فروغ گلستان : آرمان نفی استثمار و راز ماندگاری سازمان مجاهدین در ۶۰سال پیکار آزادی

 

سال ۱۳۵۹ بود. تازه با مجاهدین آشنا شده بودم که اولین یورش پاسداران به خانه‌مان را دیدم. آن روز همه‌چیز را به‌هم ریختند؛ کتاب‌هایمان را پاره کردند یا به شعله‌ها سپردند. خانه بوی دود و کاغذ سوخته می‌داد.
با برادرم شروع کردیم به جمع‌کردن باقیمانده‌ها. از آن همه کتاب، تنها تکه‌ای از جلد یکی باقی مانده بود: گوشه‌ای از عکس بنیان‌گذاران و پشت جلد، نوشته‌ای که بر جانم نشست: «پیام مجاهدین، نفی استبداد، استثمار و استعمار.»
برادرم همان تکه را در دست گرفت و با آن عکس گرفت؛ انگار به خودمان قول می‌دادیم که آن نوشته نه فقط روی جلد، بلکه در قلبمان حک شود و چراغ مسیرمان بماند.

بعد از انقلاب ضدسلطنتی سال ۵۷، در پس هیاهو و سایة سنگین ترس و سردرگمی و سرکوب ارتجاع مذهبی، نام مجاهدین برای نسل ما از زمزمه‌ای پنهان به سرودی آشکار بدل شد؛ سرودی نو برای آن‌ها که هنوز به آرمان آزادی باور داشتند و آن را ازدست‌رفته نمی‌دیدند.

آن روزها تصور نمی‌کردم پیوند با مجاهدین برای خمینی و رژیمش این‌قدر گران تمام شود. این پیوند مرا به دو زندان، شکنجه و لحظاتی میان مرگ و زندگی کشاند. اما هر بار که از سلول بیرون آمدم، ایمانم محکم‌تر می‌شد. تا آن‌که در سال ۱۳۶۴، که دیگر امکان فعالیت در داخل ایران نبود، برای ادامة مبارزه به صورت حرفه‌ای به صفوف مجاهدین پیوستم.

در این ۴۰ سال در انواع مخاطرات و پیچ‌و خمهای مبارزه، پنج عامل را دلیل ماندگاری این سازمان در استمرار نبرد دیده‌ام.

  • آرمان‌خواهی و هدف‌داری
  • سازمان‌یافتگی و سازماندهی مداوم
  • پویایی سیاسی و ایدئولوژیک
  • حفظ هویت و اصول
  • و پیوند با نسل‌های جدید

اما حقیقت این است که همة‌ این‌ها، بدون یک عنصر حیاتی، دوام نمی‌آورند: رهبری.

این همان ارزشی است که دشمنان یا در پی نابودی آن هستند یا در شیطانسازیها میخواهند آن را انکار کنند.

بخصوص ما  در تجربه ربودن انقلاب ضدسلطنتی، و رهبری خمینی دیدیم که چگونه یک رهبری بد میتواند حرث و نسل ایران را به آتش بکشد و با قدرت‌طلبی، خودخواهی و رفتار غیرانسانی، جنبش‌ها و ملت‌ها را نابود کند.  

گفتم که رهبری خوب همان عنصر حیاتی و تعیین‌کننده است اما چطور؟

موفقیت رهبری خوب در این است که بتواند فرهنگ و ارزش‌های یک سازمان و جنبش را بسازد، ذهنیت اعضایش را در مسیر درست شکل دهد و روحیه جمعی و انسجام جمعی را در کوران حوادث زنده نگه دارد.  

و آنچه باعث میشود هر روز ارزشی نوین خلق شود. پیوند مستحکم و همیشگی رهبران با اعضای جنبش و بالعکس است. مجاهدین این پیوند را «وصل» می‌نامند.

در چنین محیطی، احساس امنیت و اعتماد ایجاد می‌شود؛ احساسی که هر عضو جنبش را قادر می‌سازد تا در سخت‌ترین شرایط، مقاومت و پیشروی کند.

چون موفقیت یک سازمان، رابطه‌ مستقیمی با فرهنگی دارد که اعضا در آن پرورش پیدا می‌کنند.

اما فرهنگ درست چیست؟
به صورت ساده این اصل است که «منافع مردم بر منافع تو و سازمان اولویت دارد.»

این، سپری در برابر خودخواهی(فردیت فروبرنده) است. اگر این دیوار شکسته شود، منفعت‌طلبی فردی، تصمیم‌ها را به زیان دیگران می‌کشاند.

این فرهنگ نه‌تنها در تشکیلات مجاهدین، که در میان هواداران این سازمان در هر کجا جاری است.

همة شجاعتی که در اعضای مجاهدین است، محصول همین فرهنگ است.
این ارزشی جاریست که در میدان‌های خطر خود را به‌روشنی نشان می‌دهد.
در آنجا که برای مقابله با دشمن از هم پیشی می‌گیرند.

در قتل‌عام اشرف در ۱۰شهریور، ژیلا را دیدیم که  بدنش را سپر گلوله‌هایی کرد که فرمانده زهره را هدف قرار داده بودند.

در زندان‌های رژیم نیز، جوان‌ترها سپر باطوم‌ها و لگدها می‌شوند تا یاران قدیمی‌تر کمتر آسیب ببینند.

این همان فرهنگ و ارزش فداست.

رهبرانی که نتوانسته‌اند چنین فرهنگ و ارزشی را جاری و تثبیت کنند، ناگزیر، فرسودگی و فروپاشی را تجربه کرده‌اند.

رهبر مقاومت مسعود رجوی میگوید: « تاریخ صحنة بیکرانی است از نبرد حق و باطل.  از درگیری‌های نور با ظلمت.

مسیری که در سراسر آن خون ریخته است. جاده ای که سرخ است. جادة ناهموار تکامل.

 و آنچه در میان تداوم این صحنه‌ها که هر زمان بگونه ای رخ نموده‌اند، همیشه دیده شده ، واقعیتی است بزرگ و فلسفه‌ ایست پر شکوه که رمز تداوم حرکت تکاملی جهان است. یعنی فدا!

آری فدا یعنی آنچه که جبرها را می‌شکند و جباران را از صحنة هستی به دور می‌افکند، تا جهان به سوی کمال به پیش رود. و در نوک پیکان آن، انسان از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادی سفر کند.

ترویج فرهنگ مسئولیت‌پذیری و ارزش فدای بی‌چشمداشت، تب کرسی‌خواهی و قدرت طلبی که خیلی از سازمانها را به ورطه نیستی می‌کشاند، در مجاهدین به صفر رسانده است . اما با چه مکانیزمی؟

در اینجا، هرچه مسئولیت بالاتر، سهم فداکاری هم بیشتر است.

فرد مسئول باید بیش از همه از خود بگذرد، کمتر برای خودش وقت بگذارد و پیشروی اعضای گروهش را تضمین کند. و مهم‌ترین پادزهر کرسی‌طلبی این است که هرکدام از تحت‌مسئولین خود را که شایسته‌تر است، جایگزین خود کند. 

در این صورت، هیچ‌کس در حاشیه نمی‌ماند و هیچ استثنایی در کار نیست. صالح‌ترین فرد، مایه‌گذار‌ترین است.

آنچنانکه مریم رجوی در نقطه انتخاب و حضور در بالاترین نقطه جنبش، خود را استثنا ندید ؛ همة زنان را به تلاش برای کسب صلاحیت در هدایت و فرماندهی رهنمون شد و مردان را در سمت رهایی و نفی استثمار، مسئولیت‌پذیر کرد.

اصغربدیع‌زادگان از بنیانگذاران سازمان میگوید: «ارزش هرکس در مبارزه به اندازه مایه‌ای که میگذارد». به زبان ساده، رهبران، اول فدا میکنند.

۶دهه از بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران گذشته است.

ما روزی از تلاش‌های همان چند صد نفر اولیه آموختیم که تا مسافتی طولانی را بپیماییم. زره شکیبایی بر تن کردیم و چشم به افق دوختیم. امروز، این مسیر نه‌فقط برای ما، که برای نسل‌هایی که خواهند آمد، پر از فانوسهای راهنماست.

وقتی امروز به آن روزهای اول آشنایی با مجاهدین برمی‌گردم، می‌فهمم که راز ماندگاری ــ در میانة دو استبداد سنگین و فشارهای خارجی و داخلی که بسیاری از جنبش‌ها را نابود کرد ــ همان سه کلمه است: نفی استبداد، نفی استثمار و نفی استعمار.

همچنانکه در شروع  مطلب گفتم و به آن اعتقاد دارم، آن‌چه یک جنبش را زنده نگه می‌دارد، فقط آرمانش نیست؛ یک رهبری صالح  است و پیوندی که هر روز در جان اعضایش دمیده می‌شود.

من یقین دارم که این راه و مسیر به  بامداد روشن و درخشانی رهنمون است که آینده ای عاری از هر ستم و تبعیض و نابرابری را وعده می‌دهد.