یک:
از هم گسیختگی، درماندگی و فلاکتی که حکومت ولایت فقیه به آن دچار شده، جبهه موسوم به اصلاحات را در تاریخ 26 مرداد وادار به انتشار بیانیه ای نمود که در آن خواستار اصلاحات گسترده در زمینه های سیاسی و اقتصادی در کشور شد. آنها متذکر شدند که بدون ایجاد تغییرات سیاسی، کشور (حکومت) دچار فروپاشی خواهد شد.
سران این جبهه به خوبی از بی آیندگیِ و روزهای سختِ پیشِ روی حکومت ولایت فقیه مطلع و از عمق دره ای که در حال بلعیدن تمامیت نظام است، آگاهی کامل دارند و به همین دلیل به مصداق "از این ستون به آن ستون فرج است"، سعی شان این است که پیش از وقوع، بلکه علاج واقعه نمایند. غافل از اینکه: "آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت".
دو:
هیچکس مثل خود خامنه ای، از شرایطِ زار و نزار حکومت، مطلع نیست. خوب می داند که سرنگونی نظامش، سوخت و سوز ندارد.
پهلوان پنبه منطقه، یک شبه نه تنها نیابتی هایش را به فنا رفته دیده، که سوریه را نیز از دست داده و در عراق هم تحولات مهمی جهت زدن ریشه های مزدورانش آغاز شده است. همانگونه که در لبنان.
با این همه خامنه ای خوب می داند که فقط اندکی تغییر و تحول در فضای سیاسی کشور، به معنای زدن کلید سرنگونی با دستان مبارک است.
او بر این باور است که هر گونه گشایش سیاسی و تغییر و تحول اقتصادی، مخصوصا اگر دست سپاهِ منفورش را از سرمایه های ملی مردم ایران قطع کند، نتیجه ای جز تسریع در امر سرنگونی در پی نخواهد داشت.
البته این بدان معنا نیست که، با ادامه خط سرکوب و ایجاد خفقان و افزایش اعدامها و تحمیل فشارهای شدید اقتصادی بر جامعه ایران، می تواند از این بلیه ای که بدان دچار شده، جانِ سالم به در ببرد.
عمود خیمه حکومتِ رو به اضمحلال، به دنبال فرصتی برای نظام است. به این امید واهی که شاید در گذر ایام، "دری به تخته" بخورد و گشایشی حاصل گردد. زهی خیال باطل.
سه:
در این اوضاع و احوال، به شدت طبیعی و بدیهی ست که مار و مورهای استعماری دست به کار شوند تا با ساخت و پرداخت یک آلترناتیو قلابی و جایگزینی شیخ با شاه، مسیر انقلابِ پیش رو را منحرف کرده و بر عمرِ نکبت بار چندین قرن سرکوب و جنایت و غارت، در سرزمین ما تداوم بخشیده و بیفزایند.
البته متوسل شدن به بچه شاه سابق، قبل از هر چیز، نشانگر دستانِ خالی عوامل استعمار، در تولید یک فقره آلترناتیو پوشالی است. اگر هنوز در نیافته باشند، به زودی در خواهند یافت که قد این شاه بچه، حتی با بالا رفتن از نردبان استعمار، به برج و باروی سر به فلک کشیده مقاومت ملت ایران، نخواهد رسید.
چهار:
مجاهدین را اگر قلب تپنده مقاومتی که در جریان است، بنامیم، سخن به گزاف نگفته ایم. اینها شصت سال است که از پیکرشان در راه آزادی ایران و ایرانی، خون می چکد. یک تاریخ شصت ساله، توام با شجاعت و فداکاری و صداقت و سرشار از افتخار، بر حقانیت آنها مٌهر تایید زده است.
هر چند از مثلث شومِ "استعمار، ارتجاع، استبداد" زخمهای عمیق بر پیکرهای نستوه خویش دارند، اما بنا بر شهادت همین تاریخِ شش دهه، بر سر منافعِ خلق ستمدیده خود، نه ذره ای کوتاه آمده اند و نه لحظه ای حتی به قیمتِ جان باز ایستاده اند.
زن و مردشان، شجاعانه جنگیده اند. در سلولهای تاریک و نمور، شکنجه شده اند. بر سر دارها جان داده اند. بمباران و موشک باران شده اند و در کنارِ این همه، دشمنانِ رنگ رنگ، یک لحظه حتی از زدن انگها و تهمت های ضد انسانی، به آنها غافل نبوده اند.
اما اینها که گویی در جسم شان، جانِ آرمانهای مقدس شان تنیده شده، همچنان پس از شصت سال، سرافراز و شکوهمند و خستگی ناپذیر، پرچم ایستادگی و مقاومتِ انسان در مقابل دیو و هیولای هفت سر آن مثلث شوم را لحظه ای زمین نگذاشته اند.
پنج:
تشدید جنگ و جدلهای حکومتی، که به طرز کم سابقه ای با پیشنهادات تغییرات ریشه ای و اساسی از طرف یک جناح حکومت و حمله و تهدید آنها از سمت جناح مقابل صورت می گیرد، معنایش به صدا در آمدن زنگهای نزدیکتر شدن به سقوط و سرنگونی است. اگر علی خامنه ای و قاضی القضاتِ جنایتکارش، با تهدید یارانِ قدیمی به راه خود ادامه دهند،اما نتیجه ای جز سرنگونی در انتظار حکومتِ دجالان، شیادان و رمالان نخواهد بود.
امروز و به پشتیبانی همان تاریخ شصت ساله، دفع دسیسه های استعماری، با حضور مقاومت و مجاهدینش در صحنه های داخلی (کانونهای قهرمان شورشی) و در خارج، با حمایت اشرف نشانها و انسانهای شریف و آزاده ای که ایران زمین را مستقل، آباد و آزاد می خواهند، کاملا ممکن و میسر گردیده است.
از این رو تظاهراتِ بزرگ بروکسل، در تاریخ 15 شهریور 1404 (6 سپتامبر 2025) از یک سو حمایت از پیشگامانِ نبرد آزادی در ایران، یعنی کانونهای قهرمان شورشی می باشد و از سوی دیگر پاسخ محکم و دندان شکنِ یک خلق به پا خاسته، برای آزادی، استقلال و برقراری عدالت به شیخ و شاه و حامیان استعماری آنهاست. یک روز بزرگ تاریخی در تعیین سرنوشت یک خلق محروم و ستمدیده.
باور کن
خاک بارور شده است
بذرهای خونینِ شصت ساله
در باغستانهای لاله و شقایق
دارند به گُل می نشینند
نگاه کن
ابرهای تیره و تار
چگونه پراکنده می شوند
و پنجره ها را ببین
که چه سان به آفتاب
سلام می دهند
هادی مظفری