در سال ۱۳۸۹-مرضیه رستگار و جاودانه شد
مسعود رجوی – ۲۳مهر۱۳۸۹
سردار نغمه خوان ارتش آزادی،گنجینهٔ سرشارِ هنر ملی،خاتون شهر شعرها و شورها،بلبل همرازِ سوزها و سازها،پَر کشید.
مرضیه رَستْگار و جاودانه شد. یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُارْجِعِی إِلَی رَ بِّک رَاضِیةً مَّرْضِیةً
بانوی عزت و همت،حدیث صفا و محبت «که با لعل خاموشش نهانی صدسخن دارم»
چرا که «مذهب عاشق، ز مذهبها جداست عاشقان را مذهب و ملت، خداست»
«مذهب عاشق، ز مذهبها جداست- عاشقان را؛ عاشقان را مذهب و ملت، خداست»
-----
در دل صحرای تاریخ معاصر ایران، «بلبل سرگشته» دهههای متوالی، «نیمه شبان تنها»، گمشده خود را میجست و سرانجام آن را در مهر تابان مقاومت و آزادی ایرانزمین دریافت. نیمه شبان تنها در دل این صحرا گمشده خود را میجویم من که هم آوازم با سخن سازم راز جداییها میگویم& من کیام آهی مانده به لبها کاتش عشقی در دل شبها راه گریزم می بندد....
---------
از تصویرِ مریم بر بالین مرضیه در دیدار آخرین در بیمارستان، به جانم آتش افتاد. از دیدن این صحنههای شگفت و به یاد ماندنی، خود را همان کولی یی یافتم که مرضیه خوانده بود: بالا گرفته کار جنون کولی؛ دوباره زار بزن بغض فشرده میکشدت فریاد کن، هوار بزن برشو به بام و جار بزن آتش گرفته جان و تنت پوشیده بس نشد سخنت دیوار خامشی بشکن گلبانگ یار یار بزن.
راستی که از سنگ ناله خیزد روز وداع یاران. از یکسو جای هزاران تسلیت است. به ملت و رئیسجمهور برگزیده مقاومت که بر همه دردهایمان مرهم میگذارد. از سوی دیگر، با شاخص صدق و پایداری و با شاخص رستگاری و جاودانگی، جای هزاران درود و افتخار به نمادها و ارزشهای پاینده و پایدار یک خلق و یک میهن و یک تاریخ است.
به سوی تو خدایا اِنّالله و اِنّا اِلَیه راجِعونْ: از خداییم و به او باز میگردیم...