جمشید پیمان -از دل شب یکی میآد

این راکه می نویسم نه مقدمه ای است و نه توضیحی. نامش را هر چه می خواهید بگذارید. من  آن را "خبر " می گویم . چندان  هم بلند نیست که در حیطه ی گزارش جای گیرد.
شنبه ،بیست و ششم ژوئن دوهزار و ده ، در پاریس بودم و در استادیم بزرگ تاورنی . بهتر است بگویم ؛ بودیم . به قول خبرگزاری های کمتر بی انصاف! ده ها هزار ایرانی ، جمع شده بودیم تا آرمان های مریم  رجوی برای آزادی ایران از چنگال رژیم جمهوری اسلامی و تحقق آزادی  و استقرار دموکراسی را ، نه در آسمان فرانسه ، که در عرصه دیدن و شنیدن میلیارد ها انسان شیفته و مومن به ازادی و دموکراسی، باز تابانیم . ما ، ده ها هزار ایرانی ، در تاورنی گرد هم آمده بودیم تا به اهالی اشرف ، دژ مستحکم پایداری در برابر نظام آخوندی ، بگوئیم درود بر شرف شما ای اشرفان همه ی شریفان تاریخ انسان ! در برابر عظمتتان سر تعظیم فرود می آوریم و می گوئیم و به تکرار می گوئیم و همواره می گوئیم ؛

اشرف سرفراز ما ، شهر شرف توئی ، توئی
مـوج بـلـنـد جنبشی، خـیزش با هدف تـوئـی
و اینک ، سه روز پس از بیست و ششم ژوئن ، که دوباره به تاورنی و به ده ها هزار افتاب بی غروب  و به مریم رجوی ، زبان گویا و با وفای ملیون ها ایرانی خواستار آزادی و حقوق بشر می نگرم  ، یقینم چندین و چند برابر می شود که ؛ از دل شب یکی میآد .

از دل شب یکی میآد
ــ یار همیشه اشنا ــ
میآد که با چشمون تو
صبحو تماشا بکنه
میآد که مهربونی رو
بخونه از نگاه تو
میآد که خونه ی تو رو
دوباره زیبا بکنه
از دل شب یکی میآد
میآد که دستای تو رو
تو دست  گرمش بگیره
میآد که تنها نمونی
تکیه کنه به شونه هات

آخ که چه قد دلم میخاد
شکوفه ی  سیب و گیلاس
وابشه باز روی لبت
بازم با من حرف بزنی
دلم پر از بهار بشه
دوباره همصدا بشم
با شور تو ، تاب و تبت
دلم میخاد که از چشات
ابرآی غصّه گم بشن
آسمونت آبی بشه
آفتاب مهربونی باز
گل بده روی گونه هات

آخ که چه قد دلم میخاد
دلی پریشون نباشه
حروم نباشه عاشقی
اون که میگه دوستت دارم
تیغ نخوره روی لباش
نمیره تو آرزوهاش
دلم میخاد تو کوچه ها ، تو میدوونا
با تو هم آوازی کنم
بگم بهت دوستت دارم
جار بزنم عاشقتم
بشنفی حرف دلمو
نترسی از دور و برت
گم نشی تو بهونه هات

دلم میخاد  دیگه کسی
آتیش به جونش نباشه
وقتی میگه " دوستت دارم"
حرف تو گلوش گیر نکنه
نترسه از بسیجیا
وقتی که آژیر میکشن
خون تو رگاش یخ نزنه
آخ که چه قد دلم میخاد
بتوونه باز بهت بگه
عاشقته، دوستت داره
از غزلای عاشقی
پُر بشه باز شبونه هات

از دل شب یکی می آد
که آشناس با درد ما
یکی می آد که می دونه
تو دل ما چی میگذره
می آد و  گرمی میآره
به خونه های سرد ما
اون یار دیر و دور ما
داره می آد از دل شب
خجسته خورشید ، باهاشه
سکو تو بر هم میزنه
میشکنه جادوی  شبو
صدای مهربونی رو
مینشونه روی لبامون
از دل شب یکی میآد
که دشمن درد و غمه
یکی می آد که با نیگاش
بهارو سرشار میکنه
یکی می آد که خنده هاش
پُـر از گُلای مریمه
رو شهر غم گرفته مون
شب تا سحر نور می پاشه
دیگه نمی ترسی شبا
تن نمیدی به تاریکی
دیگه غریب نمی مونه
کتاب عاشقونه هات