
میانِ مکثِ آبی میزنم گام
شتابی سرخ میجوشد به جانم
دلِ پیرم پُر از پرواز گردد
در آن آبی رها از این وُ آنم
درآن آبی،گشوده بال، سیمرغ
به بالِ هستیافشانش نهانم
به پروازش سکوتِ آسمان خُفت
به موج شعلهبارانش روانم
تمام آسمان شوریده بَر شب
همآوازِ دلِ شورشگرانم
نیاسایم دَمی دیگر در این راه
شده پولادِ خالص پرنیانم
دلِ آبی کنون گشته پُر از تو
تو را خواهد دل وُ جان وُ زبانم!
جمشید پیمان، ۱۴/۱۱/۲۰۲۵