با به صحنه آمدن آخوند حسن روحانی بدنبال انتخابات ریاست جمهوری در ایران، بحث در مورد چشم انداز تغییر در این کشور بسیار دامن زده شده است. برای بررسی آینده اصلاحات و نقش روحانی به عنوان یک میانه رو، شاید بهتر باشد یکبار سابقه امر را به خود یاد آور شویم که نظام سیاسی در حکومت دیکتاتوری مذهبی چطور کار میکند.
برخلاف فرانسه یا آمریکا که رئیس جمهور در مسائل کلیدی حرف نهایی را میزند، در ایران این نقش برای یک آخوند غیر منتخب محفوظ نگاه داشته شده، او همان رهبر یا ولی فقیه، علی خامنه ای است که جانشین خمینی ، بنیانگذار ”جمهوری اسلامی” می باشد.
طبق ماده 110 قانون اساسی، رهبر می تواند در هر زمان به عزل رئیس جمهور و انتصاب و یا حذف سران سپاه پاسداران و ارتش، قاضی القضات، و رئیس رادیو و تلویزیون بپردازد. علاوه بر این او قدرت صدور حکم حکومتی را هم دارد که ما فوق تمام تصمیماتی است که توسط هر شخص یا نهادی در کشور اتخاذ شده باشد.
جای تعجب نیست که خاتمی، رئیس جمهور به اصطلاح اصلاح طلب، در پایان دوره خود به این حقیقت اذعان کرد که نقش او در حد یک ” تدارکات چی“ بیشتر نبوده است. تصمیم گیری در مورد مسائل حساس مانند جنگ در سوریه و یا برنامه هسته ای به طور کامل در حوزه اختیارات ولی فقیه است.
انتخابات در ایران یک چالش بین حزب حاکم و اپوزیسیون نیست و در بهترین حالت یک جابجایی در درون هیأت حاکمه است. مخالفان واقعی حتی اجازه زندگی آزادانه را ندارند چه رسد به شرکت در انتخابات. حتی مقامات ارشدی مانند رفسنجانی که به طور کامل در خط رهبری نبودند، قبل از انتخابات توسط شورای نگهبان حذف شدند. زنان نیز از حق کاندید شدن در انتخابات محروم بودند که این خود نیمی از جامعه را حذف میکند.
علاوه بر این واقعیت که هشت کاندید دستچین شده از مشاوران، یا نمایندگان خامنه ای بودند، این انتخابات در شرایط سرکوب مطلق، از جمله جلوگیری از دسترسی به اینترنت، ممنوعیت رسانه ها، و بسیج سپاه پاسداران انقلاب و نیروهای امنیتی برگزار شد. بیش از یک میلیون پلیس و نیروهای امنیتی برای کنترل مردم و سرکوب مخالفان مورد استفاده قرار گرفتند.
نگاهی گذرا به سابقه روحانی نیز می تواند به روشن شدن مقاصدش کمک کند. او به مدت سه دهه بخشی از هیأت حاکمه بوده است. وی به مدت 16 سال عهده دار مقام دبیر شورای عالی امنیت ملی بود و توسط خامنه ای به عنوان عضو نهاد قدرتمند مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد. او تا ماه گذشته، نماینده خامنه ای در شورای عالی امنیت ملی بود. او همچنین مذاکره کننده ارشد هسته ای با هیئت سه جانبه اروپایی بود که بعدا با افتخار اعلام کرد که او با موفقیت زمان لازم برای پیشبرد فن آوری هسته ای در حالی که رهبران اتحادیه اروپا در حال مذاکره با او بودند را خریده است. تایید روحانی توسط شورای نگهبان، در حالی که رفسنجانی رد صلاحیت شده است نشانه دیگری از پایبندی وی به ولی فقیه است.
آیا ظهور ناگهانی روحانی در صحنه سیاسی یک نشانة محتاطانه ای که خامنه ای نهایتا به فکر جهتگیری به سمت رفرم و میانه روی است نمیباشد؟ اگر چنین می بود، چه کسی بهتر از رفسنجانی که به پراگماتیزم مشهور است و وزن سیاسی لازم برای پی گیری این موضوع را دارد؟ کاملاً بر عکس: حذف رفسنجانی خود روشنترین علامت است که خامنه ای در تهیه تسلیحات هسته ای کاملا مصمم است.
بعضی ها ممکن است بپرسند که چرا خامنه ای با "مهندسی" انتخابات، فردی از جناح خود مثل سعید جلیلی را سر کار نیاورد؟ ممکن است اختلافات داخلی اخیراو را درچنین موقعیت ضعیفی قرارداده بود که او جرات چنین کاری را نکرد، در اساس برای جلوگیری از قیام دیگری مشابه سال 2009 پس از انتخابات قلابی ریاست جمهوری که راه به انتخاب محمود احمدی نژاد برد.
حمله موشکی به اعضاء اپوزیسیون ایران در کمپ لیبرتی درعراق درست یکروز پس از انتخابات، نشانه قوی از اینکه بیشترین ترس رژیم از چیست می بود. مریم رجوی، در گردهمایی سالانه مقاومت در روز 22 ژوئن در پاریس که برای بیش از 100000 نفر سخنرانی می کرد گفت: "چند ساعت قبل از اعلام نتیجه انتخابات، خامنه ای تلاش کرد تا شکست خود را با حمله به کمپ لیبرتی و کشتار مبارزان آزادی بپوشاند تا هشداری باشد به مردم ایران که مصمم به قیام بودند."
نقش روحانی در این معادله در حال حاضر عمدتا خرید زمان برای اهداف هسته ای تهران است، کاری که او در گذشته با موفقیت انجام داده است. اما بر خلاف دوره های قبلی، زمان برای حل و فصل مسئله هسته ای نامحدود نیست و در یک نقطه غرب ملزم به انتخاب بین یک ایران مسلح به سلاح هسته ای، و یا یک رویارویی خواهد بود.
بر خلاف پیشینیان خود، روحانی در حال حاضر با سه موضوع مهم مواجه است که باید در ماه های آینده به حل و فصل آنها مبادرت ورزد. اولین مسئله موضوع هسته ای است، دوم جنگ در سوریه، و سوم هزینه تحریم ها بر اقتصاد ویران این کشور است. رژیم با یک وضعیت وخیم نسبت به تاثیر تحریم ها بر اقتصادش، و همچنین قیمت نفت و بیکاری گسترده در میان جوانان روبروست. در حال حاضر حدود 5 میلیون جوان بیکار در ایران وجود دارد. با در نظر گرفتن فارغ التحصیلان اخیر و شروع فصل تعطیلات در تابستان تعداد بیکاران از این رقم هم بیشتر خواهد شد.
اگر قصد روحانی دنبال کردن اصلاحات معنی دار است، شاخص های روشنی برای قضاوت درباره سیاست های او وجود دارد. برداشتن قدم هایی به سوی بهبود وضعیت حقوق بشر، آزادی بیان، آزادی تمام زندانیان سیاسی و توقف اعدام در ملاء عام می تواند یک شروع باشد. توقف غنی سازی اورانیوم و باز کردن سایت های هسته ای برای بازرسی نیز حسن نیت را به جامعه بین المللی نشان می دهد.
با این حال، چون کل بقای رژیم منوط به حاکمیت مطلق ولایت فقیه است، هر گونه انحراف از این اصل به ناچار منجر به شکستن فضای رعب و وحشت و در نتیجه سقوط آن میشود. به این دلیل است که خامنه ای در مقابل هر نوع مانور سیاسی ، چه رسد به اصلاحات سیاسی جدی، مقاومت کرده است. اصلاحات داخلی صرف نظر از اینکه چه کسی رئیس جمهور این رژیم باشد بعید به نظرمیرسد. یک ایران آزاد زمانی است که رژیم آخوندی در قدرت نباشد.
http://www.scoop.co.nz/stories/HL1307/S00011/rohani-and-the-future-of-reform-in-iran.htm