محمود احمدی: سازمان مجاهدین خلق گنجینه ملی وتاریخ سازمردم ایران، نوری در دل تاریکیها

امروز در سطح منطقه و حتی در سطح جهانی سؤالات و ابهامات بسیار زیادی در باره پدیده هایی که از شکل گیری شان زمان زیادی نمی گذرد وجود دارد، ظاهرا پاسخی هم در باره شناخت آنها و چگونگی برخورد و رفتار با آنها نیز وجود ندارد.

آخرین آن که می توان گفت جهانی را بخود مشغول کرده، پدیده و فنومنی است به اسم داعش که در قرن 21 حامی سیاه ترین و عقب مانده ترین اندیشه و وحشیانه ترین رفتار غیر انسانی تحت نام اسلام می باشد.
راستی این پدیده چیست؟ و با آن چه باید کرد؟
سؤال جدی دیگر در باره آن چیزی است که بهار عرب نام گرفت. بهاری که تقریبا بلااستثناء از درون آن بادهای خزان سرد و سیاه وزیدن آغاز کرد. سرنوشت این بهارها بر حسب شرایط هر کشور و عوامل درونی و بیرونی آن متفاوت شد.
راستی بهار لیبی چه شد؟ بهار تونس به کجا خواهد رسید؟ چرا بهار مصر اجبارا با یک اقدام بازدارنده که برخی به آن کودتا می گویند، مجبور شد با آفت نوینی که تحت نام اسلام و« برادری اسلامی»ظاهر شده بود مقابله کند.
در یمن چه می گذرد؟ سوریه و عراق را چه می شود 
و بالاخره راستی تکلیف روشنفکران آزادیخواه سایر کشورهای مسلمان چیست؟ کشورهایی که می توانند کاندیدای شکفتن بهار باشند. دیده می شود که روشنفکران این کشورها برای دامن زدن به بهار گاهی دچار این شبهه می شوند که نکند از چاله به چاه بیفتیم.

در آغاز پنجاهمین سال تولد سازمان مجاهدین خلق ایران، فقط در صورتیکه واقعیت این سازمان را در کنار ابهامات و سر درگمی های فوق بگذاریم می توانیم به راه یابی ذهنی و عینی مشخص برسیم. چرا ؟ بدلایلی که در زیر به آنها خواهیم پرداخت:
1- مقدمتا باید یاد آوری کرد که به عنوان یک قانون عام هرچند پدیده های گوناکون جهان ما، درنگاه اول ممکن کاملا متضاد وبدون رابطه بایکدیگر بنظر بیایند ولی اگر قدری از سطح قضایا فراتر برویم خواهیم دید که: بوجود آمدن، رشد، چگونه بودن، و حتی از بین رفتن پدیده هایی که مارا احاطه کرده اند به یکدیگر هم بسته، وابسته و پیوسته است.
یعنی طبق قانون تکامل اجتماعی و مبتنی بر اراده خداوند، حتما مشکلات و دردها در کنار خودشان، راه حلها و درمانها را نیز دارند، تاریکی و جهل، بدون شک در دل خود آبستن شکوفایی ستاره صبح آگاهی است.
به این دلیل است که امروز شاید نسل مجاهد خلق به هزار ویک دلیل، از سویی توان فهم و تحلیل تمامی پیچیدگی ها و ابهاماتی را که فوقا بخشی از آن ذکر شد را دارد و هم اینکه نه تنها در قبال این مسایل احساس عجز نمی کند بلکه خود را به غایت در این رابطه توانمند می بیند و به اینکه بار چنین مسئولیتی را روی دوش این نسل گذاشته شده هم سپاسگزار و هم مفتخر است.
2- البته هر سال ما به بزرگداشت سالگرد تاسیس سازمان پر افتخارمان، در اوج شور و شعف انقلابی پرداخته ایم ولی به نظرمن امسال آنچه در ایران، منطقه و جهان میگذرد ما را به نگاهی بازهم عمیق تر و البته قدر شناسانه تر در مورد تاسیس سازمان و بنیانگذاران کبیر آن بر می انگیزد  

3- واقعیت این است که بیش از هزار و چهارصدسال پیش خورشیدی در جهان درخشید که نام آن اسلام به مثابه آخرین کلاس توحید بود و محمد (ص) که درود خدا بر او و خاندانش باد، حامل این نور بود واین رسالت را بر دوش کشید و به اتمام رساند و آنرا ختم کرد. ولی از آنجا که منشاء این آگاهی و انقلاب و تحول عمیق اجتماعی وحی بود،( پدیده ای ویژه و نازل شده از جانب خدا، و نه جوشیده از شرایط و دگرگونیهای پایه اجتماعی) ناگهان توسط تمامی عوامل ضد تکاملی و بویژه طبقات استثمارگر، از برده داران گرفته تا زمین داران و سرمایه داران تا قدرت طلبان و دیکتاتورها، محاصره شد و هریک آگاهانه و ناآگاهانه برای پیشبرد منافع شخصی و طبقاتی شان بر آن پیرایه ها بستند و لباسهای های گوناگون بافته شده از خرافات را بر پیکرش کردند، به گونه ای که بتدریج دیگر به تنها چیزی که نمی ماند اسلام محمدی بود و به قول مولاعلی پوستین وارونه شد و به قول سیدالشهداء کاسه های تهی از محتوا گردید. و البته همانطور که خود قرآن پیشبینی کرده بود احبار و رهبان و ملاهای دین فروش در این میان نقش اول را داشتند.
«اشتروا بآیات الله ثمننا قلیلا فبئس ما بشترون...... و یاکلون اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجا ....»

4- اینجاست که وقتی در شهریور سال 1344 ناگهان رعد در آسمان بی ابر می خروشد و از اراده سترگ سه انقلابی نامدار و عمیقا مسئول در قبال رهایی خلق ایران راهی گشوده می شود و جرقه ای در دل اینهمه تاریکی و جهل تحت نام اسلام با عنوان «اسلام انقلابی» می درخشد، همه چیز بالقوه سمت و سوی نوینی پیدا میکند. بمانند اولین جرثومه حیات که سیمای زمین را بتدریج عوض کرد و اولین موجود اندیشمند و مختار، یعنی انسان، راهی نوین را حتی در امر تکامل گشود وبرای بودن ورشد یافتن بجای تطابق با محیط به تغییر جهان و آداپته کردن آن با الزامات تکاملی خودش پرداخت.
در واقع به نظر من آن روز قدر، در همپیمانی آن سه یار، بخصوص در اراده سترگ حنیف کبیر چیزی رقم زده شد که منشاء بسیاری از پدیده های نوین و تکاملی و اندیشه های تابان و تاریخساز بود. آغاز زدوده شدن غبار ارتجاع و خرافه 14 قرن از سیمای اسلام اصیل و واقعی، بی علت نبود که آنها بدرستی اندیشه و ایدئولوژی این مسیر را با پسوند انقلابی متمایز کردند. چرا که اسلام دقیقا متضاد هدفی که به خاطر آن نازل شده بود، تبدیل به اهرم ارتجاع شده بود، یعنی ارتجاع تحت نام اسلام.
5-و بازهم بی سبب نبود که بر بالای هر نوشتار رسمی و جدی این پدیده نوین ،عبارت «به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران » نوشته شده و می شود. آخر وقتی نام خلق بعد از نام خدا نمی آید آن خدا را می توان تحت باهزار عنوان به خطرناکترین سلاح و چماق سرکوب بر علیه خلق مبدل نمود.
6- و بازهم از این خاستگاه انقلابی است که نام این سازمان، سازمان مجاهدین خلق ایران می شود تا مشخص شود که مجاهدین این سازمان در روی زمین خودرا قربانی و فدای چه کسی میکنند؟ برای چه کسی جهاد می کنند؟ به چه می اندیشند؟ و خود را در روی زمین مجاهد چه کسی میدانند؟
آری این چنین بود که برای هر مجاهد خلق از روزیکه در این سازمان عضو شد، یکی از انگیزاننده ترین فرازهای ایدئولوژیک و بارقه های حیات بخش وقتی است که از زبان مسئولی برای اولین در تفسیر سوره محمد می شنید که «سبیل الله» یعنی راه خدا همان راه خلق، راه مردم و راه تکامل است و نیز وقتی می شنید که «الذین کفرواو و صدوا عن سبیل الله» دقیقا یعنی همان دشمنان سرکوبگر و استثمارگر خلق که با قساوت و شقاوت بر سر راه تکامل خلق می ایستند و آن را سد می کنند و همانها حق پوشانند، چون برای ترویج افکار ضد تکاملی شان به پوشاندن حق نیاز دارند. و البته در سومین فراز این کشف و شهود انقلابی به پایان این آیه در سوره محمد می رسیدند که « اضل اعمالهم» یعنی علیرغم تمامی قدرت نمایی ها، در تحلیل نهایی دشمنان خلق بی پایه، نابود و از بین رفتنی هستند و این اراده خدا و قانون تکامل است.

7- این راه اینچنین آغاز شد و رعد اینچنین غرید و برقی که قدرت روشن کردن بینهایت دارد اینچنین درخشید. و همین کلمه طیبه و سراج منیر بود که بر دوش این نسل حمل شد و امروز در اوج قله آگاهی و توانمندی، وقتی همه کس از درک و فهم ابهاماتی که در آغاز گفتیم عاجزند. این سازمان قادر است در سایه این نور تمامی آنها را ببیند و فراتر از آن برای آنها راه حل داشته باشد.
البته آنچه را که اکنون در این سطور می نویسم این نسل ،در طول چندین دهه با رنج و شکنج و خون شهدا و سهمگین تر از آن، خون دل رهبری اش، طی کرده است.

8- در یکی از فرازهای آن که من برحسب تصادف در معرض آن قرار گرفتم لحظه ی نادری بود که پرچم از دست پرچمدار نخست – حنیف کبیر- بدست شایسته ی پاکیزه مسعود سپرده می شد. آنهم هنگامی بود که حنیف را با زنجیر بدست و پا به زندان کمیته شهربانی آورده بودند و مسعود در آن زمان در همان زندان بود و ما شنیدیم که کسی از سلول، به قول آن روز،« مورس» می زند ولی صدای زنجیزها  نشان میداد که دست ها و پاهایش در زنجیر است. او حنیف بود که از طریق این علائم سراغ مسعود را میگرفت تا رهبری را به شایسته ترین مجاهد واگذار کتد. او گفت آیا تو بعد از ما مسئولیت این سازمان و این راه را می پذیری؟ پاسخ مسعود این بود که من از جانب خودم و همه مجاهدین به این مسئولیت پاسخ مثبت دادم .
و اینچنین بود که فصل نوین و مرحله ی پر ابتلاء تری از تاریخچه سازمان مجاهدین خلق آغاز شد. والحق که مسعود با احساس مسئولیت و فدایی فوق طاقت انسان، آنرا بدوش کشید.
حالا اجازه بدهید در پاسخ به سؤالات نخستین،انگشت روی دومین فراز پس از شکوفایی اسلام انقلابی توسط محمد حنیف نژاد بگذارم. که بدون شک روز آفریده شدن نوری و تبلور راهی بود که امروز در سایه آن می توان تمامی دردها را دید و برای آنها چاره و راه حل داشت. آن روز در سال 54 بود که ده سال از تولد سازمان می گذشت، بدون شک عالیترین مصداق بیرون کشیدن خیر عظیم از شر کثیر بود. در همانروزهایی بود که ضربه اپورتونیستهای چپ نمای کودتاگر خائن، پیکر سازمان را تحت نام مارکسیسم شرحه شرحه کرده بود.آنگاه دشمنان تاریخی آزادی وانقلاب، یعنی ارتجاع مذهبی با خنجر کین و شقاوت ارتجاعی میخواست که آن زخمها را تا قلب سازمان عمق بدهد. و البته در همان زمان دشمن اصلی، یعنی ساواک و دستگاه جنایت پیشه شاه هم بخصوص درزندان اوین  بی وقفه بر پیکر ما تازیانه فرود می آورد ودر کمین بود که فرصتی و بهانه ای پیدا کند ومسعود را تجدید محاکمه واعدام کند. واقعا به قول قرآن «بلغت القلوب الحناجر» آنگاه که قلبها به حنجره ها و گلوها رسیده بود و تمام یقین ها به شک بدل شده بود و«تظنون بالله  الظنونا».. این همان شر کثیر بود که مسعود از دل آن سازمانی بیرون آورد که نه تنها هزاران بار در مقابل ساواک و شاه مقاومتر بود بلکه با منطقی ترین و اصولی ترین روش چنان پاسخی به کودتاگران داد که بدست خودشان حیات شان را ابتر کردند.
 اما مهمتر از همه اینها این بود که مسعود به روشنی دریافت که الان لحظه لحظه هاست و باید این واقعیت تاریخی را بگویدکه تهدید اصلی و تاریخی برای تمام جریانهای ترقیخواهی که تحت نام اسلام مبارزه می کنند، راست ارتجاعی است باید این حقیقت را بگوید و تبلیغ کند و آنگاه همه چیزش را پای آن بگذارد و اجازه ندهد که حتی ذره ای از رجس ارتجاع، تحت نام اسلام بر دامن مطهر نسل متولد شده از حنیف کبیر باقی بماند و آنرا آلوده کند و در واقع به آن عبارت مقدس «اسلام انقلابی»محتوای عمیقا ضد ارتجاع دینی بدهد و بدینسان در دنیای آرمان و ایدئولوژی «کشد زمرتجعان انتقام آزادی».
آری اینجنین بود که او در آن مرحله تاریخی ایستاد و به پیمان و عهدی که با محمد حنیف نژاد بسته بود با عالیترین سطح نگهبانی از اسلام انقلابی و نام مجاهد خلق و فریاد به نام خدا و خلق قهرمان ایران دفاع کرد. و البته خود میدانست و گفته بود ومجاهدین هم فهمیدند که آن روز اسلام انقلابی در جایگاه شایسته اش یعنی در چپ ترین نقطه ترقیخواهی و آزادیخواهی و ضدیت با استثمار قرار گرفت و در تارک همه ایدئولوژیهای انقلابی و رهائیبخش و آزادیخواه درخشید.

9- اینچنین بود که در مقابل فتنه خمینی این ناخدای اصلی استبداد در ستیز مستمر باخدای آزادی، کوه ها لرزیدند و شکافته شدند ولی مجاهدین خلق ایران در پیروی از مسعود رجوی نه تنها نلرزید بلکه به بیان مولا علی به جای خود استوار ماندند، «تزول الجبال و لاتزل و......» دندان روی جگر گذاشته، جمجمه ها را به خدا قرض داده ، قدمهای خود را همچون میخهای استوار بر زمین کوبیدند و برای پیروزی، نابود کردن آخرین صفوف دشمن را وجهه همت خود قرار دادند و آنگاه هرسختی را به جان خریدند و از آن چشم پوشیدند و همه چیز را دادند و آنگاه باین یقین رسیدند که یاری از جانب خداست .
آری آنها، یعنی نسل مجاهد خلق بیرون آمده از فتنه سال 54 ، پشاپیش می دانستند خمینی کیست یعنی ماهیت اندیشه اورا بخوبی میشناختند. و از همان روز اول آمدن خمینی می دانستند که هر کار بکنند این خصم مبین سر آشتی با مجاهد خلق ندارد. با این وجود از اتمام حجت تا آخرین لحظه ممکن  با تلاش برای حتی داشتن زندگی مسالمت آمیزسیاسی به شرط کوتاه نیامدن از شعار آزادی، تلاش کردند و بهایش را هم با شهداد و مجروحین بسیار پرداختند. ولی البته خمینی ملعون هار تر و عقب افتاده تر از آن بود که ذره ای درمقابل شعار آزادی  کوتاه بیاید.
آری نسل مجاهد خلق می دانست که این نبردی است که علاوه بر قدمت تاریخی اش، در دوران جدید از جنگهای ستارخان و باقر خان و مشروطه خواهان با شیخ فضل الله و مشروعه چی ها  شروع شده و در امتداد خود به ستم آشکار و دشمنی وحشیانه کاشانی علیه پیشوای کبیر ما مصدق رسیده است. و همچنان ادامه یافته است. و در دوران خمینی این پدیده شوم ضد تاریخی بدلیل اینکه شاهان حامی استعمار صحنه سیاسی ایران را بااعدام وزندان از انقلابیون آزادیخواه تهی کرده بودند، فرصت بدست این آخوندهای پست افتاد تا رهبری انقلاب را بربایند و بر ایران و ایرانی آن کنند که هلاکو و مغول نکرد، مصداق بارز« یهلک الحرث و النسل »
بنابراین می دانستند که این آخرین نبرد با ارتجاع است که یا ما سرخصم بکوبیم به سنگ یا او سر ما بدار سازد آونگ.این چنین بود که از همان فردای حاکمیت خمینی در عمل منطق حرکت عاشورا گونه بر مشی مجاهدین در تمامی زمنیه های ایدئولوژیک سیاسی، نظامی و تشکیلاتی پرتو افکند.

10- به عبارت دیگر گذار سرفرازانه مجاهدین از ابتلاء و امتحان ایدئولوژیک تشکیلاتی کودتای خائنانه اپورتونیستهای چپ نما در سال 54 و فهم و ایمان به تهدید بنیانکن ارتجاع مذهبی آنها را در مقابل فتنه عظیم خمینی که تجسم تمام عیار این اندیشه فاسد ضد تاریخی بود بیمه و روئین تن کرد. و به این ترتیب هیچ یک از دجالیتهای خمینی نه اسلام پناهی و نه ضد امپریالیست بازی و نه مستعضف گرایی پوشالی نتوانستند ذره ای آنها را از راه اصولی که همانا تمرکز مطلق روی ارتجاع مذهبی و خمینی و دار و دسته اش بعنوان تضاد اصلی باز دارد. اگر تاریخچه سایر گروه های سیاسی در آن دوران را بررسی کنیم خواهیم دید که آنها دقیقا از اشتباه در تشخیص این تضاد اصلی و یا وادادن و سازش در قبال آن ضربه خوردند و گاه نابود شدند.

11- اوج بلوغ این راه که ناشی از آفرینش خلق جدید زن انقلابی مجاهد خلق بود در آغاز سومین دهه تاسیس سازمان یعنی در سال 1364 بود که به پرچمداری مریم رهایی این نسل و آرمانش دیگر بطور همه جانبه ، اسلام انقلابی را در منتها الیه ترقیخواهی، ضدیت با استثمار و رهایی قرار داد و دیگر تمام عیار وجودش ایدئولوژیک، استراتژیک، سیاسی و تشکیلاتی ، آنتی تز و هماورد ارتجاع آخوندی شد. کما اینکه امروز هم اگر به فرقه ها و نهله ها و جریانهای مختلف بنیادگرا و پیروان اسلام ارتجاعی در هرکجا نگاه کنیم خواهیم دید همگی با یک خصوصیت که مشترک شناخته می شوند: زن ستیزی و برده سازی زن. و البته این به تصادف نیست، گفتم که در اعماق، بودن و تحول پدیده ها،  بهم پیوسته اند، خواه ناخواه آن درد و آن فتنه ارتجاع تاریخی به نیروهای برحق، نشان میدهد که آنتی تز چه باید باشد.

12- اینجاست که به سؤال آغازین نوشتارمان پاسخ میدهیم در ورای پیچیدگی ها و غامض بودن و گوناگونی تمامی پدیده هایی که این روزها جهان و بخصوص کشورهای اسلامی با آن سرو کار دارند و با نام های گوناگون و رفتارهای گوناگون و گاها ظاهرا متضاد مشاهده می شوند در اعماق یک پدیده بیشتر نیست، ارتجاع مذهبی تحت نام اسلام که با ظهور نامبارک خمینی و آخوندهای همراهش و بدست گرفتن قدرت سیاسی در ایران پوسته شکسته اند و مثل دایناسورهایی که ناگهان در یک زلزله از اعماق به سطح می آیند، فرصت حاکمیت پیدا کرده اند و لامحاله در ایران تمام محتوای شان را به یکباره بارز کرده اند.
این پدیده نامیمون و زهر و سم آن و بادهای مسمومی که از آن می وزد، تقریبا در تمامی کشورهای مسلمان بر بستری از جهل و نا آگاهی توده ها، فرصت رشد و نمو پیدا کرده است و با کنار رفتن دیکتاتوری های کلاسیک به شکلی از اشکال پدیدار شده، و البته بلافاصله صاحب اصلی این فتنه تاریخی هم با اشکال مختلف با امدادهای غیبی، آنها را در پناه خود گرفته و با پول باد آورده نفت، آنرا به جان خلق ها و بهارشان انداخته است.
این تداومهای تاریخی خوارج نهروان که اتفاقا قرآن سر نیزه می کنند، چیزی جز قتل و کشتار را برسمیت نمی شناسند و البته در تمامی این جنایات و خرافه ها به گرد پای آخوندهای حاکم بر ایران نیز نمی رسند .
برای ما مجاهدین که ثانیه به ثانیه و میلیمتر به میلیمتر رفتن شاه و آمدن خمینی و ادامه داستان را با پوست و گوشت و استخوان مان لمس کرده ایم و بهای سهمگین آنرا با یکصد هزار جاودانه فروغ مجاهد خلقمنجمله قتل عام 30 هزار نفر در سال 1367 پرداخته ایم، تمامی داعشها، القاعده ها و باندهای گوناگون تروریستی، اولا مستقیم یا غیر مستقیم فرزند نامشروع همین نظام آخوندی هستند، ثانیا علیرغم هر جولانی که میدهند و جنایتی که می کنند ، انگشت کوچک امام سفاک و ولی وقیح آخوندی هم نمی شوند، هیچیک از آنها ظرفیت و شهوت سیری ناپذیر ضحاک گونه امام دجالان را ندارند که با یک فرمان 30 هزار زندانی سیاسی را به جرم نامشان و شناسنامه شان که مجاهد خلق است، به جرثقال و حلق آویزکردن های جمعی بسپارد و تازه به گفته طبیب ملعون معالجش امام جلادان هر صبح با دریافت لیست اعدامهای شب قبل سلامتی اش افزایش می یافت و ضربان قلبش منظم تر می شد.

13- و اما در باره راه حل: واقعیت فوق نشان میدهد که هر چند می توان و باید در هرکجا و هر روش مشروعی با اذناب، نوچه ها، و شاخه های شجره خبیثه ارتجاع مذهبی در ورای ایتکت با صطلاح شیعه یا سنی آن جنگید و مقابله کرد ولی راه حل اصلی بایدتمرکز بر روی ام القرای فتنه یعنی پایتخت ارتجاع مذهبی و ساقط کردن ملاهای حاکم بر ایران باشد ولی پر واضح است که همانطور که مریم رهایی همیشه گفته و تکرار کرده است این درد قبل از هر چیز یک درمان آرمانی و فرهنگی دارد که عبارتست از درک و دریافت رهایی بخش از اسلام، یعنی درک این واقعیت که اسلام، دین آزادی، رهایی، برابری و عشق و عطوفت است و نه لهیب انتقام و جنایت
آری ما مجاهدین مفتخریم که این شایستگی را داشته و داریم که خداوند نعمت دانستن و فهمیدن و توانستن و عمل کردن را پیشاپیش تمامی مردمی که با ارتجاع مذهبی دست بگریبانند، به ما ارزانی داشته است خدا را باین نعمت شکرگذاریم، و در پنجاهمین سال تولد سازمان با بنیانگذاران کبیر آن تجدید پیمان می کنم که به سهم خود، با پیروی از راهبریمان، درختی را که آنها با بذر اسلام انقلابی کاشته اند، از جان و دل نگاهبان باشیم و البته برای رشد آن، جان چه باشد که فدای قدم دوست کنیم.