آقای شازده رضا:
وقتی پدرت مُرد سوگند خوردی شاه باشی! اون وقت عقلت نمیرسید که در ایران نه تاجی مانده و نه تختی، نه رژیم پادشاهی مشروطه ای و نه قانون اساسی اش!
آن زمان نمی دانستی که آن سوگند را باید در مجلس شورای ملی یاد کنی نه در مسجد رفاهی قاهره. باید در برابر نمایندگان مردم ایران یاد کنی نه در برابر یک مشت مفت خور و درمانده و فراری!
آقای شازده رضا، وقتی صدام حسین به ایران حمله کرد، زیر پایت نشستند که به رژیمی که پدرت را در به در کرده بود تلگراف بزنی و اعلام آمادگی کنی حاضری به عنوان خلبان جت جنگنده بری علیه عراق بجنگی!
خودت میدانستی که تو اجازه پرواز با هواپیمای معمولی را هم نداری، چه رسد به جت جنگی . خودت میدانستی که رژیم به درخواستت جواب نمیده.
حالا رزیم بهت محل نذاشت خودت هم نمیتوانستی همت به خرج بدی سوار هواپیما بشی بری ایران بگی آمده ام برم جبهه؟ همون کاری که خیلی از خلبانان فراری ارتش شاهنشاهی کردند.
ولی تو جربزه اش را نداشتی . اما تلگرافت را چماق منت کردی که دائم بکوبی بر سری مردم!
آقا رضا، یادت میاد چهل سال پیش برات پیام فرستادم و از قول دقیقی شاعر بهت گفتم :
به دو چیز گیرند مر مملکت را
یکی پرنیانی یکی زعفرانی
. . . .
که را بخت و شمشیر وُ دینار باشد
نخواهد تن تیر وُ پُشتِ کیانی
خرد باید آنجا و جوذ و شجاعت
فلک مملکت کی دهد رایگانی!
تو زعفرانی اش را داشتی ،امّا دلت نمی آمد یک ریالش را هم برای آزادی ایران که هیچ، حتی خرج پس گرفتن تاج و تخت پدرت کنی( همین حالا هم دلت نمیاد) ! پرنیانی هم که همان شمشیر آبدار یمانی باشه( بخوان جنگیدن) با گروه خونی ات همخوانی نداشت.( الان هم نداره)
آقای شازده رضا، یادت میاد وقتی« سی آی آ » میخواست برات پروژه حمله نظامی از کیش راه بندازه، در دقیقه آخر همه را منتر خودت کردی و گفتی نمیری چون اگه برنامه شکست بخوره راه فرارت معلوم نیست؟
از همان وقت تا کنون خدا میدونه چند بار دسته و گروه و برنامه و پروژه برای براندازی راه انداختی و خودت از سایه برنامههات ترسیدی وُ اول از همه گذاشتی و در رفتی!
یادت میاد به رفسنجانی و خاتمی و روحانی سنجاقت کردند و بعدش هم به زلفت خندیدند؟
یادت میاد گفتی اگه پای انتخاب باشه به جمهوری رای میدی چون باور داری جمهوری بهتر از سلطنته؟
آقا رضا، یادت میاد مسعود رجوی ازت دعوت کرد به عنوان یک جمهوری خواه به مبارزان واقعی راه آزادی بپیوندو عاقبت به خیر بشو؟ گوش نکردی و به بیراهه رفتنت شتاب دادی تا رسیدی به اینجا که مرغ هوا هم اگه انصاف داشته باشه به حالت اشک میریزه!
الان کارت به جایی رسیده که حتا اختیار تلفن شخصی ات را هم نداری، الان حتا جرات نداری به همسرت که حرمتی برات باقی نگذاشته برای کارهای خودخواهانه و ضد دموکراتیک و آخوند پسندش،کمترین اعتراضی بکنی!
آقای شازده، دیدم شهبانوی نازنینت اعلام کرده بزودی از چرخه ی پرتکرار مبارز!! پیاده میشی.
تا الانش که لام تا کام باز نکردی بگی ایشان از طرف تو استوری کرده یانظر شخصیشه وُ برات تکلیف معین کرده!
آقای شازده رضا، به نظرم اگر به حرف یاسمین بانو گوش بدهی و برگردی به خانه و به امور شخصی و گردش و برنامه های توریستی کاباره و کازینو بپردازی و از زندگیت لذت ببری به نفع همه است (بجز وزارت اطلاعات رژیم که بازیچه و معتادش شده ای)
آقای شازده رضا، راستش را بخواهی دلم برات می سوزه، کاش اینطوری نبودی و به این وضع نمی افتادی که شاه پرستان چکمه لیسی مثل امیر طاهری هم اینهمه لیچار بارت کنند!
با همه ی اینها دوست دارم بهت بگم برو یک بار دیگر پیام و پیشنهاد مسعود رجوی به خودت را بخوان و بهش فکر کن.
مطمئن باش ضرر نمیکی، اگر هم نصیحت پذیر باشی عاقبت به خیر میشی!
آقای شازده رصا، هر آنچه گفتم از سر دل سوزی و خیرخواهی بود نه از روی کینه و دشمنی! از من گفتن بود وُ به قول سعدی:
تو خواه از سخنم پند گیر وُ خواه ملال!