رحمان کریمی: روانشناختی خیانت مبتنی بر زیرساخت فردی و تأثیرات اجتماعی و تاریخی (1)

کلمه « خیانت » که مصدر است ( خیانت کردن ) در فرهنگ لغت به معنی: دغلی ، نادرستی، ناراستی، بی وفایی و نقض عهد و پیمان شکنی آمده است. ملاحظه می کنید که معنی خیانت بطور عام، دامنه یی وسیع در شئون و مناسبات فردی و اجتماعی داراست. با یک دوست به نادرستی و ریا رفتار کردن خیانت است. به راستی دوست واقعی نبودن و به اغفال تظاهر زیاد به دوست بودن، خیانت است. با دوست یا آشنایی بر سر امری پیمان بستن و بعد پیمان شکستن، خیانت است. میزان و وسعت و حجم و شمار این نوع خیانت ها بستگی به بسی علت ها دارد که در این نوشتار مختصر آن را حاصل مجموعه شرایط حاکم بر جامعه خودی و جهانی و نیز زیرساخت یا نهاد ژنتیکی و تربیتی و عوامل اکتسابی، می دانیم. هر اندازه که بی عدالتی و فاصله طبقاتی و تضییقات مسلم حقوقی و شئونی انسانی زیادتر باشد، آن صفات ناروا نیز بیشتر و متداول تر می شود تا آنجا که حتا به صورت امری عادی درآید و حساسیت ها را برنیانگیزاند.

  اما در سیاست و عمدتا مبارزه تشکل آمیز سیاسی، خیانت مفهومی اخص و فجیع تر و پیچیده تر و گمراه کننده تر پیدا می کند. مبارزه سیاسی در تشکیلات ، یک بیان کلی ست که نمی تواند حامل تمامی انواع و مصادیق و اشکال باشد. برای یک تشکیلات مفروض سیاسی و طبعا مبارزان آن، شرایط زمان و مکان و نوع حاکمیت حاکم بر آن از جمله موارد مورد بررسی و تحلیل و داوری ست. مثلا حزب توده در طول عمر خود در یک شرایط و ظرفیت زمانی سیاسی ثابت بسرنبرده است. پیش از پنجاه و هفت هم، چنین بوده است. در یک دوره از آزادی عمل برخوردار بوده و بعد ناگزیر به فعالیت زیر زمینی شده اما نه آنچنان تحت پیگرد و دیدبانی پلیسی که حیات سیاسی آن را به مخاطره افکند. این حزب مجددا به یک فضای باز سیاسی دوران نخست وزیری مصدق قهرمان می رسد و بعد دوران سیاه بعد از کودتای بیست و هشتم مرداد و بالاخره دوره تباه و سیاه و خونریز ، سرکوبگر و فریبکار خمینی و خمینیسم. در تمامی این ادوار ما شاهد خائنان ریز و درشت و رنگ و وارنگ بوده ایم . جبهه ملی ایران راهم بر همین قیاس می توان ارزیابی و شناسایی کرد.
  خیانت سیاسی علل مختلف دارد. نگارنده به حکم سوابق تجربی و مشاهداتی و مطالعاتی خود بر این اعتقادم که در حوزه سیاسی، به ماهیت و اصالت باطنی و واقعی افراد بهای لازم داده نشده و شاید اصلا بدان توجهی نگردیده. بیشتر به ظاهر و ادعای فرد و میزان به مصرف رساندن ادعا توجه مبذول شده یعنی « حال » فرد را مدنظر قرار داده و به فردای او کاری نداشته اند. فردای فرد به هر بهانه و دستاویز و سفسطه و مغلطه یی که همراه باشد، برخاسته از بخش پنهانی شخصیت اوست که سربلند کرده است و لاغیر. حزب توده را گفتم، تا زمان شکست و عقب نشینی فرقه دموکرات آذربایجان، پر بود از مشایخ و مشاهیر!! صاحب نام . بعد از آن ، هم اینان که به امید وزارت و وکالت آمده بودند چون از به حکومت رسیدن حزب نا امید شدند، به وکالت و وزارت شاه رفتند و حزب را زیر ضرب گرفتند. حزب توده ضعف و اشکالات داشت اما ربطی به مشعشعات تحریری و قلمی آقایان مطلقا نداشت. خائنان اگر از زمره صادقان بودند از خود می پرسیدند که مگر تا همین دیروز ما از شرکای این حزب نبودیم؟ مگر نام و نشان و اعتباری که پیدا کرده ایم از قبَلهمکاری دو آتشه با همین حزب و رهبران خائن آن، نبوده است؟. حلقه تنگاتنگ گرد مصدق کبیر چه کسانی بودند و کارشان به چه خیانت های مهلک و وطن فروشانه یی، کشانده شد؟ برای رعایت اختصار به چند تا بیشتر اشاره نمی کنم: مظفر بقایی، حسین مکی، حائری زاده، شمس قنات آبادی، کاشانی، ریاحی و ... اینان مهره های کوچکی نبودند و دست و سرشان در زمان خیانت زیر ساطور شکنجه و چوبه دار نبود. همگی پست و مقام های بالایی داشتند. رهبران حزب توده برای توجیه اشتباهات و خیانت های خود، آنان را عوامل سیاست استعماری معرفی می کردند. رهبران فکر نمی کردند که عنصر آدمی چقدر لایه لایه و بنابراین پیچیده و سرشار از منیت ها و غرایز تشنهٌ پنهان است. به قطع و یقین نمی گویم اما بعضی از خائنان از سر خودخواهی و جاه و مرتبه بیشتر داشتن با مصدق کج افتادند و به اعماق منجلاب تاریخ فرو رفته و برای ابد خسبیدند.
  داستان سازمان مجاهدین خلق مطلقا و حتا در یک میلی هم با سایر احزاب صد ساله اخیر ایران قابل مقایسه و نتیجه گیری های غلط و انحرافی نمی باشد. لازم به قلم فرسایی نیست که حول شرایط بسیار سخت و دشوار و بی سابقه این سازمان پایدار پرافتخار، کلمات را به تکرار مصرف کنیم. همه آن احزاب اگر فقط یک هفته سازمان مجاهدین خلق را بخود دیده بودند، همچون برف زیر آفتاب تموز آب شده و به زمین فرو می رفتند . لااقل یکی دو بار در باره اثرات مثبت و سازنده و نگهدارنده انقلاب مریم که همان انقلاب ایدئولوژیک درون سازمانی باشد، قلم زده ام و انگار که هنوز هم نیاز به پرداختن بدانست. در حال به صراحت می گویم که پیدایش جمعی از خائنان بی ارزش این سازمان، از جمله نتایج همان انقلاب است که بکار نوسازی انسان پرداخت و آنان که زیرساخت فردی لازم را نداشتند ، بیرون زدند و به خدمت رژیم درآمدند. البته تعدادی هم متکی بر شرف و جوهره شریف انسانی خود، کنار کشیدند ولی تن به اشکال مزدوری ندادند. در آن مرحله باز و نوسازی، توان مجاهدت عارفانه یی می طلبید که از عهده اش برنیامدند. ایرادی هم نیست. یکی از اینان از دوستان نزدیک مخلص است. سراپا نجیب و شریف و کماکان معتقد و مدافع سازمان مجاهدین خلق است.
                                                                      ادامه دارد...