منوچهر مرعشی ـ به یاد آر که کیستی؟

به یاد آر که کیستی؟

منوچهر مرعشی

 

هر بارکه خورشید سرک می کشد

آنکاه که سپیده سفره می کسترد

 وقتی که غروب غم می پراکند

کاهی که شب به اندیشه می نشیند

 

بیاد آر که کیستی !؟

 

 هر بار که دیده ای پر می کشاید

آنکاه که کونه ای خیس عشق می شود

وقتی که سینه ای کل می دهد

کاهی که دلی در می کشاید

بیاد آر که کیستی !؟

                هر روز که زندکی آغاز میشود

آنکاه که دانه ای در دل خاک می تپد

کاهی که جوانه ای خود می نماید

وقتی که پرنده ای آشیانه ای می سازد

 

بیاد آر که کیستی !؟

 

 آنکاه که خشم لشکر می کشد

   هر بار که زبانی نیزه می زند

کاهی که فریبی فریبا می نماید

وقتی که دروغ تیغ می کشد

بیاد آر که کیستی !؟

آنکا ه که زخمهایت سینه می کشایند

کاهی که می نشینی بر خرابه خود

وقتی که نداری بی توانت می کند

هر بار که امکانت بغارت می رود

بیاد آر که کیستی !؟

 

هرکز از یاد مبر که چیستی 

 

هر بارکه خورشید سرک می کشد

آنکاه که سپیده سفره می کسترد

 وقتی که غروب غم می پراکند

کاهی که شب به اندیشه می نشیند

 

بیاد آر که کیستی !؟

 

هر بار که دیده ای پر می کشاید

آنکاه که کونه ای خیس عشق می شود

وقتی که سینه ای کل می دهد

کاهی که دلی در می کشاید

بیاد آر که کیستی !؟

                هر روز که زندکی آغاز میشود

آنکاه که دانه ای در دل خاک می تپد

کاهی که جوانه ای خود می نماید

وقتی که پرنده ای آشیانه ای می سازد

 

بیاد آر که کیستی !؟

 

 آنکاه که خشم لشکر می کشد

   هر بار که زبانی نیزه می زند

کاهی که فریبی فریبا می نماید

وقتی که دروغ تیغ می کشد

بیاد آر که کیستی !؟

آنکا ه که زخمهایت سینه می کشایند

کاهی که می نشینی بر خرابه خود

وقتی که نداری بی توانت می کند

هر بار که امکانت بغارت می رود

بیاد آر که کیستی !؟

 

هرکز از یاد مبر که چیستی