دوام و قدمت یک پدیده، نشانهای از عمق، اصالت و توان تأثیرگذاری آن در گذر زمان است. به ساده ترین صورت دوامِ یک پدیده را می توانیم به معنای پایداری در برابر طوفان زمان و اصالت آن را به معنای ریشهدار بودن و برخورداری از هویت مستقل تعریف کنیم. عمدتاً پدیده ای در طول زمان دوام می آورد که بنیانی دور از تقلید یا سطحینگری و به اصطلاح اصالت داشته باشد. آیا می توان بدون داشتن یک نظریه منسجم، بدون یک برنامهٔ مشخص و یک ساختار تشکیلاتی محکم در سیاست دوام آورد؟ یک جریان سیاسی بدون نظریه، مثل کشتی ایست بدون قطبنما. شاید بتواند در امواج جنبان بماند، اما حرکت ندارد. بدون برنامه، ترجمان عملی نظریه، سیاستورزی تبدیل به شعار میشود. جامعه می خواهد بداند که یک جریان سیاسی دقیقاً چه میخواهد انجام دهد. تشکیلات، ستون فقرات یک جریان سیاسی است و ابزار اجرائی برنامه. بدون آن، انسجام و استمراری در کار نخواهد بود و سنگی بر روی سنگی دیگر گذاشته نخواهد شد. در فقدان تشکیلات انتقال تجربه وجود ندارد و اساساً بهترین نظریه و عالیترین برنامه هم بلاتکلیف می مانند. جریانات سیاسی بدون نظریه و برنامه و تشکیلات هیچ آبی را گرم نخواهند کرد و به جای هدایت جامعه، با فرصت طلبی تابع آن بوده و عمدتاً بی آینده اند.
پس از پایان دورهٔ مبارزهٔ سیاسی با رژیم آدمخوار آخوندی در ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰، اپوزیسیون اصلی و استخواندارِ رژیم خشن، سازمان مجاهدین خلق، با هدف سرنگونی، به آن اعلام جنگ کرد و با هدف جایگزینی در دورهٔ گذارِ پس از سرنگونی، آغاز مرحلهٔ مقاومت را اعلان نمود. تنها پس از طی یک ماه، در روز ۳۰ تیر همان سال، یعنی ۴۴ سال پیش، مسعود رجوی رهبر این سازمان در پایتخت کشور تشکیل ائتلاف شورای ملی مقاومت ایران را، به منظور جانشینی رژیمی که می خواست سرنگونش کند، به اطلاع مردم ایران رساند. شورای ملی مقاومت ایران و در قلب آن سازمان مجاهدین خلق ایران، دوامشان در حقیقت به معنای مقاومت در برابر استعمار اجنبی و ارتجاع داخلی که از سال ۱۲۸۵ تاکنون همهٔ مبارزات مردم ایران را کنترل و خنثی کرده اند، می بایست تلقی شوند. باید اذعان کرد که ارتجاع هم در سرزمین ما نظریه ای هرچند کهنه، برنامهای هرچند مبتنی بر استبداد و ریشهای هرچند سست دارد. ارتجاع در سرزمین ما بعد از بیش از یک قرن مبارزهٔ مردم، هنوز یکی قدرت را در دست و دیگری خواب بازگشت به قدرت را در سر دارد. اجنبی هم بیکار ننشسته؛ او هم با داشتن نظریه و برنامه و تشکیلات از هر دو جریان ارتجاع وطنی، آشکار و پنهان، حمایت می کند. از آنچه که نیروهای اجنبی با مقاومت ایران کردهاند، که مثنوی کرور کرور کتاب و کاغذ است، در می گذریم. سازمان مجاهدین خلق ایران، از آغاز شکلگیریاش یکی از پرچالشترین جریانهای سیاسی در تاریخ معاصر ایران بوده است. با وجود سرکوب شدید، تبعید، و تغییرات گسترده در فضای سیاسی، این سازمان همچنان به حیات خود ادامه داده است. پرسش این است: چه عواملی باعث دوام این سازمان در طول دههها شدهاند؟ اگر دلیل درونی دوام مجاهدین خلق را به کار انداختن ماشین استثمارزدائی با مکانیزیم مبارزه با جنسیت ارزیابی کنیم؛ دلیل بیرونی آن اعتقاد ایدئولوژیک این سازمان به آزادی است با مکانیزیم استقلال. اصولاً آزادی آرمان مجاهدین خلق بوده و استقلال آنها ریشهٔ درونی دارد و به زبان خود مجاهدین ریشهٔ آنها ایدئولوژیک میباشند. برای مجاهدین آرمانگرا استقلال تاکتیکی نیست و اساساً به بود و نبود این سازمان مربوط میشود. در همین راستا می توان به رمز هزاران مجاهدی که در سال ۶۷ با یک نه از هویت (استقلال) خود و سازمانشان دفاع کردند، پی برد. از همین منظر می توان به بیهودگی تلاش چسباندن آنها به عراق و شوروی و آمریکا و ... نگاه کرد. وابسته بودن مجاهدین خلق یعنی نبودنشان. استقلال این سازمان یعنی تکیه کردن به تاریخِ پیش و پس از اسلام در ایران. یعنی تکیه به همهٔ تاریخ این سرزمین کهن. استقلال مجاهدین خلق یعنی اینکه با اعتماد به نفس بگوئی و سند تصویب کنی که شورای ملی مقاومت ایران، که دولت گذار او در ظرف ۶ ماه، ترتیب انتخابات مجلس مؤسسان را خواهد داد، بعداز طی این ۶ ماه شورا و دولت گذار کار را به دولت جدید تحویل داده و منحل خواهند شد.
به گمان هر تحلیلگری آیا میشود سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت ایران را، نهفقط امروز، حتی از فردای ایران دموکراتیک حذف کرد؟ آیا می توان گمان کرد که در کشور مسلمان ایران بشود، حکومتی دموکراتیک بدون جدائی دین از دولت برقرار کرد؟ گمان اینکه مجاهدین خلق، سازمانی که ایدئولوژی خود و نمادهای آن را هرگز پنهان نکرده و تا بن استخوان به جدائی دین از دولت معتقد است، بهترین تضمین دولت لائیک هستند دشوار است؟
برای حمایت از مجاهدین خلق باسابقهٔ ۶۰ سال مبارزه برعلیه دیکتاتوری لازم نیست، با ایدئولوژی و حتی با همهٔ سیاست آنها موافق بود، چراکه در فاز انقلاب دموکراتیک و پس زدن دیکتاتوری بسر میبریم؛ کافی است به مبارزه و دموکراسی اعتقاد داشت، و با چاشنی عقل و شجاعت، از حق دموکراتیک آنها برای مبارزه با رژیم حاکم سرکوبگر دفاع کرد. برای آزادی ایران می بایست به مجاهدین خلق نزدیک شد، آنها را شناخت، نقدشان کرد و در مبارزهٔ برعلیه دیکتاتوری کمک شان. دفاع از مجاهدین خلق در برابر « دیوهای خبیث» که به قول گرامشی «در فاصله زمانی که کهنه در حال مرگ هست و نو در حال زایش، رخ مینمایند» دفاغ از آزادی و مبارزه برای آزادی ایران زمین است که برای به دست آوردنش صدسال است که مبارزه می کنیم. در تظاهرات تاریخی ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ در تهران، که به وسیلهٔ مجاهدین و هوادارانشان راه اندازی شده بود، همه شرکت داشتند، تظاهرات ۱۵ شهریور ۱۴۰۴ در بروکسل، هم با شرکت همهٔ کسانیکه خواهان پایان دیکتاتوری در ایران هستند، می تواند تاریخی نام بگیرد.