بر برگهای تاریخ این نامهای شبنم، نگاهی به دستاوردهای فناناپذیرچه گوارا

علیرضا افشارچی:

نگاهی به دستاوردهای فنا ناپذیر چه گوارا در قلمرو انسانگرایی انقلابی و اقتصاد سیاسی دوران گذار!(بخش اول)

تقدیم به اشرفیان قهرمان، چه زنده، و چه شهید، به ویژه ٥٢ شهید سرفراز و قهرمان قتل عام ضد بشری ده شهریور ١٣٩٢ در اشرف و قهرمانان مقاوم اشرفی در زندان امپریالیست-ارتجاع  ساخته ی "لیبرتی"، این هم تباران انقلابی چه گوا را ها، حنیف  نژادها، رضایی ها، رزا لوکزامبورگ ها، احمد زاده ها، موسی و اشرف ها، پاک نژاد ها ... که  در راه آرمان و هدفی بی مرگ هر رنج و شکنجی را بجان خریده و سمبلی از جامعه ی آرمانی مبتنی بر آزادی، برابری و همبستگی عمیق انسانی را میان خویش بنا نهاده اند. با آرزوی اینکه  گردنه و پیچ تاریخی خطیر اخیر را نیز با پیروزی و سرفرازی طی کنند. و تقدیم به غلامرضا خسروی قهرمان و ...
نشریه ی "بازوی انقلاب"، ارگان کارگری مجاهدین در فاز سیاسی، که تحت مسولیت مجاهد قهرمان "احمد بوستانی"، از شهدای ١٠ شهریور، منتشر می شد، در مهر ماه ١٣٥٩، به مناسبت سیزدهمین سالگرد شهادت چه گوارا، در گرامیداشت اومطلبی منتشر کرد که مطلع آن مزین به این کلام زیبای "چه" بود: "هر کس وارث قطعه زمینی است که خونش( در راه  آزادی) بر روی آن می ریزد"!


" دانی که کیست زنده؟
                آنکو زعشق زاید"!          مولانا


"این گفته اگر چه ممکن است مضحک بنظر آید، ولی به اعتقاد من راهنمای عمل یک انقلابی حقیقی احساسات عمیق عاشقانه ی اوست. غیر ممکن است که انقلابی اصیلی را بتوان یافت که فاقد این کیفیت باشد. از اهم جلوه های پر التهاب زندگی یک رهبر ضرورت ترکیب احساساتی آتشین با ذکاوتی قاطع، و اتخاذ بیدرنگ تصمیمات دردناک است. انقلابیون پیشتاز ما باید این عشق به خلقها و عشق به والاترین هدفها را به شکلی جدایی ناپذیر کمال مطلوب خود سازند. آنها نمی توانند به محبتهای کوچک روزمره اکتفا کرده و به سطحی که افراد عادی عشق خود را بیان می کنند تنزل نمایند."( چه گوارا، انسان و سوسیالیسم در کوبا، ترجمه ی فارسی، صفحات ۲۹-۳۰) (۱)  
ماه اکتبر در تاریخ مبارزات بشریت ستمدیده اما مترقی و رزمنده یاد آور چندین تحول و اتفاق پر اهمیت است. در ٢٥ اکتبر ١٩١٧ (هفتم نوامبر مطابق با تقویم جدید)، انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر برهبری ولادیمیر ایلیچ لنین، و در اول اکتبر ١٩٤٩، انقلاب چین به رهبری مائو تسه تونگ به پیروزی رسیدند. با پیروزی انقلاب اکتبر دوران جدیدی در تاریخ مبارزات خلقهای ستمدیده آغاز شد که از آن تحت عنوان" دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم در مقیاس جهانی" یاد شده است. چرا که این نخستین انقلاب پیروز در تاریخ بشر بود که بر خلاف انقلابات قبلی، هدفش جایگزینی یک طبقه ی استثمارگر جدید بجای طبقه ی بهره کش قبلی نبود، بلکه بنای جامعه ای عاری از طبقات و استثمار انسان از انسان را در مد نظر داشت. بررسی برخی از علل شکست ایندو انقلاب بزرگ و تقریبا تمامی انقلابات قرن بیستم که آنهمه امید و آرزو را در بشریت ستمدیده بر انگیخته بودند، در پرتو نظرات و دیدگاههای ارنستو چه گوارا مو ضوع این نوشتارست!
نهم اکتبر امسال همچنین مصادف با چهل و هفتمین سالروز جاودانگی انقلابی کبیر ارنستو چه گوارا ست! شخصیت عظیم این انسان چند ساحتی که میتوانست در ظرفیتهای مختلف بعنوان پزشک، اقتصاددان، وزیر صنایع، فرمانده ی عملیات چریکی، نویسنده و قلمزن برجسته، مدیر کل بانک مرکزی عمل کند، نیز پدیده ای نادر است. همچنین او شاید نمونه ی منحصر بفرد و استثنائی از انقلابیونی باشد که پس از رسیدن بقدرت به آسانی از آن دست شست تا بتواند آزادانه به آنچه که آنرا مسولیت خویش در قبال سایر خلقهای ستمدیده، همچون مردمان کنگو و بولیوی، میدانست عمل کند. این ویژگیها و نیز اینکه او در مصاف با جهانخواران ستمگر و دست نشاندگانش بخاک افتاد، تا امروز از او سمبلی فراموشی ناپذیر برای تمامی مبارزان و انقلابیونی که برای ساختن جهانی بهتر، عاری از هر گونه ستم و استثمار مبارزه میکنند، ساخته است. والتر بنجامین، اندیشمند مارکسیست و منتقد برجسته ی ادبی و هنری یهودی الاصل آلمانی که در سال ۱۹۴۰، یک روز قبل از تحویل داده شدنش به گشتاپوی هیتلر در چهل سالگی در اسپانیا، خود کشی کرد تا با حفظ اطلاعات خویش مانع از ضربه خوردن رفقایش شود، در اثرش " تزهایی درباره ی مفهوم تاریخ"، مینویسد: "برای سر کوب شدگان خاطره ی اجداد مغلوب و مقتولشان سرچشمه ی عمیق انگیزه و الهام برای عمل انقلابی است"(2). بهمین  دلیل مدافعین وضع ناعادلانه ی موجود نیز البته از هیچ تلاشی در جهت تهی سازی محتوای پیام رهایی بخش چه دریغ نکرده اند، چه با نوشتن بیوگرافی های تحریف شده، و چه با تولید فیلمها و تی شرت های مبتذل تجاری و تبلیغاتی.
چه که در سال ۱۹۶۵ پس از راه اندازی نسبی اقتصاد کوبا برای کمک به مبارزین کنگو که بر علیه رژیم وابسته ای که پس از سرنگونی و شهادت رهبر تاریخیشان پاتریس لومومبا، برای آزادی کشورشان تحت فرماندهی گاستون سومیالت میرزمیدند، به کنگو رفت و مدتی آنان را از تجارب غنی خود بر خوردار ساخت، پس از بازگشت به کوبا، مدتی بعد ناپدید شد و نهایتا سر از جنگلهای بولیوی در آورد. یکی از اهداف انتخاب بولیوی این بود که با آزادسازی بولیوی زمینه را برای رهائی کشور خودش آرژانتین نیز فراهم سازد. در بولیوی عاقبت در روز ۸ اکتبر ۱۹۶۷ پس از درگیری و رزم با دشمن در حالیکه زخمی شده و سلاحش نیز گیر کرده بود دستگیر شد. حکومت مزدور بولیوی بدستور اربابان CIA خود که از به محاکمه کشیدن چه بیمناک بودند، فردای آنروز اسیر زخمی خود را در سن ۳۹ سالگی، البته با دنیائی ادعای انساندوستی و حقوق بشر! بقتل رساندند! در باره ی تجربه ی کنگو و نیز شکست بولیوی بسیار نوشته و گفته اند. منجمله میتوان به خاطرات خود چه در دو کتاب  تحت عناوین "خاطرات بولیوی" و " رویای آفریقائی: خاطرات جنگ انقلابی در کنگو"  اشاره  کرد. هدف در اینجا، اما، بررسی این مسائل نیست ولی بطور اجمال میشود روی اختلافاتی که مبارزه در کنگو را برای او ناممکن میساخت و نیز به  مانع تراشیها و نهایتا خیانت حزب کمونیست بولیوی تحت رهبری Mario Monje، در کنار اشتباهات خود انقلابیون اشاره کرد. البته ناگفته نماند که شماری از اعضای حزب مذکور از آن جدا شده  به "چه" پیوستند. از این عده تعدادی نیز در جریان یازده ماه مبارزه ی حماسی بشهادت رسیدند. چه در پیامی به معدنچیان بولیوی که در کتاب "خاطرات بولیوی" آمده هدف از آن مبارزات را چنین خلاصه میکند، "ما صبورانه خود را برای آنچنان انقلاب اجتماعی عمیقی آماده میکنیم  که نظام حاکم را از سر تا پای آن واژگون و دگرگون  سازد".
از خود گذشتگی و شهادت حماسی چه در کنار درخشش تئوریها و توانمندیهای عملی او در قلمرو مبارزات چریکی، سبب شده تا از خدمات و دستاوردهای گرانقدر او در زمینه های خطیر و حیاتی دیگر منجمله "اومانیسم انقلابی" و" اقتصاد سیاسی دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیزم"، که شناخت و کاربست دقیق آنها در پرتو شکستهای دهه ی پایانی قرن بیستم برای بنای جامعه ای عاری از ستم و استثمار و از خود بیگانگی انسان  ضروری است، غفلت شود.
با مطالعه ی نظرات چه در باره ی انسان، که بویژه در "انسان و سوسیالیزم در کوبا" و شماری دیگر از آثارش آمده، روشن میشود که برای چه، آزادی انسان از یوغ استثمار و از خود بیگانگی، به مثابه ی دو روی یک سکه ی واحد مطرح است. از نظراو رهایی کامل  انسان تنها از طریق مبارزه در جهت بنای  جامعه ای که بتواند شرایط شکوفائی تمامی استعداد ها و توانمندیهای مادی و فرهنگی بنی نوع بشر را فراهم آورد، امکان پذیر است ولاغیر. آری برای او انسان هدف است و نه اقتصاد، به عبارت بهتر، او سوسیالیزم را بمثابه وسیله ای برای رهائی انسان می خواست و نه انسان را بعنوان ابزاری برای سوسیالیزم. "چه"  نفی علمی استثمار را شرط لازم برای آزادی  انسان میدید که میباست قطعا با نفی تدریجی از خود بیگانگی انسان تکمیل و تضمین شود تا امکان بازگشت به عقب و نظام ارتجاعی طبقاتی سر نگون شده بحد اقل ممکن تقلیل یابد. " چه " خود  در اینباره بصرا حت میگوید:
"من علاقه ای به سوسیالیسم اقتصادی بدون ارزشهای اخلاقی کمونیستی ندارم. ما بر علیه فقر میجنگیم، اما در عین حال بمصاف از خود بیگانگی نیز می رویم. یکی از اهداف پایه ای مارکسیسم امحاء علا یق مادی، فاکتور "منافع خود خواهانه " و نیز سود از انگیزه های روانشناسانه ی انسان بود.
مارکس هم به فاکتهای اقتصادی و هم به انعکاس آنها در ذهن که آنرا "پدیده ی آگاهی"می نامید، توجه داشت. اگر کمونیسم پدیده ی آگاهی را مورد غفلت قرار دهد، می تواند بمثابه یک متد توزیع خدمت کند ولی دیگر یک اخلاق انقلابی نخواهد بود." (3)( چه گوارا، میراث انقلابی او، ترجمه ی انگلیسی: صفحه ٤٠)
در محوری بودن جایگاه کرامت و رهائی انسان در اندیشه و پراتیک "چه"، میتوان فاکتهای بسیاری را مثال آورد که در اینجا بذکر دو سه نمونه اکتفا میشود که خود به حد کافی گویا هستند. میشل لوی در کتب و مقالاتش در باره ی "چه" از قول او بارها این جمله ی "خوزه مارتی"، شاعر و رهبر شهید استقلال  کوبا-- از استعمار اسپانیا را-- نقل می کند که " انسان راستین کسی است که سوزش هر سیلی بر گونه ی بی گناهی را بر گونه ی خویش احساس کند"،(4). او همچنین از این تز شور انگیز مشحون از اومانیسم انقلابی "چه" نیز یاد میکند که: "انترناسیونالیست واقعی کسی است که هر گاه پرچمی به آزادی در اقصا نقاط جهان بر افراشته شود در خود احساس شعف و شادی نماید و آنگاه که انسانی بیگناه در دورترین جاها بقتل برسد احساس غم و اندوه عمیق به او دست دهد". (5)انترناسیونالیست کسی است که " هر گونه تهاجم و تجاوزی راعلیه هر کس بمثابه ی اقدامی که بر علیه همه ی "ما " انجام شده، ببیند، و هر گونه هتاکی و بی حرمتی و هر عملی بر ضد شأن و شرافت انسانی، و بر علیه شادی و سعادت او در هر نقطه از جهان را احساس کند".(6) ( مارکسیسم  چه گوارا، صفحه ی ۱۰۶). بدیهی است این کافی نیست که که انترناسیونالیسم، فقط احساس شود، بلکه همچنین و فراتر از هر چیز دیگری باید از طریق همبستگی حقیقی و فعال بین خلقهای رزمنده ای که راه رهایی را برگزیده اند ...،  در عمل و پراتیک انقلابی بروز یابد!!(٧) (همان، صفحه ی ١٠٦)  
البته متاسفانه باید در اینجا  از موا ضع شرم آور و غیر قا بل توجیه دولت کوبا در حمایت از رژیم ضد بشری حا کم بر ایران بشدت انتقاد و آنرا محکوم کرد. این حمایتها در تناقض آشکار با پرنسیپ های مطرح شده  توسط  "چه" در تزهای فوق، قرار دارند!
چه به مدل "سوسیالیسم" اتحاد شوروی و متحدین بلوک شرقی آن انتقادات جدی دا شت.
در ١٩٦٥، نقد بیرحمانه ی او از "سوسیالیسم واقعا موجود" حتی شدیدتر شد.
چه در سخنرانی تاریخی و مشهور فوریه ی ١٩٦٥ خود، که تحت عنوان "کنفرانس آفریقایی- آسیایی" یا "سخنرانی الجزیره"، نیز شناخته می شود، از کشورهایی که ادعای سوسیالیست بودن داشتند، قویا خواست که به "شراکت در جرم" ضمنی و خاموش خویش با کشورهای استثمارگر غربی که منجر به مشارکت در روابط مبتنی بر "مبادله ی نابرابر" با کشورهای در حال رزم جهان سوم با امپریالیسم شده، خاتمه دهند! از نظر "چه":
"سوسیالیسم تنها در صورتی میتواند تحقق یابد که آنچنان تغییری در آگاهی انسان  ایجاد کند که موجب ظهور گرایش نوین رفیقانه ای نسبت به بشریت در سطح فردی در ( درون ) جامعه ای که در حال بنای سوسیالیسم بوده و یا آنرا پیشتر بنا ساخته است و نیز در مقیاس جهانی در رابطه با همه ی خلقهایی که از سرکوب امپریالیستی رنج می برند، گردد! "(7)( چه گوارا: میراث انقلابی او ، صفحه ی ۶۸).

میشل لوی/ Michael Lowy و الیور بسانسنت/ Oliver  Besancenot ( 8 ) در اثر ارزشمند مشترکشان واقعه ای زیبا و عمیقا بر انگیزاننده را نقل میکنند. "چه" در پاسخ به شخصی بنام ماریا رزاریو "گوارا"، که از او درباره احتمال داشتن جد مشترک سوال کرده بود، چنین گفت: "گمان نمی کنم که شما و من اجداد خیلی نزدیکی داشته باشیم، ولی اگر هر زمان که بی عدالتی در جهان رخ می دهد، از خشم بر خود بلرزید، آنگاه رفیق من خواهید بود که این مهم ترست " (٩ )(چه گوارا: میراث انقلابی او، صفحه ی ۳۱، ترجمه ی انگلیسی). این خاطره نشان می دهد که او معیار تنظیم رابطه با دیگران را نه بر اساس روابط خونی-بیولوژیکی، بلکه بر محور رویکردها و موا ضع عملی آنان بر علیه ستم و بی عدالتی می دانست! درست به همین  دلایل است که ژان پل سارتر فیلسوف ترقی خواه فرانسوی که پس از انقلاب کوبا، بهمراه همسرش سیمون دوبوارمولف اثر ماندگار "جنس دوم"، بیش از یکماه را در کوبا بسر برده و مجال آشنایی بهتر با "چه" را یافته بود، پس از شهادت چه، طی پیام کوتاهی چنین نوشت:
"از میزان علاقه و شیفتگی من نسبت به "چه" آگاهید، در حقیقت "چه" را نه فقط یک روشنفکر، بلکه کاملترین انسان روزگار خودمان نیز می دانم! رزمنده، انسان، و نظریه پردازی که با ارائه ی تئوریهای بر آمده از تجربه و پراتیک شخصی مبارزاتی، توانست مبارزه ی انقلابی را به پیش راند"!
در پایان این قسمت می توان تعبیر ژرف و زیبای اریش فروم، فیلسوف و روانکاو سوسیالیست آلمانی در انتهای کتاب ارزشمندش در باره ی کارل مارکس را، عینا در مورد چه گوارا نیز بکار برد که:
"در حقیقت مارکس معرف و نماد همان برداشت و مفهومی از انسان بود که در مرکز اندیشه اش قرار داشت. انسانی که "داشتن" را وانهاده، به "بودن" خرسند است. انسانی که غنی و بی نیاز است، چرا  که سرشار از نیاز به انسانهاست "!(١٠) سیمای  انسان راستین)
مختصری در باب دستاوردها ی "چه" درقلمرو اقتصاد سیاسی دوران گذار
نظرات بکر، اصیل و دورانساز چه گوارا در باره ی اقتصاد سیاسی دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم و نیز اومانیسم انقلابی او در جهت ساختن جامعه ای آزاد و عاری از استثمار و طبقات و از خود بیگانگی انسان لازم و ملزوم یکدیگرند. ادای دین به "چه" در این مساله ی حیاتی آنهم در یک نوشتار مقدماتی میسر نیست، ولی بمصداق "آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید"، نگاهی اجمالی به این مو ضوع در اصول و مبانی خالی از فایده نخواهد بود.


تاریخچه و زمینه ی بحث
مدتی پس از پیروزی انقلاب کوبا در ژانویه ی ۱۹۵۹، بتدریج دو خط و نگرش کاملا متفاوت و یا حتی متضاد در باره ی اقتصاد سیاسی دوران گذار شکل گرفت. در طی سالهای ١٩٦٤-١٩٦٣ ، مباحثات عمیق و ارزشمندی در جامعه ی کوبا انجام گرفت که تا حدودی در بین مبارزان جهان نیز انعکاس یافت. در یک طرف چه گوارا در سمت وزیر صنا یع و تنی چند از همرزمان و هم اندیشانش قرار داشتند، و در سوی دیگر کارلوس رافائل رودریگز، مدیر موسسسه ی ملی اصلاحات ارضی (او از پشت صحنه گرداننده و نماینده ی نظرات راستگرایانه ی گروه دوم بود)، و آلبرتو مورا، وزیر وقت تجارت خارجی و متحدانشان. چه در این باب بتدریج  موفق به ارائه ی یک تئوری بکر و منسجم گردید که خودش آنرا "سیستم بودجه بندی تامین امور مالی" می نامید (١١) در مقابل، تئوری گروه رودریگز-مورا، تحت عنوان "سیستم  محاسبه ی اقتصادی"(١٢) شناخته می شد که بسیار نزدیک به همان سیستمی بود که در اتحاد شوروی  سابق اساس بر نامه ریزی اقتصادی را تشکیل می داد. تفاوت بنیادین این دو روش و تئوری را در تحلیل نهایی میتوان به اختلاف نظر آنها در باره نقش "قانون ارزش"/ Law of  Value  منتسب کرد. "چه" که یک انقلابی آگاه و در عین حال واقع گرا بود، نقش قانون ارزش در دوران گذار را بهیچ وجه انکار نمی کرد، بلکه بر مبنای متون موجود در سرمایه ی مارکس و آنتی دورینگ انگلس، بدرستی استدلال می کرد که این قانون از آنجا که نمی تواند در یک نظام عاری از استثمار سوسیالیستی کارکردی داشته باشد، بنا بر این باید از همان دوران گذار بتدریج استفاده از آن کاهش یابد تا پس از طی دوران انتقال و ورود به مرحله ی سوسیالیسم بتوان بکلی از شر آن که از بقایای نظام استثماری است خلاص شد. گروه دیگر اما بر این باور بودند که "قانون ارزش" در تمام دوران سوسیالیسم نیز باید کار کرد داشته باشد، اما نقش تنظیم کننده ی اقتصاد را که درنظام سرمایه داری داراست از دست بدهد. این برداشت دقیقا در انطباق بود  با  رویکردهای انحرافی استالین که در جزوه ی مهم خود "مسائل اقتصادی سوسیالیسم در اتحاد شوروی"، در سال ۱۹۵۲ تئوریزه نمود. (١٣) این اثر استالین در عین حال مبنای کتاب معروف "اقتصاد سیاسی" (١٤)قرار گرفت که توسط  آکادمی علوم اتحاد شوروی در سال ۱۹۵۶ انتشار یافت که پایه ی برنامه ریزی های اقتصادی شوروی گردید. دو اقتصاد دان معروف سوسیالیست نیز وارد این پلمیک شده و هر کدام با یک طرف آن همراهی کردند. ارنست مندل که از او به عنوان یکی از برجسته ترین اقتصاد دانان سوسیالیست  نیمه ی دوم قرن بیستم یاد میشود، از نظرات و رویکردهای "چه" حمایت کرده تلاش در تئوریزه کردن آنها داشت. از سوی دیگر شارل بتلهایم اقتصاد دان مشهور فرانسوی که تمایلات مائویستی داشت و منتقد سرسخت شوروی هم بود،  از نظرات جناح مقابل  دفاع کرده، نظرات چه را شدیدا مورد انتقاد قرار میداد. این مبا حثات، علارغم تفاوتهای بنیادین ماهوی و مضمونی، در محیطی آکنده از رفاقت انجام گرفت و مسائل و مطالب مطروحه نیز در قالب مقالاتی که توسط ارائه دهندگانشان تنظیم شده بودند در مطبوعات و رسانه های کوبایی جهت اطلاع مردم  منتشر شد! مقاله ی بتلهایم  تحت عنوان "اشکال و متدهای برنامه ریزی سوسیالیستی و سطح تکامل نیروهای مولده"، بمثابه ی مهمترین اثر گروه منتقد " چه " که از زبان یکی از شناخته شده ترین اقتصاد دانان سوسیالیست جهان بیان میشد، حد اقل با دو مقاله ی بسیار مهم و اساسی پاسخ داده شد.اولی توسط چه گوارا در نوشتاری ژرف و مستدل تحت عنوان، "در باره ی مفهوم برنامه ریزی سوسیالیستی"، پاسخ به بتلهایم، در ژوین ۱۹۶۴، و دیگری بوسیله ی ارنست مندل اقتصاد دان جهان آشنای سوسیالیست تحت عنوان"مقولات کالایی در دوران انتقال: پاسخ  به بتلهایم"، بازهم در همان ماه. شایان ذکر است که از مجموعه ی ۲۶ مقاله ای که مستقیم یا غیر مستقیم در این رابطه انتشار یافت، هفت نوشتار، را خود "چه" ارائه داد! در اینجا جهت آشنایی کلی با فضا و مضمون پلمیک آن دوره بد نیست به عناوین مقالات "چه" نظری افکنده شود. این ۷ نوشتار که بزبان اسپانیولی است، همگی به انگلیسی و بعضی نیز بفارسی در دسترس می باشند.
۱) " ملاحظاتی  در باره ی هزینه ی  تولید به مثابه تحلیل اقتصادی شرکت ها  تحت سیستم بودجه بندی"، ژوین ۱۹۶۳؛
۲)"در باره ی مفهوم ارزش: پاسخ به مورا ، اکتبر ۱۹۶۳؛
۳) "در باره ی سیستم بودجه بندی تامین امور مالی "، فوریه ۱۹۶۴. این مقاله بسیار اساسی است؛ جالب است که نام دیگر آن "کمونیسم و آگاهی" است!
۴) "بانکداری، اعتبار و سوسیالیسم ":پاسخ به فرناندز فنت، مارس ۱۹۶۴؛
۵)" اهمیت برنامه ریزی سوسیالیستی: پاسخ به بتلهایم، ژوین ۱۹۶۴؛
۶)" گرایشی نوین در قبال کار"، سخنرانی در یک اجتماع کارگری در اوت ۱۹۶۴؛
۷)"برنامه ریزی و انسان"، ۱۹۶۴.
(مارکسیسم چه گوارا، ٣٨-٣٦) (١٥)
همانطور که پیشتر اشاره شد نحوه ی برخورد صحیح با قانون ارزش در دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم از اهمیتی خطیر برخودار است بدان سان که حتا می-توان مساله ی وجود و لا وجود خود سوسیالیسم را نیز از منظر اقتصادی منوط بدان دانست. دلیلش هم اینست که قانون ارزش، تنظیم کننده ی اقتصاد در " تولید کالایی" است که تکامل یافته ترین شکل آن "تولید کالایی عام/ تعمیم یافته است که همان سیستم سرمایه داری است که در آن حتی نیروی کار انسان نیز تبدیل به کالا شده و مو ضوع خرید و فروش واقع میگردد!. کالا هر آن چیزی است که علاوه بر ارزش مصرف، واجد ارزش مبادله نیز باشد، یعنی هر چیزی که برای مبادله و خرید و فروش تولید شده باشد. بنا به اهمیت قانون ارزش و تحریفات صورت گرفته د ر آن، ضروری است نخست تعریف یا شناختی  دقیق از "قانون ارزش " ارائه داد. مساله ی بر خورد نادرست و غیر اصولی به قانون ارزش با تبعات عظیم اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن، در دوران گذار یکی از عوامل و علل اصلی شکست تقریبا تمامی انقلابات قرن بیستم که آنهمه امید در میان بشریت ستمدیده و مترقی بر انگیخته بود، می باشد. البته انحرافات سیاسی و فقدان آزادی های دموکراتیک، حاکمیت بوروکراسی، صوری و بی محتوا شدن شورا ها  که بنوبه خود منجر به بی تفاوتی سیاسی کارگران و زحمتکشان و در یک کلام "سیاست زدایی از مردم کوچه و بازار" شد ، و نیز نقش سیستم جهانی سرمایه داری با مصرف دهها میلیارد دلار جهت ضربه زدن به آنها، حمله ی ١٤ کشور به شوروی در ١٩١٨و ا شورش ضد انقلاب داخلی، که منجر به  کشته های فراوان از مردم و نیز نابودی زیر ساختهای اقتصادی کشورگردید، مرگ زودرس لنین به مثابه ی رهبری ذیصلاح و انقلابی ،وبعد هم جنگ دوم جهانی با تلفات بیست ملیونی آن از طبقه ی کارگر وفادار و انقلابی شوروی که زمینه را هر چه بیشتر برای قدرت گیری بوروکراتها و تکنوکراتها و فرصت طلبان و میوه چینان فراهم ساخت، نمی باید در یک تحلیل دقیق، جامع و علمی از علل انحراف ونهایتا شکست انقلاب اکتبر مورد غفلت قرار گیرد! بدلیل موضوع و تاکید خاص این نوشتار، اما در اینجا از پرداختن تفصیلی به این موارد خودداری می شود.
پیش از ادامه ی بحث لازم به یاد آوری است که در متون اصلی بجای مانده از رهبران سوسیالیسم، همچون مارکس، انگلس و نیز لنین، بر این نکته تاکید میشود که در یک جامعه ی سوسیالیستی، گرچه " حق بورژوایی"، یعنی اصل توزیع " از هر کس به اندازه ی استعدادش و بهر کس به اندازه ی کارش"، باقی می ماند اما این به هیچ وجه به مفهوم بقای مقولات کالایی نمی تواند باشد. دلیل باقی ماندن آنهم اینست که هنوز شرایط از نظر مادی- فنی و نیز فرهنگی برای اجرای اصل" بهر کس به اندازه ی نیازش" فراهم نیست! مارکس این تز اساسی را به صراحت در اثر معروف ۱۸۷۵ خود، تحت عنوان "نقد برنامه ی گوتا" و انگلس نیز با عباراتی دیگر در اثر کلاسیکش "آنتی دورینگ"، مورد تاکید قرار داده اند. در میان سوسیالیست های ضد استثمار اما، اتفاق نظر در باب این مقوله علارغم تصریحات بنیانگذاران سوسیالیسم مدرن وجود نداشته است. با قدری ساده سازی اما می توان طیف رویکردهای موجود در این باره را از منتها الیه چپ تا منتها الیه راست (راست و چپ نسبی در میان سوسیالیست ها) در نظر گرفت که برخی نیز در میانه قرار میگیرند. چه گوارا، ارنست مندل، استوان مزارش فیلسوف مجاری الاصل انگلیسی و مولف کتاب حدودا هزار صفحه ای "فراسوی سرمایه"، 
برتل اولمن /Bertell Olman فیلسوف مشهور آمریکایی و مولف کتب ارزشمندی همچون "از خود بیگانگی: برداشت مارکس از انسان در جامعه ی سرمایه داری" و "رقص دیالکتیک: گامها در متد مارکس"... و شماری دیگر نظرات چپ داشته اند. اتحاد شوروی سابق و متحدان بلوک شرقی آن رویکرد راست، و چین در دوران مائو تستونگ رویکردی در میانه ی این طیف را اتخاذ کرده اند. باید همینجا خاطر نشان کرد که سیاستهای خود شوروی از متحدین اروپای شرقیش بویژه در قیاس با لهستان، مجارستان و چکسلواکی سابق در کل چپ تر  بود.
همان طور  که قبلا گفته شد چه و مندل بدرستی تاکید کرده اند که در جامعه ی عاری از استثمار سوسیالیستی نمیتوان قانون ارزش را تحت هیچ عنوانی اعمال کرد، و تنها در دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم آنهم بر حسب ضرورت و نه بعنوان یک فضیلت دائمی باید از این قانون استفاده کرد. شوروی و چین مائو یستی هر دو به اشتباه و علیرغم تاکید مارکس و انگلس صریحا معتقد به استفاده از این قانون در تمام دوران سوسیالیسم بودند و فقط توقف آنرا در فاز نهایی جامعه ی سوسیالیستی و یا کمونیسم ممکن و لازم میدیدند. تفاوت اصلی مائو با استالین و رهبران پس از او، که البته تفاوتی مهم و اساسی هم هست، این بود که مائو ضمن باور اشتباه به لزوم کاربرد آن تحت نظام سوسیالیستی، از اینکه فی المثل در کل کتاب استالین "مسائل اقتصادی سوسیالیسم در شوروی" حتی  یکبار هم ذکری از" انسان" بمیان نیامده، انتقاد میکند و دیدگاه تکنیک محور استالین و تاکید او بر روی "نیروها ی مولده" را که از افزار و ماشین آلات تولید و انسانهایی که آنرا بکار میبرند، تشکیل شده،-- و اولویت دادن او به ابزار تولید بجای عنصر انسان در شاکله ی نیروهای مولده، را بشدت رد می کند (١٦)مائو تستونگ: نقدی بر اقتصاد شوروی). اما علیرغم تمامی تدابیر هوشمندانه ی مائو منجمله انقلاب فرهنگی، صرفنظر ازاشتباهات و تند رویهایی که در پروسه ی آن اتفاق افتاد،  باز هم پس از مرگ او عناصر راستگرا برهبری تنگ شیائوپینگ، که خود مائو آنها را "پیروان سرمایه داری در در درون حزب کمونیست" مینامید، کودتایی راسازمان دادند که در نهایت منجر به احیای سرمایه داری در چین شد.  

در بخش پایانی این نوشتار، نقش انحرافی و "از خود بیگانه" ساز قانون ارزش، بررسی چند انتقاد که به حق یا به ناحق از جانب "چپ" و "راست" به "چه " وارد شده و جمع بندی نهایی در مورد اهمیت میراث عظیم تئوریک - پراتیکی " چه" به منظور توشه گیری مناسب با اوضاع امروز جهان، یعنی دورانی که ارزشهای اصیل انقلابی و انسانی کم رنگ شده، و ایدئولوژی ها و گفتمان های راست ضد انقلابی همچون پست مدرنیسم و ... در بوق دمیده می شوند، ارائه خواهد شد!

به جز مطالبی که مستقیما از ترجمه ی فارسی "انسان و سوسیالیسم در کوبا" نقل شده، از بقیه ی متون انگلیسی با حفظ امانت و محتوی، ترجمه ای آزاد ارائه گردیده  است!

عنوان زیبای "بر برگهای تاریخ این نامهای شبنم" از نشریه ی "آزادی" گرفته شده، که سالها پیش به مسولیت استاد جلال گنجه ای منتشر می شد!

شعر زیبای "ویتنامی دیگر" اثر ماندگار شاعر بزرگ معاصر، زنده یاد "سیاوش کسرایی" به عنوان حسن ختام این بخش، از آنجا که با مطالب مطرح شده، تطابق دارد، تقدیم می شود.این شعر با زندگی و پیکار رزمندگان اشرفی نیز میخواند!
عنوان شعر از بخشی از پیام چه تحت عنوان  "ویتنام و مبارزه ی جهانی برای آزادی" که بنام " پیام به خلقهای سه قاره" نیز مشهور است، گرفته شده است.
"...چقدر آینده نزدیک و روشن جلوه خواهد کرد اگر دو، سه ، چند ویتنام در جهان شکوفا شود..."

"ویتنامی دیگر"

با آنهمه سلاح
با آنهمه ستوه
با آنهمه گلوله
که بر پیکر تو ریخت ارنستو!
باز هم دروغ در آمد هلاک تو!

آنان که تند تند تو را خاک می کنند
آنان که زهر خند بلب دست خویش را
با گوشه های پرچم تو پاک می کنند
که دیگر تمام شد
دنیا بکام شد
تاریک طالعان تبهکار بی دلند  
خامان غافلند!

تو زنده ای که هنوز بیداد زنده است
تو زنده ای که هنوز باروت زنده است
تو در میان همهمه ی دلاوران
تو در درون زمزمه ی دختران کوه
در شعر و در شراب و شبیخون تو زنده ای!

آوازه خوان گذشت
ولیکن ترانه اش گل میکند
به دامنه ی کوهپایه ها
خورشید های شب زده
بیدار می شوند
یکروز در کمینگه تاریک سایه ها

مردی و یک تفنگ،
مردی وکوله باری از نان و از غرور
آزاده ای گشاده جبین
قامت استوار
یکروز در وزارت کوبا نشسته تند،
روز دگر بخون،
در سنگر بولیوی،
دور از دیار و یار!

آه ای پلنگ قله، آه ای عقاب اوج!
گر آفرین خلقی شایسته ی تو بود،
مرگی بدین بلندی بایسته ی تو بود!

آه! ای بزرگ امید!
اینک که مرگ می بردت بر سمند خویش
اینگونه کامیاب،
اینگونه پرشتاب،
گر آرزوی دیر رست را سراغ نیست
در قلب ما بجوی
آتش، آهن، ویرانگی و خشم!
در قلب ما ببین
که
ویتنام دیگری است!
مهر ماه ١٣٤٦. تهران. ابتدا در مجموعه ی "چهل کلید" منتشر شد!

پانویس:

١) ارنستو چه گوارا: انسان و سوسیالیسم در کوبا انتشارات پات فایندر، نیو یورک،
١٩٨٩
2) Michael Lowy: Che's Revolutionary humanism، In Monthly Review Magazine، 1997، New York، pp 1-7.
3) Oliver Becancenot &Michael Lowy: Che Guevara : His Revolutionary Legacy ، Monthly Review Press، New York ، 2009.
Translated from  French by James Membrez
4) Michael  Lowy: The Marxism of Che Guevara،  Monthly Review Press، New York ، 1972 .

از این کتاب ارزشمند ترجمه ی روانی توسط خانم فرشیده ی اباذری در ماههای پایانی رژیم سابق در تهران، توسط انتشارات مازیار، که به زنده یاد احمد شاملو نزدیک بود، منتشر شد. متاسفانه  به این ترجمه دسترسی نداشتم.
5) همان
٦)همان
٧) همان

8)Michael Lowy  & Oliver Besancenot .
الیور بسانسنت در پاریس زندگی میکند. اوکه  فارغ  التحصیل رشته ی تاریخ می باشد به عنوان کارگرپست/ پستچی مشغول به کار است. در دور اول انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در سال ٢٠٠٧، که منجر به پیروزی نیکلای سارکوزی شد، ١، ٤٩٨، ٥٨١ رای آورد! او کاندیدای مشترک چپهای رادیکال و انقلابی فرانسه بود!
مایکل لوی مسؤول تحقیقات جامعه شناسی در"مرکز ملی برای تحقیقات علمی"  در پاریس می باشد!

9)Che Guevara: His Revolutionary Legacy
10) کتاب  ارزشمند "سیمای انسان راستین" در سالهای دیکتاتوری شاه توسط آقای مجید کشاورز(مستعار یا اسم واقعی ؟)ترجمه شد. البته عنوان اصلی کتاب"برداشت/ مفهوم  مارکس از انسان/ Marx's Concept of Man ، می باشد که بدلیل سانسور دستگاه شاه به  عنوان فوق الذکر تغییر یافت!
11) Budgetary Finance System
12)Economic Accounting System
 13)J.V. Stalin: Economic problems of Socialism in the U.S.S.R ،Foreign  Languages Press، Peking، 1972.
14) کتاب  اقتصاد سیاسی ، که توسط اقتصاد دانان آکادمی علوم اتحاد شوروی سابق تألیف شده بود، در سال ١٣٥٨ در سه جلد توسط سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به فارسی بر گردانده شد .
15) The Marxism of Che Guevara
16) Mao Tsetung : A Critique of Soviet Economics، Monthly Review Press، New York ، 1977.