رسیده است که دولت فدرال دست به اقدام بزند. مدتهاست زمان آن رسیده که سیاستمدارانی که به طور مداوم از حقوق بشر، انسانیت و عدالت صحبت میکنند، کلمات خود را به عمل تبدیل کنند. اما سکوت عجیبی در تقریبا تمامی احزاب وجود دارد، حتی در حزب سبزها، با وجود کارکنان ایرانی آن و یا شاید هم دقیقا به همین خاطر؟
بله، موضوع در مورد ایرانی هاست، در مورد 3100 ایرانی که در تبعید در عراق زندگی میکنند، اعضای جنبش اپوزیسیون ایرانی مجاهدین خلق (MEK). آنها جزیی از ائتلاف شورای ملی مقاومت ایران هستند. اعضای آنها در برابر رژیم خودکامه شاه مقاومت کردند. بله : حتی مقاومت قهرآمیز. خیلی از رهبران آنها دستگیر و بعد اعدام شدند. پس از سرنگونی شاه در سال 1979 مقاومت آنها علیه دیکتاتوری آخوندها، به ویژه برعلیه آیت الله خمینی شکل گرفت. ”چشمه خون” خمینی [اشاره به چشمه خون رژیم در بهشت زهرا – م] که باصطلاح از خون دهها هزار قربانی رژیم جدید ترور نشأت میگرفت، تنفربرانگیز بود. باز هم، اعضای سازمان مجاهدین خلق، زندانی شدند و تحت شکنجه و اعدام قرار گرفتند. رژیم چهره آنها را در افکارعمومی بین المللی تحت عنوان سازمان تروریستی مخدوش میکرد.
اینکه آنها مقاومت خود را با دستکش های مخملی انجام ندادند را کسی نمیخواهد منکر شود. لیست اتهامات طولانی است. ولی کسی نمیداند که کدام حقیقت است و کدام تبلیغات رژیم ملاها برای بدنام کردن آنان. رسیدگی های قضایی در دادگاه های اتحادیه اروپا، فرانسه و انگلستان در این هدف که سازمان مجاهدین خلق را بعنوان یک سازمان تروریستی طبقه بندی نمایند، ناکام ماندند. تا چندی پیش سازمان مجاهدین خلق در لیست سازمانهای تروریستی آمریکا قرار داشت. وزیر امورخارجه وقت امریکا هیلاری کلینتون و تعداد زیادی از سناتورهای متنفذ باعث شدند که اسم سازمان از لیست خارج شود.
موضوع این نیست که اقدامات یک جنبش مقاومت ایرانی علیه رژیم شاه و علیه رژیم دیکتاتوری خونین ملاها را ارزش گذاری کرده و یا حتی مشروع کنیم. موضوع در حال حاضر بر سر جان 3100 ایرانی، اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران است که از 25 سال پیش به عراق پناه برده اند. آنها طی سالیان محل زندگی خودشان کمپ اشرف را ایجاد کردند. بعد از حمله نظامی امریکا به عراق در سال 2003 از طرف سربازان امریکایی مورد حفاظت قرارگرفتند. بعد از بیرون آمدن نیروهای امریکایی از عراق مسئولیت این کمپ را دولت عراق برعهده گرفت. از آن زمان تاکنون حملات نظامی علیه ساکنان غیر مسلح کمپ شدت یافته اند. درجریان این حملات 50 نفراز ساکنان کشته شدند. بیش از 1100 زن و مرد زخمی شدند. چهار سال ونیم این کمپ در محاصره قرار داشت با 300 بلندگو که بی وقفه سروصدا میکردند.
در پی اصابت موشک به اردوگاه، هشت نفر کشته شدند. خشونت ادامه خواهد یافت
دولت عراق در سال گذشته تمامی ساکنان (اشرف) را با این قول که بزودی به آنها اجازه خروج از عراق بدهد، مجبور به جابجایی به کمپ لیبرتی ـ کمپ سابق امریکاییان ـ کرد. آنها اجازه نیافتند بخش عمده دارایی های شخصی خود را نیز با خود بهمراه ببرند. شرایط زندگی در چنین مکان بسیار تنگی که در میان دیوارهای بلند محصور شده است، بسا وخیم تر شد.
بدلیل اینکه به مجاهدین قول داده شده بود که این محل یک کمپ ترانزیت موقت باشد آنها به این درخواست جواب مثبت دادند، در کمپ لیبرتی باید موقعیت پناهندگی آنها دوباره چک می شد تا به کشورهایی که آنها را می پذیرفتند منتقل شوند. مارتین کوبلر نماینده سازمان ملل در عراق، هم به ساکنان و هم بصورت علنی وعده داده بود که کمپ لیبرتی از استانداردهای بین المللی برخورداراست و بهمین دلیل نیز قابل اطمینان می باشد.
در این اثنا، کمپ لیبرتی که از بنگالهایی کنار هم چیده شده با فاصله های بسیار تنگ، تشکیل شده، هدف یک حمله موشکی خونین جدید قرارگرفت. 8تن از ساکنین کشته شدند که در بین آنها سه نفرشان را آلمان می بایست می پذیرفت. 100زن و مرد مجروح شده اند. این حمله موشکی از طرف سازمان ملل، وزیرخارجه اتحادیه اروپا، خانم اشتون و همچنین دولتهای امریکا، فرانسه و ایتالیا و نروژ و استرالیا بشدت محکوم شده است. اما متاسفانه حملات دیگری نیز در راه هستند. دولت نوری المالکی که از نظر سیاسی با رژیم ملاها پیوند خورده و مسئول حفاظت کمپ است کمترین علاقه ای به حفاظت نشان نمیدهد تا این مشکل یعنی پناهندگان ایرانی از اینطریق زدوده شوند. مالکی خیلی راحت توضیح داد که او نمیتواند جلوی حملات موشکی را بگیرد.
بنا براین زمان آن فرارسیده است که کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل، کمپ لیبرتی را بعنوان یک کمپ پناهندگی برسمیت بشناسد و به پناهندگان یک حفاظت بین المللی داده شود. همچنین این قابل فهم نیست که چرا چک دوباره و کنترل موقعیت پناهندگی این پناهندگان با توجه به خطرات موجود باید ماهها بطول انجامد.
یکبار دیگر باید تاکید کرد: بحث جان 3100 انسان اعم از زن و مرد مطرح است. آنها میخواهند به امریکا و اروپا بیایند. تعداد 300 نفر از این افراد در خطر، خواهان آمدن به آلمان هستند. 3 نفر از آنها اکنون کشته شده اند. چرا ما نیاز به اینهمه زمان برای روال های بوروکراتیک و اداری داریم؟ ماهها چک برای اینکه دوباره تصمیم بگیریم؟ همه این افراد دارای موقعیت پناهندگی برسمیت شناخته شده هستند. این موقعیت شامل حال عباس جوهری که سخت مجروح شده و نیاز شدیدی به درمان در آلمان داشت نیز می شد. او از سال 1996 دارای پاسپورت پناهندگی از شهر کلن بود. وی جدیدا فوت کرد به این دلیل که از زدن یک مهر تایید یا دادن یک اجازه سفر از طرف سفارت آلمان به او خودداری شده بود. این یک افتضاح است که فریاد آن به آسمان می رسد. مخارج و هزینه نیز نمیتواند موضوع بوده باشد چرا که اقوام و دوستان وی در آلمان پذیرای این مخارج بودند.
در اینجا نوع دوستی و انساندوستی از ما طلب میشود. برای انسانهایی که در معرض کشتار قرار دارند، اطلاعیه های علنی برای بیان تاثر، ابراز انزجار و تنفر از عمل تروریستی و همچنین اشاره کردن به مسئولیت دولت مالکی در عراق، سودی ندارد. آنها میخواهند آزاد باشند، آنها میخواهند امنیت داشته باشند، آنها میخواهند زندگی کنند.
و هنگامیکه وزیر کشور و وزیر خارجه به طی شدن روالهای اداری و انجام چک و کنترلها احاله میدهند و از زیر بار هرگونه مسئولیت و جوابگو بودن جا خالی می کنند، در چنین شرایطی خانم صدراعظم مرکل باید تصمیم بگیرد، چرا که مسئله صرف حیات و بود و نبود مطرح است. این برای ایرانیان تبعیدی نیز صادق است، حتی اگر این ایرانیان زمانی علیه نظامهای بوضوح ظالم با توسل به مقاومت قهرآمیز مبارزه کرده باشند ـ و یا دقیقا به همین دلیل ـ آنها حق برخورداری از بشردوستی را دارند و باید از قضا در کشوری مانند آلمان از چنین حقی برخوردار باشند.
27 مارس 2013
---------------------------------------------------------
هورست تلچیک، 72 ساله، مشاور نزدیک صدراعظم هلموت کهل بود. او در مذاکرات وحدت دو آلمان شرکت داشت. ریاست بنیاد کوآنت [بنیاد شرکت ماشین سازی BMW - م.] و تا سال 2008 رئیس کنفرانس امنیتی مونیخ بود.