محمدرضا روحانی ـ «بی ناموس»(2)

«بی ناموس»

ولایت مطلقه فقیه و جمهوریت(2)

محمدرضا روحانی

در هفته ای که گذشت، ولی فقیه و حواشی مربوطه دلائل تر و تازه تری بر «بی ناموس» بودن خود تولید کردند. خامنه ای ، قدیمی ترین معمار و سابقه دار ترین مبلغ ساختار ساز بساط خود را به جبهه بزرگ «ساختار شکن» ها اعزام کرد. مهندس حسین موسوی، فارغ التحصیل دانشکده هنرهای زیبا و نخست وزیر ایام جنگ و کشتار زندان سیاسی، همراه کروبی شیخ اصلاحات ، زندانی عمامه دار رژیم سابق و رئیس مجلس لاحق به جبهه «خوارج» انتقال داده شدند. آنان علیرغم میل خود از 14خرداد ، از جمع گسسته «خودی»ها به اجتماع همبسته «ناخودی»ها و «بی خودی»ها و «نخودی»ها و بالاخره «خارجی» ها فرستاده شدند.

خوشبختانه رهبر نیمه «شهید» به دو بخش تجزیه شده قانوناً 50درصدی است و «شر» او در راست فلج است و «ید» او در چپ ناکارآمد. اگر افشاگریهای مقاومت نبود و او می توانست با هردو دست کار خود کند تاکنون دایی جان موسوی را پهلوی خواهرزاده اش کاشته بود. عمامه کروبی را هم می توانست طناب دارش کند. اشاره به «طلحه» و «زبیر» و خود را به جای علی بن ابی طالب نشاندن هم چک بلامحل است. به ما آموخته اند:  «مرغی که انجیر می خوره نوکش کجه» اشاره به سرنوشت مثلث معروف، یعنی همراهان پاریسی امام هم قیاس مع الفارق است. نخست آن که سیدعلی، روح الله نیست. دیگر آن که آن زمان مجاهدین جان بنی صدر را از دستبرد خمینی نجات دادند. قتل قطب زاده هم تنها در قساوت خمینی ریشه نداشت. بلکه نشانی از یکدستی دستگاه سرکوبی داشت. بعد هم زندانی کردن دکتر یزدی، بیمار سرطانی توسط خامنه ای تنها ترس و بزدلی را نشان می دهد نه قدرت را. بالاخره دو صدگفته چون نیم کردار نیست . گرچه ظاهراً سیدعلی، بر گور پدر اخلافش عرعری کرد غرا، اما در واقع نشسته پارس کرد. کرکس که از سر افتد، کلاغان منقارش زنند. راستی رهبر امروز مثل سگی نیست پشم ریخته و گر گرفته ، گمشده ای که راه پس و پیش نداند؟

 

تهدید به قتل «ساختارنشکن»  ها هم تا حال افاقه نکرد. «طلحه و زبیر» منتظر اجازه راهپیمایی از سوی سردار پاسدار محمد نجار هستند. اما در خبر است که سردار در مرخصی استعلاجی هستند. زیرا در جریان سگ دعواهای شفاهی موردی از سگ دعواهای ارتقا یافته باعث تشدید کسالت وزیر کشور شد. حکایت را خوانده ایم و می دانیم. در جریان سخنرانی یادگار یادگار امام ، نطق نواده خمینی را نوادگان حزب الهی او با هیاهو قطع کردند . ناطق نطق بریده، صدای خفه شده خود را در چند سیلی و در حضور رهبر به صورت وزیر کشور جمهوری اسلامی حواله کرد. این ضربات قاطع صورت لطیف وزیر را درید و پزشکان ناچار به بخیه آن شدند. جای نگرانی نیست. آیت الله بی بی سی خبر داد که خامنه ای برای استمالت از نوه خمینی در همان محل «سر او را از موضع یک مقام بزرگ بوسید» گرفتاری آن است که این سر و صورت وزیر کابینه ولی فقیه نبود که توسط نماینده بیت امام شکسته شد. این سرشکستگی علنی سپاه است. حال باید منتظر بود که حسن پسر احمد را بفرستند پیش حسین پسر مصطفی. سر خر، دندان سگ.

این نمونه ها مشتی است از خروار. کمی پایین تر از بیت رهبر مرده و رهبر در انتظار مرگ هم دعوا جدی است. رئیس جمهور مجلس را متهم کرد که «تاکنون 130 قانون تصویب کرد که مغایر شرع و قانون اساسی است» و باهنر از رهبران مجلس نشین برای رئیس جمهور خط و نشان می کشد که «تخلفات دولت زیاد است...» رقبای رئیس جمهور او را مرتکب میلیاردها دلار برداشت غیر قانونی از ذخیره ارزی معرفی می کنند. او جواب را در آستین دارد و در ضد حمله ای آشکارا کارفرمای خود خامنه ای را نشان می دهد که «با هماهنگی کامل انجام گرفته »، «طبق شرایط توافق شده» با «مرکز بالا دستی دیگر» و «طبق قوانین بالا دستی» به علت این هرج و مرج ذاتی است که این رژیم از ابتدا به آن مبتلا بوده است.

نگارنده در این نوشته با وسواس و زحمت زیاد از به کار بردن کلماتی مثل نظام مذهبی، سیستم فاشیستی ، رژیم دموکراتیک ، اولیگارشی ، حاکمیت ایدئولژیک، حکومت بنیادگرا، دولت استبدادی تسلط ارتجاعی درباره ولایت مطلقه فقیه خودداری می کند. هرچند هم خود و هم صاحبان دیدگاههای گوناگون غالباً این ترکیبات را به بکار برده اند. این نوع تعبیرات وافی به مقصود نیست و همگی ناشی از تسامحی است که تبدیل به عادت شده.

در واقع همه اشکال حیات سازمانهای بشری ناگزیر از پذیرش نوعی پای بندی به عواملی ذهنی یا عینی هستند. وجود چنین عناصری برای هریک از اشکال روابط بشری حد و مرزی را تعیین می کند که تضمین کننده کارکرد و هویت آن است. این محدودیتها و قیود، کم رنگ و یا پر رنگ، به نوبه خود حافظ و نگهبان آن نهاد است. اگر قرار باشدکه مثلا در زمین ورزش و در آن واحد ورزشکاری بدود، گاوی بچرد، مؤمنی عبادت کند، خانه داری لباس بشوید،کسبه لباس و کفش بفروشند، آخوندی موعظه کند، جن گیر و رمالی بساط حقه بگسترند و.... هیچ کدام نمی توانند کار خود را به درستی انجام دهند و آخوند در آخوند می شود. این داستان ولایت فقیه است که در اعتلای خود و با مرگ پایه گذارش، مجبور به استخدام صفت ننگین «مطلقه» هم شد. حسنی خوشگل بود آبله هم در آورد. مزین شدن به افتخار «مطلقه» آن هم در آستانه قرن بیست و یکم!.... و همه کاره و هیچ کاره بودن.

چنین است که «بی ناموس»ی ناموس ولایت فقیه است. هیچ حد و مرزی غیر از زور برای این مقوله وجود ندارد. بی در و دروازه است. از سوراخ سوزن می گذرد و از دروازه عبور نمی کند. سراپا تناقض و تعارض است. جمهوریت این پدیده طعمه و متعه ولایت مطلقه فقیه است. هروقت لازم باشد این طعام و متاع را پس می زند.

به کلمات قصار امام و ولی فقیه توجه کنید که در «کشف الاسرار» پرده ای از مکشوفات محیر العقول خود می کشند و با قلم مبارک مرقوم فرمودند که «هیچ قانونی ، جز قانون خدا قانونیت ندارد و پذیرفتن قانونهای بشری از حکم خرد و قرآن بیرون است» ـ صفحه 207ـ انتشارات آزادی قم. و البته این همان امامی است که به لسان بلیغ خود جمله ای را فرمودند که سر لوحه مجلس و مجلسیان او شد که «مجلس در رأس امور است».

یا وقتی سخن از ضرورت رفراندوم به میان کشیده شد با قاطعیت از حریم مقدس ولایت دفاع فرمودند که از 35میلیون نفر بگویند بلی من می گویم نه» ـ 25خرداد1360 ـ

کسی جرأت نکرد تا از امام بپرسد وقتی در اصل 59قانون اساسی جمهوری اسلامی اصل مراجعه به همه پرسی در موارد معین پیش بینی شده و حضرت رهبر هم آن قانون اساسی را امضا و تنفیذ فرمودند، دیگر چه ضرورتی به مخالفت با نتایج احتمالی رفراندمی که انجام نشده وجود دارد؟ این همه شتاب برای کشتن گربه در حجله ای که هنوز چیده نشده چه معنا دارد؟

ترکیب بد ترکیب جمهوری در چنین معرکه ای مصداق بارز «جف القلم» و بیهودگی نیست؟ کوسه و ریش پهن. طنین سیلی کتبی امام امت ، رهبر مسلمانان جهان، آیت الله العظمی سید روح الله الموسوی خمینی ، مرجع تقلید شیعیان و مقام معظم ولایت فقیه به گوش سید مظلوم، شهید زنده، رئیس جمهور اسلامی ، حجت الاسلام سیدعلی خامنه ای از آبان1366 تا کنون به گوش می رسد. به یاد بیاوریم که در خطبه نماز جمعه روز 11آبان1366 خامنه ای کمی ماست خورد و در بیان حدود شرایط ضمن عقد ذکر شده در «قانون کار» فرمودند که آن « هر شرطی نیست، آن شرطی است که در چهارچوب پذیرفته شده اسلام است و نه فراتر از آن...» پنج روز بعد عملاً و علناً آیه علمی آقا مثل رعد و برق بر سید معلول 50درصدی فرود آمد و «اشدا علی الکفار» خلاصه آن که: «از بیانات جنابعالی در نماز جمعه این طور ظاهر می شود که شما حکومت را به معنای ولایت مطلقه ای که از جانب خدا به نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم واگذار شده و اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام فرعیه الهیه تقدم دارد صحیح نمی دانید و تعبیر به آن چه اینجانب گفته ام حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهیه است به کلی برخلاف گفته اینجانب است...» و سپس روشن می کند؛

ـ مصالح حکومت اسلامی مقدم است بر عبادات مانند نماز، روزه و حج که احکام فرعیه است

ـ حکومت اسلامی می تواند فرع را به خاطر اصل تعطیل کند.

ـ حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است در موضعی که جریان مخالف با مصالح اسلام است جلوگیری کند.

ـ این اقتدار مطلقه الهی پس از رحلت پیامبر اسلام در ید اختیار ائمه اطهار و فقها قرار دارد.

حکومت قانون، جمهوریت ، اسلامیت، نظام، سیستم و... در مقوله ولایت مطلقه فقیه نمی تواند مصداقی داشته باشد و این است ولایت «بی ناموس» .

به این نکبت باز هم می پردازیم.

ادامه دارد