منطقه ای، با هدف ساختن « آلترناتیوقلابی» باقی نمی ماند.
مضافا براین نکات، با توجه به سابقه سیاه سلطنت پهلوی در ایران، سرسپردگی به دول خارجی، وجود فساد، سرکوب خونین، غارت، دزدی،زندان، شکنجه و یا کشتار مردم در کف خیابان ها، اساسا نام « پهلوی » و نام بردن از « سلطنت » در اذهان عموم پیوندی ناگسستنی با گذشته سیاه خاندان وی ایجاد می نماید، بطوریکه خود به مثابه قفلی بزرگ برای روی آوردن جامعه به « خاندان جلیل»!! شده است.
در صحنه سیاست خارجی، وابستگی شدید وی
با این امید که در فرآیند یک جنگ خارجی و پهن نمودن یک فرش قرمز، بساط سلطنت در ایران دوباره احیا گردد، از دیگر عواملی است که نیروهای ملی، مردمی و آزادیخواه را نسبت به نیات واقعی رضا پهلوی هشیارکرده و دلیلی محکم برای هرچه بیشترفاصله گیری از وی می باشد..
در سایه این نکات هرانچه که باقی می ماند، حکایت همان ضرب المثل « علی مانده و حوض اش » است. .