به یاد مجاهد پاکباز مسعود معدنچی

 

«در برابر تُندر می ایستند

خانه را روشن می کنند

و می میرند» (شاملو)

مجاهد پاکباز مسعود معدنچی در یکی از یادداشتهایش نوشته بود: من مرگ را هزار بار بر ذلّتِ تسلیم ترجیح می‌دهم. او در لحظه انتخابِ میان مرگ شرافتمندانه و تسلیم ذلّت بار، بی لحظه‌یی تردید، مرگ شرافتمندانه را برگزید و پای کلامش را با خونش مُهر نهاد.

روز ۱۱ آبان ۱۳۶۱ گرگان هار پاسدار ساختمانی را در کوچه گَرّوسی در خیابان بهار تهران، که طبقه چهارم آن محل کار مسعود قهرمان بود، در حصار گرفتند و برای زنده دستگیرکردنش، با شتاب خود را به طبقه چهارم رساندند. در لحظه‌یی که مسعود به یورش پاسداران پی‌برد، بی‌درنگ پنجره را گشود تا خود را از طبقه چهارم به زیرافکنَد. پاسداران جنایت پیشه او را از پشت به رگبار بستند و او با پیکری مشبّک و خون افشان، پروازکنان بر آسفالت کوچه فرود آمد و داغ زنده به مسلخ برده شدن را بر دل سنگ پاسداران جنایت پیشه حکّ کرد.

اولین بار او را در برابر سفارت آمریکا در خیابان «پدر طالقانی» دیدم و در همان دیدار و دیدارهای بعدی، چنان صمیمیت و خلوص و صداقتی در رفتار او بود، که شیفته‌اش شدم. اندکی بعد کار مشترک در سلسله برنامه‌یی در رادیو ایران، که جاودانه فروغ آزادی، مسعود عدل، مسئول آن بود، آشنایی ما را به دوستی و پیوندی عمیق تبدیل کرد که تا چند ماه پیش از شهادت پرافتخارش ادامه یافت. هم او و هم مسعود عدل و همرزمانشان، از شمار آن پاکبازانی بودند که هرگز گرد فراموشی بر یاد و نامشان نمی‌نشیند؛ آنها مظهر بی‌بدیل صدق و صفا و یکرنگی و پاکبازی بودند و در لحظه‌یی که تلاش برای آزادی ایران زمین نقد جان می‌طلبید، لحظه‌یی در فدای  جان خود دریغ نکردند.

***  

در همان سلسله برنامه رادیویی در دوره تسلّط صادق قطب زاده بر رادیو و تلویزیون ایران، مجاهد پاکباز علیرضا معدنچی، گوینده و مفسّر رادیو، در پخش زنده و مستقیم برنامه رادیویی هر روزه اش، در بعد از ظهر روز پنجشنبه ۲۱تیرماه ۱۳۵۸، دلاورانه خروشید و خطاب به مردم ایران گفت: «هموطنان عزیز! عهدی که با شما داشتم این بود که فقط حقیقت را به شما بگویم؛ آن را تحریف یا سانسور نکنم و بر این عهد و پیمان باقی بوده ام. امّا، اکنون گروهی بر رادیو ـ تلویزیون حاکم شده‌اند که کارشان سانسور واقعیّتها و فریب دادن است، آنها هیچ نسبتی  با انقلاب ندارند و دشمن انقلابند. تنها سرمایه شان عبا و عمّامه، ریش و تسبیح و انگشتر عقیق و فیروزه است.

هموطنان عزیز! هدف آنها کشتن آزادیها و از بین بردن میراث انقلاب است؛ آنها تظاهرات هواداران مجاهدین خلق در اعتراض به دستگیری مجاهد خلق محمّدرضا سعادتی را سانسور کردند و اجازه نمی‌دهند حقایق ایین ماجرا به گوش مردم برسد؛ حربه آنها دروغ است. من بر اساس عهد و پیمانی که با شما دارم همینجا اعلام می‌کنم که این رادیوـ تلویزیون، که اسم اسلامی روی خود گذاشته، مشروعیّت خودش را ازدست داده است و من دیگر حاضر به ادامه کار در این ارگان دروغ و فریب نیستم و از آن کناره گیری می‌کنم تا گاهی که بار دیگر این رادیو ـ تلویزیون صدا و سیمای واقعی مردم ایران را منعکس کند، تا آن موقع با شما هموطنان خداحافظی می‌کنم. به امید آن روز».

***

در هفته اوّل آبان ۶۲، پاسداران ارتجاع به «منطقه آزادشده» آلان، در جنوب سردشت کردستان، که محل استقرار نیروهای رزمنده مجاهدخلق بود، یورش بردند و جنگی نابرابر و خونین درگرفت. در این رویارویی که هفت شبانه روز به طول انجامید، مجاهد قهرمان مسعود عدل فرماندهی رزمندگان مجاهد را به عهده داشت. این مجاهد پاکباز در عملیات افتخاربرانگیز «فروغ جاویدان» در مرداد ۶۷، سر به پای آزادی ایران زمین نهاد و به جاودان پیوست.

                                                                                                        ***

جاودانه یاد، مسعود معدنچی، غزل معروف حافظ با مطلع «گفتم غم تو دارم ـ گفتا غمت سرآید» را با خطی خوش از خود به یادگار نهاد. او از صمیم جان در راه سِتُردن غم از روز و روزگار مردم داغدار ایران زمین می کوشید. کوشش او و تمامی مشتاقان آزادی ایران زمین، سرانجام رژیم سفّاک و ضدبشر خمینی و خامنه‌ای را با تمام مزدوران جنایت پیشه شان، به گور خواهد سپرد؛ در زمانی نه دیر و نه دور.