عزیز پاکنژاد: ولی فقیه و بحران های چند گانه + یک

بحران ها و بن بست های ولی فقیه و دستگاهش هر روز ابعاد جدید و تهدید کننده تری بخود می گیرند. در جواب به این وضعیت، ژستهای توخالی و تهدید ها و خط و نشان کشیدن های ولی فقیه کسی را نمی ترساند و فریب نمی دهد. از هر گوشه که بگیریم، بجز ناکامی و تضعیف موقعیت او چیزی نمی بینیم.

در رابطه با عراق، ولی فقیه وقتی مالکی را از دست داد و عاجزانه به قربانی کردن او کمک نمود، میدانست که در چه میدان پر از چاله ای می رقصد ولی چاره ای نداشت. سر جمع کردن لباس شخصی های تا دندان مسلح دوران مالکی از قبیل سپاه بدر و عصائب و کتائب و نشان دادن قاسم سلیمانی (فرمانده سپاه تروریستی قدس) در کنار آنها بمنظور بستن راه کربلا بروی داعش بیشتر نمایشی ست. خبر سازی در این گونه موارد هم - که با تردید بعضی رسانه ها روبروست- هیچکدام نافی این نیست که عرصه در عراق به روی رژیم تنگ است و اگر فکری اساسی نکند، خلع ید کامل او در عراق حتمی است.

در منطق ارتجاعی ولی فقیه و رژیم پوسیده اش، جواب این گونه شکستها همواره استفاده از زور و اعمال تروریستی بوده است. اما آیا این بار هم می تواند بصورت موثر این وسیله را به کار گیرد؟ آیا او می تواند اوضاع را به عقب برگرداند و مثلا با یک کودتا در حزب الدعوه یا دولت قانون، دوباره مالکی را بر عراق حاکم کند؟ آیا امکان این را دارد که همچون گذشته حرف اول و آخر را در عراق بزند؟ اینها سئوالاتی است که در جلوی ولی فقیه هم قرار دارند.

جواب به این گونه سئوالات تا حد زیادی روشن شده است. رژیم و مالکی زمانی که در مقابل بالا رفتن «چوب تعلیم» آمریکا، زانو زده و به آقای العبادی تن دادند، بازی انحصاری قدرت در این عرصه را باختند. مشابه همان باختی که با یک قدم عقب نشینی در موضوع اتمی شروع و به بن بستی بزرگ راه برد. دامی که اکنون رژیم در موضوع اتمی در آن گرفتار آمده حاصل آن عقب نشینی بود و قفسی هم که اکنون در عراق در آن گرفتار آمده، حاصل این یکی عقب نشینی ست.

در حال حاضر رژیم با چند معضل درگیر است که هر کدام گرهی کور به این کلاف سر درگم می افزایند. بحران درونی که حاصل ترس و هراس باندها از سرنوشت کل نظام است، بحران عمیق در مذاکرات هسته ای، جنگ کلیت این رژیم با مردم ایران، بحران عراق، و در آخر کاهش قیمت نفت که این «بلای» آخری جیب سران رژیم را خالی و بحران مهمتری را به مجموعه بحران های رژیم اضافه می کند. این ها همه به نوعی به هم مربوط و روی هم تاثیر گذارند. هر کدام اجزایی از پیکر این رژیم فرتوت محسوب می شوند و آسیب به هر کدام، به اندامهای دیگر هم آسیب می رساند. مقابله با این بحرانها بصورت جدا جدا و تفکیک و اولویت دادن به یکی در قبال دیگری، بسیار سخت به نظر می رسد. هر کدام را که  بگیرد، دیگری مهمتر می شود. کلافی است سر در گم.

امروزه در عراق، وجود ائتلاف 40 کشور با فرماندهی آمریکا در نزدیکی مرزهای ایران واقعیتی وحشت آور برای رژیم است. در عراق، داعش با یک «حکومت اسلامی» و ضد شیعه بوجود آمده که رژیم، تحت هیچ شرایطی مقابله مستقیم با آنرا به صلاح خود نمیداند و البته، حق دارد. چرا که این کار به جنگ شیعه و سنی در عراق دامن خواهد زد که رژیم فعلا با آن مخالف است، چون پیروز آن نخواهد بود. اگر رژیم مانند سابق در عراق فعال مایشاء بود، از چنین جنگی بشدت استقبال می کرد. کما اینکه در حاکمیت مالکی، تمام تلاش خود را بکار گرفت تا با استفاده از زور سنی ها را حذف کند. او باید در عراق یا با «ائتلاف» بجنگد یا با داعش یا با هر دو. جنگ رژیم با عشایر انقلابی و سنی هایی که بر علیه داعش و همزمان با اشغالگری رژیم می جنگند هم، همیشه جریان داشته و دارد. رژیم توان و امکان انتخاب در این مورد را ندارد و گرنه تا حالا که چیزی بطور کامل تثبیت نشده، وارد عمل می شد. البته نباید فراموش کرد تا جایی که به حضور «ائتلاف» در عراق بر میگردد، رژیم با داعش فعلا در یک جبهه قرار گرفته و امیدوار است که با شکست «ائتلاف» دوباره به عنوان یک نیروی غیر قابل جایگزین به عراق برگردد. چه بسا در حال حاضر رژیم به صورت غیر مستقیم کمکهایی را هم به داعش در نقاط مختلف میرساند.
چشم انداز حل مساله عراق در کلیتش به نفع منافع و تمایلات رژیم بسیار تیره و تار است. حتی موفقیت در نگه داشتن مناطقی از جنوب این کشور توسط عناصر و جریانات طرفدار آن، مشکلات جدیدی برایش به ارمغان خواهد آورد. رژیم از درگیر ماندن در این قسمت از «عمق استراتژیک» خود بشدت آسیب پذیر است ولی چاره ای هم برایش متصور نیست.

در عرصه اتمی، تسلیم شدن و تعطیل کردن فعالیت آن در هر سطح، به رژیم محصور در بحرانها و بن بست ها، کمک زیادی نمی کند و بنا به تجاربی که از وادادن های مقطعی در این مورد دارد، بعید است به این کار تن دهد. تن ندادن به تسلیم، فاصله اش با ترسیم کنندگان خطوط جدید احتمالی در خاورمیانه را بیشتر می کند. عامل فشار منطقه ای بخصوص در عراق سلاحی کارآمد در دست طرفهای مذاکرات اتمی است که تاثیر آن علیرغم تکذیب طرف خارجی، هر روز بیشتر می شود. رژیمی که برای خود «عمق استراتژیک» ساخته و پایه های حکومتش را بر آنها نهاده، در تحولات آینده، خواه ناخواه درگیر خواهد بود. چیزی که تا الان روشن است در سناریوی پیش رو، در جبهه بازنده قرار خواهد گرفت. این رژیم یا باید مثل گذشته در عراق حرف اول و آخر را بزند یا کنترل اوضاع را از دست داده و از دور خارج شود. همین موضوع نشان می دهد که معضلات رژیم تا کجا بهم مربوط و روی هم تاثیر گذارند. رژیم سعی می کند با پیوند دادن این دو، در زمینه اتمی امتیاز بگیرد، طرفهای مذاکره هم نمی خواهند این عامل فشار را به مزایده بگذارند.

همین پیوند را در پایین آمدن ناگهانی قیمت نفت می شود دید. این پیش بینی کارشناسان در مورد کاهش قیمت نفت تا آخر سال میلادی به 75 دلار، برای رژیمی که دولتش بودجه سالانه اش را بر پایه نفت 100 دلاری بسته، معضلی جدی است که رژیم تمام سعی خود را در مخفی کردن آن به کار گرفته است. اوضاع خراب اقتصادی، که بنا به گفته بسیاری از تحلیلگران، حاصل تحریمهای آمریکا و اروپا بود، رژیم را بر سر میز مذاکره اتمی با قدرتهای جهان نشاند. اضافه شدن مشکل قیمت نفت، فشاری خرد کننده بر این رژیم است و راه مقابله با آن هم روشن نیست. بعضی از تحلیلگران این موضوع را سیاسی ارزیابی می کنند و بعضی دیگر در کنار آن دلایل دیگری از قبیل کاهش سرعت رشد اقتصادی در اروپا و چین، پیشرفت ایالات متحده در استفاده از تکنولوژی‌های جدید در استخراج نفت شیل، و افزایش تولید نفت عربستان سعودی، عراق و لیبی را مهمترین دلایل کاهش بهای نفت در بازارهای جهانی می‌دانند.

سایت رادیو آلمان در 20 نوامبر 2014 در کنار موارد بالا از قول تحلیلگران می نویسد:
«توماس فریدمن، روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر برجسته آمریکایی در یادداشتی که هفته گذشته (چهارشنبه، ۲۳ مهر) در نیویورک تایمز منتشر شد از راه افتادن یک جنگ نفتی خبر داده و هدف آن را ورشکسته کردن ایران و روسیه عنوان می‌کند. به گزارش سایت "دیپلماسی ایرانی" فریدمن از یک اتحاد نفتی میان آمریکا و عربستان علیه ایران و روسیه خبر داده و تصریح می‌کند که به طور قاطع نمی‌توان گفت این اتحاد عمدی و آگاهانه یا تصادفی و به خاطر اشتراک منافع شکل گرفته است. مطابق این تحلیل چنین اقدامی سابقه دارد و آمریکا و عربستان در سال ۱۹۸۵ نیز با کاهش شدید بهای نفت زمینه‌ی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی (سابق) را فراهم کرده‌اند. حسن عسکری، استاد تجارت بین‌الملل دانشگاه جورج واشنگتن و عضو پیشین هیئت اجرایی صندوق بین‌المللی پول تحلیل فریدمن را درست می‌داند و هدف کاهش قیمت نفت را از بین بردن اقتصاد ایران و روسیه عنوان می‌کند. برخی از تحلیل‌گران معتقدند با توجه به اوضاع بحرانی اقتصاد ایران و هدف‌گذاری‌های اعلام شده از سوی دولت یازدهم، ایران بیش از هر زمان نیازمند دست یافتن به یک توافق جامع هسته‌ای و کاهش فشار تحریم‌هاست. بر این اساس تحت فشار قرار دادن ایران از طریق کاهش بهای نفت موقعیت این کشور در مذاکرات هسته‌ای را نیز که در مرحله حساسی قرار دارد به شدت ضعیف می‌کند.»

جدا از دلایل چند گانه کاهش قیمت نفت، واقعیت این است که تاثیر مخرب این یکی، برای رژیمی که در محاصره تحریمها، مشکلات جدی حتی برای دریافت قیمت نفتی که می فروشد دارد، بیشتر از هر چیز دیگری است.

جنگ این رژیم با مردم ایران که این روزها اوجی بیرحمانه و رکوردی از وحشیگری تحت عنوان «بدحجابی» را بر جای گذاشته، هر لحظه حادتر و خونین تر می شود. فشار جهانی در این مورد به رژیم بیشتر شده و راه توافق با آن در زمینه های مختلف را مشکل تر و به معضلات درونی رژیم افزوده است. باندهای رژیم با بهانه قرار دادن این اعمال جنایتکارانه مزدوران ولی فقیه، تیشه به ریشه می زنند. همچنین رژیم با این اعمال، شدیدا زیر ضرب سازمانهای حقوق بشری بین المللی قرار دارد.

در تلاطم گردابهایی که رژیم در آن گرفتار آمده، خبری مبنی بر این که «متحدین بحران زده رژیم» در منطقه و جهان در یک گردهمایی در تهران به فکر چاره جویی در مقابل تحولات آینده منطقه خاورمیانه افتاده و در صدد آماده کردن خود برای مقابله با آن هستند بر روی خبرگزاریها رفت.
 «سایت دیگربان» در تاریخ  29 مهرماه 1393 تحت عنوان «سفر هم‌زمان چهار متحد بحران‌زده ایران» نوشت:
«نماینده سازمان ملل در امور سوریه٬ دبیر شورای امنیت ملی روسیه٬ معاون نخست وزیر لبنان٬ نخست‌وزیر عراق و دبیر کل جنبش جهاد اسلامی فلسطین به تهران سفر کرده‌اند. سوریه٬ عراق٬ لبنان و فلسطین چهار کشور درگیر بحران هستند که ایران و روسیه منافع تقریبا مشترکی درباره آنها در مقابل آمریکا و اروپا دارند. حضور هم‌زمان یک مقام سازمان ملل در امور سوریه و چهار مقام مهم روسی٬ عراقی٬ فلسطینی و لبنانی در تهران در نوع خود کم‌سابقه است. این مقام‌ها در شرایطی وارد ایران شده‌اند که خبرگزاری‌های داخلی از بازگشت غیرمنتظره قاسم سلیمانی فرمانده نیروی «قدس» سپاه پاسداران از عراق به تهران هم خبر داده‌اند. از قاسم سلیمانی به عنوان یکی از اصلی‌ترین فرماندهان نیرو‌های نزدیک به جمهوری اسلامی در سوریه٬ عراق٬ فلسطین و حتی لبنان نام برده می‌شود. تصمیم‌گیری و هماهنگی ایران و روسیه درباره تحولات آینده عراق٬ سوریه٬ لبنان و فلسطین با حضور قاسم می‌تواند یکی از مهمترین علت‌های حضور هم‌زمان این مقام‌ها در تهران باشد.»

اگر در آینده نزدیک امکان تشکیل جبهه ای در مقابل «ائتلاف» ضد داعش در منطقه وجود داشته باشد و رژیم صف خود را از آمریکا و اروپا جدا کند، به ناچار سرنوشت خود را دو دستی به سیاستی می سپارد که پیامدهای آن، سقوط و سرنگونی آنرا ساده تر خواهد نمود.
 6 آبان ماه 1393    28 اکتبر 2014