بهرام مودت، ایرج عابدینی: مرز میان امنیت و ورزش ـ تحلیل روان‌شناختی مداخله‌ی شورایعالی امنیت ملی رژیم آخوندی در عرصه‌ی ورزش

 

 

بهرام  مودت- روانشناس - عضو سابق تیم ملی فوتبال و باشگاه پرسپولیس

ایرج عابدینی- روانشناس

 

چکیده

بیانیه‌ی اخیر شورای عالی امنیت ملی رژیم (خامنه ای)، مبنی بر ورود این شورا به “موضوعات ورزشی مرتبط با امنیت ملی و صیانت از منافع مردم”، بار دیگر مرز میان مدیریت ورزشی و کنترل امنیتی را در ایران مخدوش کرده است.

این تصمیم در امتداد سیاست دیرپای امنیتی‌سازی نهادهای فرهنگی و اجتماعی قرار دارد و در عمل، استقلال ورزش کشور را به‌شدت تهدید می‌کند.

در این مقاله، ضمن بررسی ابعاد سیاسی و مدیریتی این تصمیم، پیامدهای روان‌شناختی آن بر جامعه‌ی ایران  ـ به‌ویژه بر جوانان و زنان ورزشکار ـ از منظر روان‌شناسی اجتماعی و جمعی تحلیل می‌شود.

 

مقدمه

ورزش در ایران، به‌ویژه از دهه‌های پس از انقلاب ۱۳۵۷، همواره در معرض مداخله‌ی نهادهایی قرار داشته است که مأموریت اصلی‌شان نه تربیت بدنی و توسعه‌ی سلامت اجتماعی، بلکه کنترل سیاسی و ایدئولوژیک جامعه بوده است.

از انتصاب نیروهای سپاهی و امنیتی در پست‌های کلیدی وزارت ورزش و فدراسیون‌ها، تا اعمال سانسور، تبعیض و محدودیت‌های شدید بر زنان و ورزشکاران منتقد، همه نشان می‌دهند که ورزش در ایران بیش از آنکه عرصه‌ی رقابت و شکوفایی باشد، به میدان نمایش قدرت و اطاعت بدل شده است.

بیانیه‌ی اخیر شورای عالی امنیت ملی رژیم ملایان را باید در همین چارچوب فهمید: گامی دیگر در روند ادغام کامل ورزش در سازوکار امنیتی نظامی که از تکرار خیزشهای ۴۰۱به‌شدت هراسان است.

 

۱. از مدیریت ورزشی تا کنترل امنیتی

ورود نهادهای امنیتی به عرصه‌ی ورزش، به معنای جابجایی مأموریت‌هاست: جایی که باید معیار انتخاب، توان فنی و اخلاق ورزشی باشد، معیار وفاداری سیاسی و ایدئولوژیک حاکم می‌شود.

چنین فرایندی، به تدریج روح ورزش را از درون تهی کرده و جای “شادی”، “رقابت سالم” و “همبستگی اجتماعی” را با ترس، سانسور و مصلحت‌سنجی امنیتی عوض می‌کند.

وقتی فدراسیون‌ها استقلال خود را از دست دهند، تصمیمات ورزشی نیز دیگر برای توسعه‌ی استعدادها نیست، بلکه برای مدیریت تصویر سیاسی نظام در داخل و خارج کشور است.

اعزام تیم‌ها، گزینش بازیکنان، و حتی شکل مصاحبه‌ها و رفتار رسانه‌ای ورزشکاران، تابع محاسبات امنیتی می‌شود.

 

۲. وارونگی مفهوم “صیانت”

اصطلاح “صیانت از منافع مردم” در زبان رسمی رژیم ملایان، معنای وارونه‌ای یافته است.

صیانت، که در معنای حقیقی‌اش باید حافظ کرامت انسانی و آزادی عمل باشد، در گفتمان حاکم به پوششی برای سرکوب، کنترل و تحقیر تبدیل شده است.

در حوزه‌ی ورزش، این وارونگی بیش از همه بر زنان سنگینی می‌کند.

زنان ورزشکار، به جای آنکه نماد پیشرفت و افتخار ملی باشند، همواره در معرض تبعیض سیستماتیک، تحقیر رسانه‌ای، و محرومیت‌های پنهان قرار دارند.

محروم‌سازی آنان از حضور در ورزشگاه‌ها یا اعزام به مسابقات بین‌المللی، نه تنها به نقض حقوق انسانی آنان منجر می‌شود، بلکه جامعه را از نیمی از ظرفیت‌های روانی و فرهنگی خود محروم می‌سازد.

در واقع، سیاست‌های حاکم نوعی “خشونت نمادین و روانی” بر بدن و ذهن زنان اعمال می‌کند: آنان باید حضور داشته باشند اما خاموش، موفق باشند اما بی‌صدا، بدرخشند اما بی‌هویت سیاسی.

 

۳. شکست پروژه‌ی مشروعیت‌سازی از طریق ورزش

در نظام‌های اقتدارگرا، ورزش همواره ابزاری برای بازسازی مشروعیت است.

رژیم‌ها می‌کوشند از موفقیت‌های ورزشی به عنوان نمادی از “همبستگی ملی” بهره ببرند و شکست‌ها را به دشمنان خارجی نسبت دهند. اما در ایران، این پروژه از خیزش۴۰۱به بعد شکست خورد.

مردم دیگر تیم‌های رسمی را نماد ملی خود نمی‌دانند، بلکه آنان را بخشی از ساختار نمایشی نظام می‌بینند.

در جام جهانی قطر، ژست‌های سرد بازیکنان، امتناع از همدلی با مردم، و رفتارهای دوپهلو، واکنش شدید جامعه را برانگیخت. برای نخستین بار، شکست تیم ملی برای بخش وسیعی از مردم نه مایه‌ی اندوه، بلکه نشانه‌ای از فروپاشی نمادهای حکومتی تلقی شد.

از منظر نهادهای امنیتی، این وضعیت هشداری راهبردی بود. حکومت دریافت که حتی عرصه‌ای به ظاهر غیرسیاسی مانند فوتبال، می‌تواند به میدان تقابل نمادین میان مردم و قدرت بدل شود. از همین‌رو، سیاست‌های کنترل‌گرانه‌ی تازه‌ای طراحی شد. گزینش ایدئولوژیک بازیکنان، محدودسازی رسانه‌ای، و حتی نظارت بر احساسات آنان در زمین و بیرون زمین.

 

۴. پیامدهای روان‌شناختی بر جامعه و ورزشکاران

دخالت مستقیم شورای عالی امنیت ملی در عرصه‌ی ورزش، تنها یک مسئله‌ی مدیریتی نیست؛ بلکه عارضه‌ای روانی در مقیاس جمعی ایجاد می‌کند.

 

الف) فرسودگی روانی و بی‌اعتمادی اجتماعی

امنیتی‌شدن فضاهای عمومی، احساس “کنترل از بیرون” را در ذهن شهروندان تقویت می‌کند.

این امر منجر به شکل‌گیری نوعی اضطراب پایدار می‌شود؛ اضطرابی که به گفته‌ی روان‌شناسان اجتماعی، یکی از نشانه‌های جامعه‌ی سرکوب‌شده است.

افراد به تدریج یاد می‌گیرند که حتی در فعالیت‌های شادی‌آور هم باید مراقب گفتار، حرکت و نگاه خود باشند.

 

ب) بی‌انگیزگی و خودسانسوری در میان ورزشکاران

وقتی معیار پیشرفت نه استعداد که وفاداری سیاسی است، انگیزه‌ی درونی برای تلاش کاهش می‌یابد.

ورزشکار جوان درمی‌یابد که موفقیتش نه حاصل تمرین، بلکه تابع رابطه و سکوت او در برابر بی‌عدالتی است.

در درازمدت، این وضعیت به فرسودگی انگیزشی و مهاجرت اجباری استعدادهای ورزشی منجر می‌شود، که در سال‌های اخیر شاهد موارد بسیاری بودیم.

 

ج) تشدید شکاف هویتی میان جامعه و نهادهای رسمی

در روان‌شناسی سیاسی، از این پدیده به عنوان “دوگانگی نمادین” یاد می‌شود: مردم و حاکمیت دو واقعیت روانی متفاوت می‌سازند. مردم به ورزشکاران مستقل دل می‌بندند، نه به تیم‌های رسمی؛ و نظام در واکنش، فضا را بیشتر کنترل می‌کند. این چرخه‌ی معیوب، بی‌اعتمادی و تنش اجتماعی را بازتولید می‌کند.

 

د) تضعیف سرمایه‌ی هیجانی جامعه

ورزش، یکی از معدود فضاهای سالم تخلیه‌ی هیجانی است. امنیتی‌سازی آن، راه‌های سالم ابراز هیجان جمعی را مسدود می‌کند و خشم و اضطراب سرکوب‌شده را در قالب‌های دیگری ـ گاهی خشونت اجتماعی یا افسردگی جمعی ـ به بیرون می‌ریزد.

 

هـ) مقاومت نمادین و روانی

در برابر سرکوب، همواره اشکال خلاقانه‌ای از مقاومت پدید می‌آید.

از سکوت بازیکنان هنگام سرود تا پوشیدن مچ‌بندهای رنگی یا امتناع از مصاحبه‌های تبلیغاتی، همگی اشکال “مقاومت نمادین” هستند که نشان می‌دهند روان جمعی جامعه هنوز زنده و حساس است.

 

جمعبندی

دخالت شورای عالی امنیت ملی در حوزه‌ی ورزش، فراتر از یک تصمیم اداری، بیانگر مرحله‌ای تازه از امنیتی‌سازی همه‌جانبه‌ی جامعه است.

در چنین فضایی، ورزش دیگر نه میدان رقابت و شادی، بلکه عرصه‌ی نظارت و اطاعت می‌شود.

اما از منظر روان‌شناسی اجتماعی، این سیاست نتیجه‌ای معکوس دارد: هرچه کنترل بیشتر شود، فاصله‌ی عاطفی مردم از نهادهای رسمی بیشتر می‌گردد.

جوانان، زنان و ورزشکاران، در واکنش به سرکوب، به‌جای تسلیم، راه‌های تازه‌ای برای بیان اعتراض می‌یابند ـ از سکوت در میدان تا مهاجرت، از امتناع از سرود تا خلق روایت‌های مستقل در شبکه‌های اجتماعی.

ورزش زمانی می‌تواند به معنای واقعی خود بازگردد که از سایه‌ی امنیت بیرون آید، به مردم تعلق یابد و به منبع امید، همبستگی و کرامت بدل شود.