دکتر محمد قرایی - درخت را قصاص کن!

این درخت توتی بوده پرشاخ وبرگ و با توتهای شیرین، در مقابل یکی از دانشکده های دانشگاه تهران.که حراست ومزدوران رژیم در دانشگاه تهران برای آن که دختران توت نخورند آنرا قصاص کرده اند، تا مایة شیرینکامی و تفریح و شادی دانشجویان نباشد!


 

این شعر را برای آن درخت توت و خطاب به رژیم آخوندی نوشتم. برای تسکین خاطر همدانشگاهیهای امروز خودم. همان جوانان دلیر و رزم آوری که دانشگاه را همچنان، سنگر آزادی نگاه داشته اند. محمد قرائی، دانشجوی سالهای 51 تا 58 دانشکدة دندانپزشکی دانشگاه تهران.
محمد قرایی- 28/3/89

درخت را قصاص کن!
درخت را قصاص کن! 
هرآنچه خوب و دیدنیست را، تو زشت کن! قناس کن
هرآن که صاحب فضیلتیست را
بگیر و  در به در نما و آس و پاس کن!
گل و شکوفه را بکوب!
و بوی نفرت و عذاب را ، درون کوچه های این وطن
تو جانشین عطر یاس کن
هوای پاک را بگیر!
خاک را بگیر!
شقایقان سینه چاک را بگیر
سپیده و طلوع را ببند
و با دهان پر تعفنت
به هرچه پیش مردمان ستودنیست
                به زهر خنده های خود بخند
لگد به واژه های بی گنه بکوب!
شتاب کن!
تمام ساختار شعر دوستی و عشق را خراب کن
و قیر و چرک و زهر را
به شیشة گلاب کن!
لجوج زشت نکبتی!
عبوس تلخ نفرتی!
هر آن چه می کنی بکن!
به روی هرچه نیکخوی، چنگ زن!
به هرچه حسن و آبرو، کلنگ زن!
تلاش کن!
هرآن چه را که سالم است و نیک و تندرست
آش و لاش کن!

ولی بدان
بدان تمام آنچه خوب بود و کُشتی اش
تمام آنچه زیر پای نامبارک تو له شد و مچاله شد
تمام آنچه را شکسته ای و بسته ای
تمام آن علاقه های خوب را که بین ما گسسته ای
اگرچه ضربه خورد و نادمیده ناگهان فسرد
ولی نمرد.
چرا که آن چه مردنیست
و آنچه که شکستنی و رفتنیست
و آنچه که گسستنی ست
بجز تمام قامت و تمامت کثافت و شقاوت و رذالت تو نیست
این تویی که محو می شوی ازین زمانه و زمین
یقین کن ای پلید 
تو را زمانه مرگ می دهد 
و در زمینه باز
آن درخت توت، در حیاط،
                       باز سبزتر ز پیش، شاخ و برگ می دهد.