عزیز فولادوند:‌ "اصلاح‌طلبان"، حقوق بشر و مفاهیم کانونی اشان

شرارت جهیده از آفت جنگ در میانه قرن بیستم، شووینسم و جنایات علیه دگر کیشان و دگراندیشان، بستری برای مدون کردن اعلامیه جهانی حقوق بشر گردید. انسان بیزار از خشونت، در پی مهار آن برآمد. گروهی کوچک از فرهیختگان با نظرگاه‌ها و ادیان مختلف به تدوین منشور اعلامیه جهانی حقوق بشر همت گماشتند. در تاریخ انسان، این اولین باری بود که حقوق تصویب‌شده، صفتی جهان‌شمول یافت و تمام انسان‌ها را صرفاً به صفت انسان بودنشان دربرمی گرفت. آن زنان و مردان پیشرو، با دیدی گسترده، آرزوی تحقق آرمانی را داشتند که تاکنون در چرخه بازی‌های سیاسی گرفتار است. میثاق‌های متعدد حقوق بشری که بعدها از دل اعلامیه جهانی حقوق بشر زاییده شد، این درک سنتی را به چالش کشید که حقوق بشر مقوله‌ای است در کادر حاکمیت مطلق و بسته دولت‌های ملی. امروزه این باور همگانی شده است که رعایت و یا نقض این حقوق در زمره امور داخلی دولت‌ها نمی‌گنجد. بشریت معاصر به این مقوله با دیدی جهان‌شمول می‌نگرد. دفاع از حقوق بشر در سراسر پهنه گیتی، وظیفه عاجل هر شهروندی است. تعرض به این حقوق در زندان‌های ال سالوادر، در گوانتامو، در دلتای رود نیجر، در بزرگترین زاغه slum آسیا درشهر بمبئی هندوستان، مرگ پناهجویان در دریای مدیترانه و یا محاصره غزه و سیاست آپارتاید اسرائیل در مناطق اشغالی، تعرض به حقوق من است. هر شهروندی سفیر و پیامبر این حقوق است و در مقام "مدعی العموم" نشسته است.
او محق و موظف است، متعرضان را به چالش کشاند.
عدم درک این مهم، مهاجم را در تعرض خویش جری تر می کند.
متاسفانه حقوق بشر در جهان کنونی همچنان در وضعییتی نامطلوب بسر می برد.

جهانشمولی حقوق بشر
برای امنییت حریم خویش، باید به دفاع از حریم همسایه برخاست. تعدی به حقوق همکار در مدرسه، قدمی است در راستای محدود کردن حقوق من. فشار به هنری تیپه گنس (Henri Tiphagnes) مدافع حقوق شهروندان هندوستان، دست حاکمان در تهران را در آزار و شکنجه روزنامه نگارن و لغو مجوز کنسرتهای موسیقی بازتر می کند. به بند کشیدن اندیشه در تهران (احسان مازندرانی و محمد صدیق کبودون) ٬ آن روی سکه ربوده شدن ناشر چینی ل بو (Lee Bo) و همکارش گوی مینهای (Gui Minhai) است. صحنه کشاکش در لیبرتی، همان فریادی است که در میدان تحریر قاهره زمین لرزه ای را به دنبال داست. به حبس کشیدن زینب جلالیان در زندان کرمانشاه، در راستای تجاوز به دخترک نوجوان ۱۶ ساله توسط سی مرد در شهر ریو دو ژانیرو (Rio de Janeiro) است. کابوس قطع طولانی آب و قصه تکراری آن در شهرستان خاش، همان شلیک گلوله ای افسر پلیسی است که قلب "فردی گری" جوان سیاهپوست را در شهر بالتیمور متلاشی کرد. موضع رهبر "مقام عظما" در پرونده بزرگترین اختلاس تاریخ ایران با نهیب "نباید این قضیه را کش دهند"، ادامه  سیاست شهرک سازی نتانیاهو در سرزمینهای اشغالی فلسطین است.
اینها همه قصه تلخ نقض حقوق انسان است.

وظیفه ما
تعرض به حقوق بشر، منش خشونتگرایان و خود کامگان است. ما موظف به ایستادن در مقابل این تعرض هستیم. در اینجا بار دیگر یادآوری این نکته لازم است که پناهندگان سیاسی مسئولیتی مضاف و خطیر را بدوش می کشند. آنان مجاز نیستند با بی تفاوتی به مقوله نقض حقوق بشر بنگرند. هویت سیاسی پناهندگان و حقوق اجتماعی مُنفَکّ از آن به استناد کنوانسیون 1951 ژنو در مورد وضعیت پناهندگان تعریف شده است. بدون تردید می ‌توان کنوانسیون ژنو را بنیادی ترین منبع حقوق پناهندگان در چارچوب حقوق بین‌الملل دانست. اهمیت این کنوانسیون به حدی است که «جمزرید» آن را به منزله منشور (Magna Carta) پناهندگان می ‌داند. نبرد برای دفاع از حقوق بشر توسط هر پناهنده سیاسی جدا از هویت سیاسی او نیست. با کسب پاسپورت پناهندگی او میثاقی را امضاء می کند و بر وظیفه ای صحه می گذارد که اولین بند آن دفاع همجانبه از این حقوق است.  

عهد سیاسی
در دوران مدرن، سیاست پیمانی است سکولار. این پیمان رابطه دلتمردان و شهروندان را تعریف می کند. دین در این پیمان، به مثابه شالوده سیاست دنیای مدرن، خانه نشین است. عمل و برنامه حکومت و دولتمرادن، شاقول وفاداری به این عهد سیاسی است. در عهد مدرن، دولتمرد می کوشد با ارائه برنامه خود، اعتماد شهروندان را کسب نماید. ماندگاری او در صحنه سیاست، معطوف به پایبندی و وفادری او به این عهد است. قضاوت شهروندان سرنوشت و عمر سیاسی او را رقم می زند. ماندگاری گاندی، مصدق و یا ماندلا در حافظه جمعی مدیون این "وفا به عهد" است. گسست بین شهروندان و نخبگان و بریده شدن رشته اعتماد، نتیجه سست شدن است. در نبود اعتماد، بدگمانی شهروندان جای خود را به شور وشوق اولیه می دهد، سوء ظن، یاس و دلشکستگی، خشم و نفرت جوانه می زنند. فضا بر حاکمان تنگ می گردد. این پروسه ای است سرنوشت ساز در رقم زدن حیات سیاسی جامعه. در روند این پروسه می توان افق تغییراتی بنیادین و خلع قدرت حاکمان را ارزیابی کرد.

وضع جامعه  ما
جامعه ما دقیقا در چنین مختصات سیاسی بسر می برد. ما ایرانیان نسبت به دولت‌ها بدگمانیم. بدگمانی ما پیشینه ای به  قدمت بیش از 100 سال دارد. نزدیک به چهار دهه سلطه فقها دامنه این سوء ظن و خشم اجتماعی را بسیار گسترده تر کرده است. این شرایط البته می تواند راهگشا هم باشد و خرمن ملایان را به آتش کشاند. از طرفی دیگر اما گسست بین حکومت و شهروندان زمینه تلاش نیروی ترقیخواه را برای جلب اعتماد همگان را فراهم می کند. در این رویکرد جدی ترین ابزار نبرد با جباریت و شرارت حاکم در افکندن طرحی است نوین تا بتوان اعتماد همگانی را تسخیر کرد. هسته کانونی خودکامگی و استبداد، شکستن عهد سیاسی وبه طبع آن بسط سوءظن در لایه های مختلف اجتماع است. مستبد با گسترش بدبینی در صدد پهن کردن بساط خوف است. با گسترش رُعب، پیکر جامعه شقه می گردد. شکل گیری "خودی و غیر خودی" نتیجه این قطبیدگی (پولاریزاسیون) دسپخت خودکامگان است. آنها در این فضا تنفس می کنند. فضای رعب و وحشت تضمین کننده حیات سیاسی مستبدین است. البته می توان آنها را در این فضا خفه کرد. ما برای مسدود کردن فضای تنفسی اشان نیاز به کسب اعتماد همگانی داریم. این هنری است کیماب. فرهیحتگانمان باید این مهم را دریابند. دیگر درب نباید بر پاشنه قدیم بچرخد. زمان می تواند به نفع فقها باشد، اگر ما بر همین پاشنه بچرخیم و پولاریزاسیون جامعه را تعمیق کنیم.

تعجب آورتر اینکه "منتقدین" به جدی ترین اپوزیسیون ایران هم بر تعمیق این شکاف پای می فشرند و اعتماد همگانی را در راستای "پهن کردن بساط خوف" تخریب می کنند. هدف آنها هر چه باشد، نتیجه یکی است: فقها آنچه را ما می کاریم درو می کنند.

مفاهیم کانونی "اصلاح‌طلبان"
انسان خود و اندیشه اش را در واژگان اش ترسیم می کند. واژگان کلید فهم انسانی است. آنها به مثابه بنیادی ترین عنصر گفتمان، خواستگاه فردی، سیاسی ـ اجتماعی ما را به نمایش می گذارند. هر موضوعی بسته به اهداف آن با واژگان معیینی بیان می گردد. متنی ادبی رمانتیک، شعری حماسی، متنی فنی ریاضی، نوشته ای سیاسی ـ اجتماعی با توجه به رویکرد گوینده و یا نویسنده در قالب واژگان خاصی ریخته می شوند. تحلیل واژگان، نقبی است که ما را به منظومه فکری تنظیم کننده متن می رساند. واژگان انتخاب شده مبین ارزش ها و هنجارهای است که گوینده به مخاطبانش انتقال می دهد. ادبیات نهفته در هر متن اهداف تنظیم کننده آن را روشن می کند.

حال با این توضیح تلاش می کنیم به مفاهیم کانونی و واژگان محوری "اصلاح‌طلبان" نقب زنیم تا منظومه فکری آنان را بهتر دریابیم. خمینی در گفتمان محمد خاتمی چنین تصویر می شود:
مرجع دینی استقلال طلب، اهتمام ویژه به متفکران غیر حوزوی، منادی اسلام عزت بخش، تاکید کننده بر وحدت و همدلی، مظهر عزت مردم، رسیدن به اوج آگاهی های عمیق اسلامی، مدافع روحانیت اسلام و شیعه، قیام برای تاسیس حکومت اسلامی، نوآوری و شجاعت، مظلومیت امام به دلیل عدم ارائه تحلیل درست و جامع از شخصیت امام، آزادی گرا و پیشرفت طلب،

این گفتمان بر مبنی پیش فرضها و مفروضاتی هستند که مسلم فرض شده اند. د ر گفتمان خاتمی تعریف پدیده "خمینی" به استناد مفروضهای مسلم صورت می گیرد و داوری ی گوینده از این "واقعییت" را تحت تـاثیر خود قرار می دهد. این پیشداوریها، زیرساخت استدلال و قضاوت فرد را سامان می دهند. با تکیه بر آنالیز و شناخت این مفروضات، می توان دستگاه اندیشه و هدف اصلی گوینده و یا نویسنده یک اثر را کشف کرد.

مفروضات مسلم گفتمان خاتمی چنین اند:
•    خمینی نماینده و شاخص مردم سالاری، آزادی گرائی و پیشرفت طلبی است.
•    "امام" به مشارکت فعال مردم در امر سیاسی اعتقاد داشت.
•    اهتمام ویژه "امام" به فرهیختگان و اساتید دانشگاهی در راستای عزت کشور و مردم.
•    خمینی باتکیه بر اجتهاد پویای خویش رویکردی نوگرایانه و استقلا ل طلبانه داشت.
•    اعتقاد به اصل دخالت دین در سیاست.
•    صحه گذاشتن وجود اصل "خودی و غیر خودی".
•    حرکت اصلاحطلبانه "امام" با تکیه بر حمایت مردم، الگو و شاخصی است برای جهان اسلام. این دکترین تضمین استقلال، پیشرفت و دموکراسی آنها است.
•    خمینی با تکیه بر تسامح خویش بر وحدت ملی پای می فشرده است.

گوینده این مفروضات در تلاش است به مخاطب خود (در داخل کاست حکومتی و در جامعه) این پیام را برساند که مبانی فکری و تاریخی اش در منطومه فکری "امام" قرار دارد و نه بیرون از آن. حکو متیان بیخود با او در جدلند و جامعه هم انتظار بیجا از او نداشته باشد. سقف اندیشه او مفروضات فوق است.
خاتمی خود را با منظومه فکری "خمینی" تعریف می کند و هویت فکری خود را مدیون این دستگاه می داند. ما اجازه نداریم از او تفسیری دگر ارائه دهیم. این به معنی جعل متن است (Textverfälschung). این که بخشی از جامعه او را "مصلح" می داند، شاید تصوری است آرمانی، برای تحمل اکنون ناهنجار.

این تصور تاکنون سه بار به آزمایش کشیده شده است:

•   در دوم خرداد ۷۶ که با "گفتگوی تمدنها" آغازید و حاوی درس‌ها و نکات تلخ و شیرینی بود به دگرگونی ‌هایی دست نیافتیم. "گفتگوی تمدنها" سپری بود تا در داخل "گفتگوی شلاقها" ادامه یابد.
•    در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۴، در هماوردی کاندیدای "اصلاح‌طلبان" هاشمی رفسنجانی مبارزه انتخاباتی را به احمدی نژاد باخت. سالها قبل رفسنجانی در رابطه با خامنه ای چنین گفته بود: "تا نفس دارم پای هر ماموریت و تکلیفی هم درباره نظام و رهبری ایستاده ام. دشواری ها برای ما در عرصه اخوت فی الله، محلی از اعراب ندارد. وصیت امام بر ما در کنار هم ماندن بود و تا زنده ایم بر آن عهدی که با امام بسته ایم استوارمی مانیم. ما روزهای بسیار دشوارتر را از امروز را با همراهی هم پشت سر گذاشته ایم. از خدا هم خواسته ام روزی نباشد که من باشم و ایشان نباشد. چرا که حتی فکر حضور بدون ایشان هم  بشدت به من احساس تنهایی می دهد."
        http://www.asriran.com/fa/news    
•  در  سال ۱۳۸۸، ائتلاف بزرگ "اصلاح‌طلبان" به شکست منتهی شد. سؤالاتی چون "رای من کجاست" و فریادی چون "موسوی، موسوی رای مرا پس بگیر" به جایی نرسید و موسوی  و کروبی حصر خانگی را به ادامه کشاکش با قظب مسلط ترجیح دادند. گفتمان موسوی هم در رابطه با "امام" تغییری نکرد: «حضرت امام خمینی احیاگر دین در قرن حاضر و بیدارگر بزرگ ملت ها برای مبارزه با مستکبران است. ایشان به گردن همه ملت ها به ویژه ملت های مسلمان و مردم ایران حق بزرگی دارند و قطعا هیچ انسان منصف و مومنی به خود اجازه نمی دهد چنین اهانتی به عکس ایشان بکند. [...] اطمینان دارم که دانشجویان هرگز دست به چنین ساختارشکنی‌هائی نمی‌زنند زیرا همه میدانیم که دانشجویان به امام عشق می‌ورزند و حاضرند برای آرمان‌های امام جان‌فشانی کنند. [تاکیدات از نگارند]».

در یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ هم "اصلاح‌طلبان" اعتماد همگانی را سرمایه بُرد انتخاباتی خویش کردند. حس روحانی منادی گر عصری جدیدی گردید. عصری که مختصاتش هنوز بر همگان روشن نیست و یا اینکه توضیحی در باره آن داده نمی شود. آیا وفاداری به "مقام عظما" یکی از مختصات این دوران جدید است. حس روحانی خود چنین می گوید: "در طول 27 سال گذشته آن قدرتی که توانسته این نظام را در برابر انواع خطرات حفظ کند و توانسته به خوبی از محتوای اسلامیت این نظام حراست کند و نظام جمهوری اسلامی ایران را در برابر انواع تهدیدات حفظ کند، مقام ولایت فقیه بوده است." http://www.seratnews.ir/fa/news/118312
در جای دیگری می فرماید: «استقلال کشور در فراز و نشیب‌ها، وحدت ملی در برابر انواع اختلاف نظرها، دفاع از کشور در زمان جنگ تحمیلی و سایر توطئه‌ها و تبیین نظام اسلامی در برابر نظرات افراطی و تفریطی، آیا بدون وجود امام امکان پذیر بود. چه در زمان امام که با تدبیر ایشان و چه در زمان مقام معظم رهبری که همان تدبیرها ادامه یافت." [همانجا]

عهد شکنانه و یا "ذات گرایانه" نمی توان از روحانی انتظار برآورده کردن وعده را داشت. او هم در همان منظومه ای سیر می کند که خاتمی می اندیشد. "امام" سقف ایدئولوژیک "اصلاح‌طلبان" است. در این سقف ما با تعریفی دگر از حقوق بشر و "عزت مردم" مواجه ایم. پیمان مردم با "اصلاح‌طلبان" پیمانی برای دفاع از حقوق بشر و آزادی هم بوده. بیلان حقوق بشر آقای روحانی اما متاسفانه بیلانی "غرور آمیز" نیست. دولت "تدبیر و امید" همیشه د ر امر تجاوز به حقوق بشر، یک ناظر منفعل که دامنه قدرت محدوی دارد، نبوده، بلکه با سیاست سرکوبگرانه جناح رقیب همگام است: انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران تحت نظارت وزرات کار (وزیر: علی ربیعی معروف به عباد، سیاستمداراصلاح‌طلب) توقیف است. ایران به یُمن کنترلهای وزارت اطلاعات بزرگترین زندان روزنامه‌نگاران در جهان است. وزارت اطلاعات آقای روحانی برای مدافع حقوق بشر نرگس محمدی تقاضای اشد مجازات را کرده‌است.

مشکل "اصلاح‌طلبان"
مشکل "اصلاح‌طلبان" مشکلی است ساختاری. نمی توان همزمان در منظومه اندیشه "امام" ماند و به دمکراسی، سکولاریسم و حقوق بشر وفادار بود. نمی توان مدام در تلاش اثبات وفاداری خویش به جناح رقیب و به بنیاد های حکومت فقها و "ولایت فقیه" بود و همزمان مبارزه با فقر، گسترش امید، آشوب زدائی و برابری زن ومرد را تبلیغ کرد. این بازی ناشیانه است و این خطر را در خود حمل می کند که "بازیگر" در ورطه ی بی پرنسیپی بیشتر بغلطد و خود را رسوا نماید. پایبندی به اصول درعالم سیاست برای ادامه حیات سیاسی امری است الزامی. برنده این "بی پرنسیپی" و بند بازی بی گمان مردم اند.
اگر فرهیختگان ما فرصت را در این دوران غنیمت شمرند، شانس بزمین زدن حکام تهران بالاست.

دکترعزیز فولادوند
بن، دوم ژولای 2016 (12 تیر ماه 1395)