فرخ حیدری: زخم خون چکان ۶۷ و ردَ خونین آن تا کنون!

 

 در «نسل کشی» تابستان سیاه و سوزان ۶۷ در اصفهان همانند تمامی زندان های سیاسی ایران، فراتر از خود اسیران و انسانهای دربند، این «انسانیت» بود که با بیرحمی به مسلخ بربریت برده شد... تابستانی که همه جا داستان تبر بود و تنه تُرد درختان، حکایت داس مرگ بود و یاس های زندگی، روایت طنابهای دار بود و لاله های واژگون، و رقص دختران آفتاب بود و کبوتران طوقی بر فراز دار!

در همین رابطه طی چند سال اخیر، من دو گزارش مستند و مبسوط با عناوین « گزارش مستند کشتار هولناک ۶۷ در اصفهان» و همینطور «قتل عام ۶۷ در اصفهان: رازها، مزارها، نام ها» در مورد این «فاجعه ملی» منتشر کردم که بر اساس اسناد و عکسها و مدارک متقن، و روایتهای معتبر معدود بازماندگان زندانی، تدوین و نگاشته شده بودند. در آن مطالب تحقیقی و مستند، جوانب مختلف این رویداد هولناک را تا حدی که دانسته های کنونی بر آن دلالت دارند تشریح و روایت کردم. بخصوص در مورد مزارهای یاران سربدارم در گورستان «باغ رضوان» اصفهان، با عکسهای متعدد و سندهای تصویری و آمارهای مختلف، توضیحاتی را بیان کردم.

مستند حاضر که در واقع آخرین بخش از مجموعه تکان دهنده گزارش آن رویداد هولناک در تابستان ۶۷ اصفهان میباشد، دربرگیرنده موضوعات جدید و تکمیلی مهم دیگری میباشد که تاکنون ناگفته مانده بود و روایت نشده بودند. بخصوص روشنگری در مورد روند آن کشتار بزرگ در دیگر شهرهای استان اصفهان و اسامی و مشخصات زندانیان سربدار ۶۷ در دیگر شهرستانهای تابع دادستانی انقلاب اسلامی اصفهان.

 آرامگاه یاران در «باغ رضوان» اصفهان

همانطور که در دو قسمت قبلی این مجموعه تحقیقی، توضیح داده شد بخش بزرگی از این حقایق مستند و باصطلاح «اسرار آغشته به خون»، در واقع بر اساس اطلاعات استخراج شده از آرشیو داخلی و دیجیتالی گورستان اصلی اصفهان بدست آمده بود. این همه البته در شرایطی بود که وزارت اطلاعات و مامورین امنیتی جمهوری اسلامی، با منتهای مخفی کاری و پرده پوشی، بیش از سه دهه بود که تلاش میکردند این جنایت فجیع را تا آنجا که بتوانند با ترفندهای رذیلانه مختلف، استتار و یا مشمول مرور زمان بکنند و اساسآ آن را سرپوش بگذارند.

از جمله مواردی که دشمن ضدبشری در راستای از بین بردن آثار و شواهد آن «قتل عام بدون اعلام» سالهاست با بی شرمی مرتکب میشود از بین بردن مزارها و گورهای جمعی و آرامستان هایی است که فرزندان شجاع و فداکار ایران زمین سالهاست در آن جاها غریبانه آرمیده اند. همان طور که در بسیاری از مناطق کشور همچون تهران، اهواز، تبریز، مشهد، رشت، اراک ... حتی اقدام به تخریب و محو مزار بچه های قتل عام کرده و میکنند و با شیوهای گوناگون همچون تسطیح کردن، بتن ریزی و آسفالت کردن، و یا ساختمان سازی و یا فروختن محل مزار به افراد دیگر، تلاش میکنند آخرین آثار باقیمانده از محل دفن آن سربداران را از روی زمین پاک کنند. با این نیت شریرانه که شاید بتوانند این «زخم همچنان خون چکان» را از حافظه فردی و جمعی این نسل و نسلهای آتی ایران زمین هم بزدایند.

اما در اصفهان از آنجایی که مزار اکثریت سربداران ۶۷ در گورستان اصلی و عمومی شهر یعنی «باغ رضوان» در جوار بقیه فوت شدگان عادی قرار دارد و البته مشخصات فردی تک تک آن مزارها به طور رسمی در دفاتر داخلی و آرشیوی این آرامستان ثبت شده، چنین کاری برای گزمه های حکومتی تاکنون مقدور نبوده است. بخصوص اینکه طی این سالیان علاوه بر خانواده های آن عزیزان، حتی بسیاری از مردم عادی جامعه هم از وجود این قبور و مختصات هر مزار مطلع هستند و طبعا برای رژیم این شیوه از پاکسازی و به اصطلاح امحاء این «حرم های آزادگی و شرافت» فعلآ امکان پذیر نیست.

واقعیت این بود که من از حدود یک دهه پیش، این امکان را دریافتم که از طریق سایت اینترنتی «باغ رضوان اصفهان» که زیر مجموعه سازمانی شهرداری اصفهان محسوب میشد به آرشیو دیجیتالی و طبعآ داده ها و اطلاعات ثبت شده در مورد متوفیات این گورستان، دسترسی محدود داشته باشم. بنابراین طی یک پروسه طولانی و دردناک چندین ماهه از طریق اینترنت، بتدریج از میان مشخصات دهها هزار افراد فوت شده عادی، نام و نشان و آدرس مزار یاران سربدارم در تابستان ۶۷ را با دلی پرخون، دانه به دانه میافتم و کپی میکردم. بدین ترتیب توانستم لیستی از زندانیان قتل عام شده در اصفهان را با همان فرمت و مشخصات فردی ثبت شده در دفاتر داخلی آن گورستان، بعنوان مدارک مستند و انکار ناپذیر در رابطه با آن کشتار بیرحمانه گرداوری کنم.

البته از آنجا که دیده بودم چطور نهاد امنیتی رژیم بعد از علنی شدن زود هنگام چنین امکانی در رابطه با وبسایت گورستان «بهشت زهرا» در تهران، بسرعت اطلاعات مربوط به اعدامیهای دهه شصت و بخصوص قتل عام ۶۷ را که در آرشیو های الکترونیکی آن وبسایت موجود و مندرج بود پاکسازی کرده بود، خیلی مراقب بودم که چنین اتفاقی برای وبسایت گورستان اصفهان نیافتد. واقعیت این بود سالها پیش در زندان نگاریهای یکی دو نفر از زندانیان سیاسی سابق، به صراحت نقل شده بود که بخش زیادی از اسامی و آدرس مزارهای زندانیان اعدامی در تهران بزرگ، از طریق همین وبسایت «بهشت زهرا» بدست آمده است. متاسفانه با چنین رفتار غیرمسئولانه و علنی کردن غیرضروری این کانال کسب اطلاعات، شاخکهای امنیتی رژیم بطور زودهنگام هوشیار شدند و تمامی مشخصات مربوط به افراد اعدام شده سالهای ابتدایی دهه شصت و بخصوص اسامی و آدرس مزار سربداران ۶۷ را از آرشیو سایت بهشت زهرا حذف کردند و بنابراین بقیه افراد و جریانات سیاسی دیگر یا پژوهشگران حقوق بشری از این امکان موجود محروم شدند.

با آگاهی از این موضوع بود که من بعد از استخراج تدریجی اطلاعات و مشخصات همه بچه های سربدار ۶۷ مندرج در آرشیو الکترونیکی وبسایت باغ رضوان، که ماهها به درازا کشید، در عین حال از همه صفحات بانک اطلاعات و دیتابیس آن سایت که مربوط به سراسر سال ۶۷ بود، با همان فرمت و جدولهای اصلیش، کپی تصویری  گرفتم... به این ترتیب حتی اگر رژیم قصد پاکسازی و حذف اطلاعات مربوط به اعدامیها را میکرد، پیشاپیش کپی برابر اصل آن اطلاعات را در اختیار داشتم که همیشه قابل انتشار عمومی بود. البته در آن زمان علاوه بر سرعت خیلی کُند اینترنت در ایران و محدودیت فیلترینگ و مشکلات ارتباط داخل و خارج کشور، من هم سعی داشتم خیلی با احتیاط و بطور محدود عمل کنم که احیانآ باعث شک و حساسیت ادمین های امنیتی رژیم نشوم.

بعد از این مرحله، با اینکه کار جمع آوری اطلاعات مورد نیاز برای پروژه خودم یعنی گزارش مستند قتل عام اصفهان، تقزیبآ تمام و کامل شده بود ولی ترجیح دادم که انتشار آنرا موقتآ به تعویق بیاندازم. چرا که نمیخواستم رو کردن و منتشر کردن زود هنگام این اطلاعات، احیانآ منجر به مسدود یا محدود شدن این کانال شود و یا باعث اختلال در کار بقیه فعالین سیاسی که احتمالآ نیاز به دسترسی بیشتر به داده های موجود در این سایت داشتند بشود. بنابراین حدود دو سال از انتشار عمومی این اطلاعات خودداری کردم ضمن اینکه بطور خصوصی، آدرس و امکان استفاده از این وبسایت را در اختیار دیگر فعالین و زندانیان سیاسی علاقمند میگذاشتم.

بهرحال با انتشار اولین گزارش مستندم در رابطه با قتل عام ۶۷ در اصفهان، عملآ نهاد اطلاعاتی و امنیتی استان در مقابل کار انجام شده قرار گرفت و بخصوص وقتی دیدند که جداول داخلی و نام و مشخصات تک به تک بچه های سربدار را با همان فرمت ثبت شده در آرشیو داخلی گورستان کپی کرده و درج کرده ام، طبعآ دریافتند که کار از کار گذشته است و جایی برای انکار و یا سانسور احتمالی نمانده است.

دو سال بعد یعنی سال ۱۳۹۹ گزارش مستند دوم در رابطه با آن کشتار بزرگ را منتشر کردم که شامل عکس یاران سربدار و همینطور تصاویر مزارشان در گورستان «باغ رضوان» بود که در واقع توسط جوانان شجاع کانونهای شورشی داخل کشور فرستاده شده بود... جوانان دلاوری که در اوج بحران کرونا و فضای آلوده گورستانها این اسناد را تهیه میکردند و از طریق شبکه های اجتماعی در فضای مجازی بطور خصوصی میفرستادند در حالیکه به لحاظ فردی نه من آنها را میشناختم و نه آنها مرا شخصآ میشناختند. فقط میدانستیم که همفکر و همراه و همرزم هستیم.

در این فاصله چندین ساله، تا آنجا که من مانیتور میکردم، چندین بار سایت مزبور و سرورهایش دچار اختلال شد و شاید بخاطر مشکلات فنی، مدتی زیادی پائین میرفت و قابل دسترس نبود و دوباره بالا میامد. بارها آدرس سایت در تارنمای شهرداری اصفهان تغییر کرد. حتی یکبار با تغییر اساسی فرمت و تنظیمات سایت، البته با تعطیلی طولانی مدت، آن را آپدیت کردند بطوریکه مثلآ تمام اعداد مندرج در دیتابیس اولیه سایت ( تاریخ ها، آدرس مزارها) از حروف انگلیسی تبدیل به فارسی شدند ولی اطلاعات موجود در سایت ظاهرآ تاکنون تغییر یا تبدیلی نداشتند.

امتداد قتل عام در شهرستانهای استان اصفهان

همانطور که اشاره شد مجموعه اسامی و اسناد و تصاویری که در گزارشهای پژوهشی پیشین ارائه شده بودند در واقع شامل بچه های سربدار زندان اصفهان بودند که در گورستان باغ رضوان اصفهان آرمیده اند و طبعآ این فقط بخشی از خیل شهدای «کاروان ۶۷» اصفهان میباشد. چرا که بخش دیگری از آن یاران زندانی، پس از عبور سرفرازانه از دروازه مرگ، سهمیه گورستانهای همایونشهر و شهرکرد و نجف آباد و کاشان... شدند. البته همه این عزیزان توسط «هیئت مرگ اصفهان» روانه طناتهای دار شدند.

همایون شهر

شهرستان «همایون شهر» که در نزدیکی اصفهان و از توابع این استان میباشد طی سالهای اول دهه شصت، دهها تن از فرزندان رشیدش توسط بیدادگاههای خمینی تیرباران شدند و یا در میدانهای رزم بر خاک افتادند. من با تعداد زیادی از آن دلاوران همبند بودم. حداقل سه تن از سربدارن ۶۷ اصفهان از جوانان فداکار همین شهر بودند که شاید به همین دلیل ماموران امنیتی اصفهان پیکر آنها را مخفیانه در دو گورستان محلی همایون شهر دفن کردند.

همبند و دوست خوبم حسین ماندگاری سال شصت در سن ۱۸ سالگی به جرم هواداری از مجاهدین خلق دستگیر و در دادگاه انقلاب اصفهان به ۹ ماه حبس محکوم شد ولی بخاطر «سر موضع» بودن و تن ندادن به شروط آزادی، توسط مسئولین زندان و دادستانی انقلاب اصفهان تا هفت سال متوالی، در بند و زندان محبوس ماند! حسین عزیز سرانجام با کبوتران طوقی کاروان ۶۷ زندان اصفهان پر کشید و جاودانه شد. آرامگاه این پسر شجاع در گورستان محله اندان همایونشهر میباشد. آنطور که من شنیدم در پائیز سال ۶۷ وقتی بعد از سه ماه بی اطلاعی و قطع ملاقات، خبر اعدام حسین عزیز و آدرس مزارش را به خانواده اش میدهند، بخاطر بی تابی پدر و مادر دلسوخته و داغدارش و عدم باور به کشته شدن فرزندشان، یک شب یکی از بستگان حسین شبانه مزار او را باز میکند و پیکر تکیده او را با همان لباس زندان می بیند در حالیکه اثری از خون روی آن نبوده چرا که با طناب دار به قتل رسیده بود...

تصویر سنگ مزار او همان فرمت مزار بچه های قتل عام اصفهان در باغ رضوان را دارد با این تفاوت که بعدها خانواده داغدارش سال تولد او را هم روی آن سنگ مزار حک کرده اند.

مجاهد خلق محمدعلی عربیان، دوست و همشهری حسین نیز که از دستگیریهای سال شصت بود پس از تحمل دوران زندان و سپس آزادی، با دوست دیگرش رحیم آزادیخواه یک هسته مقاومت تشکیل میدهند و مخفیانه طی سالهای ۶۲ و ۶۳ فعالیتهای سیاسی تبلیغی زیادی علیه جنایات و جنگ طلبی خمینی انجام میدهند که نهایتآ در پائیز سال ۱۳۶۳ شناسایی و دوباره دستگیر میشود و بعد از چند ماه انفرادی و شکنجه های بیرحمانه، به ۱۵ سال حبس مجدد محکوم میشود. من حدود دو سال با این انسان متواضع و مهربان همبند بودم. او هم در تابستان ۶۷ همراه با دیگر یاران مجاهدش در زندان اصفهان سربدار شد.

مزار محمدعلی عربیان در کنار دوستش حسین ماندگاری در محله اندان همایون شهر میباشد. البته خانواده سوگوار عربیان سالها بعد، سنگ مزار اولیه او را که همان شکل ظاهری مزار بچه های قتل عام اصفهان را داشت با سنگ مزار جدیدی تعویض کردند. پدر مرحومش هم در کنار پسر جانفشانش آرمیده است.

مجاهد پرشور رحیم آزادیخواه نیز از دیگر دلاوران همایونشهر است که در سال شصت همراه با خیل جوانان آن دیار دستگیر شد و بعد از اتمام مدت دو سال محکومیتش، از زندان دستگرد اصفهان آزاد شد. ولی مجددآ به جرم تشکیل هسته مقاومت همراه با همرزمش محمدعلی عربیان، و فعالیت سیاسی مخفی علیه رژیم اسلامی، در نیمه دوم سال ۶۳ دستگیر شد و علیرغم محکومیت دوباره به زندان طولانی مدت، در تابستان سیاه ۶۷ در زندان اصفهان به دیگر یاران سربدارش پیوست. با این انسان زحمتکش و دلیر در هر دو دستگیریش، مدتهای طولانی همبند بودم و همیشه چهره خندان و راه رفتن تند و فرزش را در راهرو بند بیاد دارم.

اتفاقآ در پائیز سال شصت که من در سلولهای بازداشتگاه سپاه اصفهان و زیر بازجویی بودم، یک شب بطور غیرمنتظره ایی برادر ارشد رحیم یعنی جعفر آزادیخواه را که تازه دستگیر شده بود به سلول ما آوردند در حالیکه هنوز زیر بازجویی بود و تمام دستها و پاهها و حتی صورتش بخاطر شکنجه و ضربات کابل، کبود و متورم و خونی بود... در همان مدت کوتاه یکی دو ساعته که در سلول ما بود و داشتیم خصوصی با هم صحبت میکردیم وقتی صحبت اعدامهای روزانه آن ایام شد با نگرانی گفت: ولی من را اعدام نمیکنند بلکه بخاطر اطلاعاتی که دارم زیر شکنجه میکشند...

بعد از مدت کوتاهی که سرپاسدار شیفت بند متوجه شد جعفر را اشتباهی به سلول ما آورده اند او را بسرعت از سلول ما بردند. فکر میکنم چند روزی بیشتر طول نکشید که خبر کشته شدن مجاهد مقاوم جعفر آزادیخواه به ما رسید. آرامگاه او مثل بقیه شهدای سال شصت در گورستان قدیمی «تخت فولاد» اصفهان قرار دارد.

البته آرامگاه سربدار ۶۷ رحیم آزادیخواه در گورستان محلی ورنوسفادران در همایون شهر است. ولی بستگان رحیم سنگ مزار قدیمی و اولیه او را با سنگ مزار جدیدی جایگزین کردند و روی این سنگ مزار رحیم، برای برادر شهیدش جعفر هم یادبود نوشتند. مادر و خواهر داغدیده رحیم نیز در جوار مزار او آرمیده اند. یاد همگی این مجاهدان جوان و جانفشان همایونشهر گرامی و ماندگار باد.

در مورد خیل مجاهدان و مبارزان جاودانه همایونشهر در دهه شصت بسیار گفتنی ها وجود دارد که طبعآ در این مجمل نمی گنجد و باید در مطالب دیگری به آن پرداخت. بخصوص در مورد زندانی سیاسی سابقه دار و آزاده، حسن امام نیا، و سرگذشت و سرنوشت غریب این انسان پاک نهاد، در مطلب جداگانه ایی خواهم نوشت.

شهرکرد

از آنجائیکه در دهه شصت، بر اساس تقسیمات شورایعالی قضایی و سازمان زندانهای کشور، مدیریت زندانهای استان چهارمحال و بختیاری نیز بنوعی زیر مجموعه زندانهای اصفهان محسوب میشد، طبعآ مسئولیت شخم زدن زندان شهرکرد و کشتار زندانیان مجاهد این استان نیز به عهده «هیئت مرگ اصفهان» قرار میگیرد. ظاهرآ وقتی این قاتلین حرفه ایی از قتل عام زندانیان در اصفهان فارغ میشوند هیئت مزبور راهی آن دیار میشود و احکام مرگ را صادر میکند.

سربداران شهرکرد

بی تردید زنده یاد محمود موسویان، در زمره بهترین بچه های شهرکرد، یکی از بهترین بچه های زندان و البته دوست و همبند خیلی عزیزم بود و برایم مایه افتخار و بسی مباهات است که برای چند سال با این انسان وارسته و انقلابی هم سلول و همنشین بودم. در مورد این انسان شریف و محبوب قبلآ در یک مقاله جداگانه با عنوان یوسف های گم گشته و هرگز بازنگشته دلنوشته ام را منتشر کرده و ادای دین نمودم که لینک آن مطلب را در پانویس همین مقاله گذاشته ام.

فقط یاداوری میکنم که اخیرآ بعد از حدود چهل سال این شانس را پیدا کردم که عکسی از این مجاهد جانفشان و سربدار ۶۷ در زندان شهرکرد را دریافت کنم که حالا با فروتنی و احترام صمیمانه، آنرا برای اولین بار تقدیم حضور شما عزیزان و جنبش دادخواهی میکنم.

مجاهد خلق پرویز ذوالفقاری دبیر زبان انگلیسی و انسان روشنفکر و شجاعی بود که پاسداران بزدل شهر از او کینه بسیار داشتند. او در سال ۱۳۶۱ بعد از اتمام محکومیتش و آزادی از زندان شهرکرد، بطور اجباری از اداره آموزش و پرورش شهر اخراج و پاکسازی شد. با این وجود، پرویز علیرغم فشار گزمه های حکومتی، با ایجاد یک کتابفروشی به زندگی ساده خانوادگی خود ادامه میداد و به شیوه های پیدا و پنهان با حاکمیت آخوندی مقابله میکرد. تا اینکه سرانجام در تیرماه سال ۱۳۶۷ ماموران امنیتی رژیم او را که حالا پدر یک فرزند شده بود دستگیر کردند و ناجوانمردانه طی کمتر از یک ماه در زیر شکنجه کشتند.

یکی از پرسنل بیمارستان شهرکرد تعریف کرده بود که وقتی پرویز از طرف اطلاعات سپاه به علت جراحات شدید ناشی از شکنجه به یک اتاق اختصاصی بیمارستان منتقل شده بود جنازه اش را دیده بود که استخوان دستش شکسته و بازویش از کتف خارج شده بود، سرش شکسته و دهان و زبانش غرق خون بود و در تمام بدنش اثار سوختگی با چیزی شبیه اتو دیده میشد. پرویز دلاور در جریان  نسل کشی تابستان ۶۷ بخاطر سرموضع بودن، در روز بیست و یک مرداد در زیر شکنجه به قتل میرسد و روز ۲۵ مرداد به خاک سپرده میشود. براستی او آموزگاری بود که درس استقامت و جانفشانی در راه آزادی را به همه شاگردانش آموخت!

بهروز یعقوبی، تکنسین اهل سامان شهرکرد بود که با فعالیتها سیاسی و روشنگرانه خود علیه ارتجاع حاکم در شهرکرد و همینطور طی دوران خدمت سربازی در همدان و جبهه های غرب کشور... به حمایت از مجاهدین خلق میپرداخت تا اینکه در سال ۶۴ دستگیر و به دو سال زندان محکوم شد. او مدت کوتاهی پس از آزادی در سال ۶۶ برای پیوستن به رزمندگان ارتش آزادیبش ملی ایران در نوار مرزی، اقدام به خروج غیرقاونی از کشور نمود که در زاهدان دستگیر شد و بعد از تحمل شکنجه های سخت دوران بازجویی، به ۵ سال زندان مجدد محکوم شد. سرانجام او در قتل عام  سال ۶۷ به همراه دیگر یاران مجاهدش در زندان شهرکرد به دار کشیده شد.

فریدون رحمانی، از جوانان زحمتکش و دلیر سامان شهرکرد بود که بخاطر شرکت در فعالیتهای سیاسی و اعتراضی علیه حزب چماق بدستان و ارتجاع حاکم، فرد شناخته شده ایی بود... تا اینکه در سال ۶۲ در ارتباط با تشکیلات جدید محاهدین خلق در اصفهان و شهرکرد، تحت مسئولیت شهید خداخواست پناهی، دستگیر شد و پس از تحمل پنج سال زندان در شهرکرد، در تابستان نفرین شده ۶۷ توسط «هیئت مرگ» اعزامی از اصفهان بعنوان یک مجاهد «سرموضع» محکوم به مرگ شد و بیرحمانه به دار شقاوت کشیده شد.

لازم به تاکید میدانم که در تمامی این دوران پر رنج و رزم ۴۵ ساله برای آزادی میهن و مردم ایران از چنگال «فاشیسم مذهبی» صدها تن از بهترین فرزندان شهرکرد و استان چهارمحال و بختیاری، در کسوت مجاهد و فدایی و مبارز و رزمنده آزادی و پیشمرگه و زندانی سیاسی، سرفرازانه سر به پای آزادی نهادند و دست از جان خود شستند... اما در این مطلب چون موضوع مورد نظر، صرفآ کشتار زندانیان سیاسی آن دیار در جریان فاجعه ملی تابستان ۶۷ در زندانهای تحت مسئولیت دادستانی انقلاب اسلامی اصفهان (یعنی زندان دستگرد و زندان شهرکرد) میباشد، فقط اسامی دیگر سربداران دلاور اهل استان چهارمحال و بختیاری که در همان ایام در زندان اصفهان کشتار و قتل عام شدند یاداوری میشود:

دلاوران شهید راه آزادی: ایرج کیوانی، منصور شیرانی، آیت شیرانی، سعید فروزنده، کیان شجاعی، عزت الله گل محمدی، عبدالمجید عسگری، مهرداد عباسی، یحیی باغبانی، رحمت الله طیاره، سعید فتحی هفشجانی، عبدالرضا عباسی، علی طاهری، کبری ورپشتی ...

البته در قسمتهای قبلی این مستند و مقالات مختلف دیگری که طی این چند سال منتشر شده است، در مورد بیشتر این دُردانه های نسل ما و این نامهای ارجمند، بطور جداگانه با عکس خودشان و تصویر مزارشان در آرامگاه «باغ رضوان اصفهان» توضیح داده ام. با این حال باید اضافه کنم که از مشخصات مزار چند تن از این یاران جاودانه، مجاهدان جانفشان: کبری ورپشتی و یحیی باغبانی و آیت شیرانی و سعید فتحی و همینطور مجاهد شهید جمال صالح از دلاوران شهرضا بی اطلاع هستیم.

اشک ها، در جاده های بی پایان جستجو

و قلب هایی که تا ته این راه را، با شما تپیده اند

کاشان

سالهای اول دهه شصت، زندانیان سیاسی زندان کاشان عمدتآ از محکومین همان دادگاه انقلاب اسلامی کاشان بودند که بخصوص در سال ۶۰ محکوم شده بودند و در شرایط سخت زندان سپاه کاشان نگهداری میشدند. البته طی سالهای بعد بتدریج بیشتر آن زندانیان با اتمام حکمشان آزاد شدند. ولی از سال ۶۶ به بعد که موج گسترده ای از هواداران مجاهد برای پیوستن به صفوف مقدم نبرد آزادیبخش، مخفیانه و به طرق مختلف در تلاش برای خروج از کشور بودند، تعدادی از آن زندانیان تازه آزاد شده نیز دوباره دستگیر شدند. ولی از آنجایی که شهر کاشان در حوزه قضایی و زیر مجموعه دادگاه انقلاب اسلامی اصفهان محسوب میشد، این بار همگی آن زندانیان را به بازداشتگاه سپاه و زندان دستگرد یعنی زندان مرکزی اصفهان منتقل کردند. جایی که در پروسه قتل عام ۶۷ این عزیزان دلاور در مقابل «هیئت مرگ» اصفهان قرار گرفتند و زندان دستگرد اصفهان قتل گاه آن سربداران شد!

 

خانواده شجاع ناظری فینی

زهرا ناظری فینی، از دختران فعال و فداکار کاشان بود که سال شصت دستگیر و سه سال در زندان کاشان بسر برد. او سال ۶۶ در حالیکه دانشجوی اقتصاد بود در مسیر خروج از کشور مجددآ دستگیر شد و نهایتآ به زندان دستگرد اصفهان منتقل شد و در مرداد سال ۶۷ در قتل عام زندانیان سیاسی سربدار شد.

محمدرضا ناظری فینی، دانشجوی دانشگاه و از جوانان پرشور و جسور کاشان که در سال ۶۶ در حین خروج از کشور برای پیوستن به سازمان، دستگیر شد. ابتدا به زندان کاشان و سپس به زندان اصفهان منتقل شد و در تابستان سیاه ۶۷ همراه با کاروان شهدای زندان اصفهان جاودانه شد. از خانواده بزرگ و سرشناس ناظری فینی در کاشان همچنین دو برادر جانفشان دیگرشان  بنامهای حسن و حسین ناظری فینی نیز در زمره شهدای راه آزادی میباشند.

برادران دلاور پایدار آرانی

ماشالله پایدار آرانی یکی دیگر از جوانان هوادار مجاهدین در کاشان بود که بعد از ۳۰ خرداد سال ۶۰ دستگیر شد و ۵ سال در زندان کاشان حبس کشید. ولی سال ۶۶ حین خروج مخفیانه از کشور برای پیوستن به ارتش آزادیبخش دستگیر شد که اینبار به زندان دستگرد اصفهان منتقل شد و در کشتار تابستان ۶۷ توسط «هیئت مرگ اصفهان» محکوم به اعدام و سربدار شد. برادر بزرگترش دکتر منصور پایدار نیز که بعد از تحمل ۶ سال زندان در تهران، دوباره سال ۶۶ در مسیر خروج از کشور دستگیر شده بود در همان تابستان ۶۷ در زندان اوین بعنوان یک مجاهد سرموضع به دار کشیده شد.

دیگر دلیران کاشان در صف اعدام

محمد صدف نیز از جوانان آزادیخواهی بود که بعد از تحمل ۴ سال زندان در کاشان و رهایی از بند، دوباره سال ۶۶ در مسیر خروج از کشور برای وصل به رزمندگان مجاهد در نوار مرزی، دستگیر شد و سرانجام در قتل عام ۶۷ در اصفهان سربدار شد. برادر ارشدش حسین صدف  نیز در سال شصت در زندان اوین تیرباران شده بود.

همچنین زندانیان سیاسی دیگری همچون حسین شیخ رضایی، مرتضی طالبیان، علی کفاش، احسان برادران و جعفر سیاری نیز از همان جمع بچه های دلیر کاشان بودند که بعد از تحمل مدتها حبس و زندان، سرانجام بخاطر دفاع از هویت انسانی خود و تسلیم نشدن در مقابل هیئت مرگ اصفهان، با فتوا و فرمان دیو جماران، غریبانه در پشت دیوارهای زندان اصفهان بدار آویخته شدند.

گفته میشود که پاسداران پلید بعد از قتل عام بیرحمانه زندانیان، پیکرهای سربداران کاشان را مخفیانه از اصفهان به کاشان میاورند و همگی را در گورستان دارالسلام کاشان در یک مزار جمعی دفن میکنند. البته مجاهد خلق حسین آسیابان، زندانی مقاوم و دانشجوی نابغه رشته فیزیک دانشگاه اصفهان و از گلهای سرسبد کاشان، که از محکومین دادگاه انقلاب اسلامی اصفهان در سال شصت بود بعد از تحمل هفت سال زندان در شرایط سخت بندهای تنبیهی اصفهان، سرانجام در آن مرداد بیداد توسط کمیسیون مرگ خمینی در اصفهان به جرم وفاداری به راه و راهبر مجاهدین، سربدار شد و مزارش در همان گورستان باغ رضوان اصفهان میباشد.

شایسته است در همین جا یادی کنیم از مجاهد سربدار «زهرا شب زنده دار» دانشجوی پزشکی و از شیرزنان کاشان که در کشتار تابستان ۶۷ بعد از تحمل هفت سال زندان، در زندان اوین سربدار شد.

نجف آباد

در کشتار زندانیان سیاسی تابستان ۶۷ در اصفهان با اینکه مقامات دادستانی و امنیتی استان، آدرس مزار بیشتر آن جانفشانان آزادی را در گورستان باغ رضوان اصفهان اعلام کردند ولی همانطور که در بالا هم توضیح داده شد مزار تعداد دیگری از آن عزیزان را در گورستان چند شهر دیگر و از جمله در شهرستان نجف آباد پراکنده کرده اند.

در واقع آدرس مزار حداقل پنج تن از این  مجاهدان سربدار و بذرهای ماندگار، یعنی نسرین شجاعی و قربان شجاعی و مراد شجاعی و مهدی سلطانی و غلامرضا صالح پور که همگی به فرمان و فتوای خمینی در زندان اصفهان حلق آویز شذند، در گورستان عمومی نجف آباد ثبت شده است. البته من قبلآ در یک مقاله جداگانه با عنوان سمبلی از معصومیت به غارت رفته یک نسل، در مورد جاودانه فروغهای خانواده بزرگ شجاعی نوشته ام.

بهرحال در اینجا بعنوان بخشی از مدارک انکارناپذیر جرم و جنایت ملایان تبهکار و اسناد آغشته به خون، عکس این شهیدان راه آزادی و مشخصات ثبت شده آنان در گورستان نجف آباد اصفهان را و همینطور برای اولین بار تصاویر سنگ مزار آرامگاهشان در نجف آباد را هم درج میکنم تا در روز حسابرسی از قاتلین در پیشگاه عدالت، مورد پیگرد و دادخواهی ملی قرار بگیرند.

 

زندانیان سیاسی از بند رسته و جاودانه فروغهای آزادی

در تمام این دوران حاکمیت ملاهای تبهکار و بخصوص سالهای دهه خونین شصت، بسیاری از زندانیان سیاسی از بند رسته اصفهان در ادامه رویارویی و مبارزه با دشمن ضد بشری، با پذیرش ریسکهای بسیار تلاش کردند که با خروج مخفیانه از کشور، به صفوف مقدم مقاومت وپیشمرگه ها و رزمندگان ارتش آزادیبخش در نوار مرزی به پیوندند که البته در این مسیر خطرناک بسیاری از آن یاران، دوباره دستگیر شدند و در تورهای وزارت اطلاعات به بند کشیده شدند که تقریبآ تمامی آن دلاوران اسیر نهایتآ در تابستان ۶۷ قتل عام شدند. نسلی که در سودای آزادی، سر به دار سپرد و سینه به سرب داغ!

با این وجود تعداد زیادی از آن زندانیان از بند رسته موفق شدند با فداکاری و شجاعت بسیار، از تورهای امنیتی و موانع متعدد نظامی و کمین گذاری رژیم عبور کنند و خودشان را به قرارگاههای ارتش آزادیبخش ملی در آنسوی مرز برسانند و این شانس را داشتند تا در نبردهای بزرگی علیه ماشین جنگ و سرکوب دشمن و در عملیاتهای مختلف رزمی و بخصوص در عملیات بزرگ فروغ جاویدان، رو در روی پاسداران پلید خمینی با آتش متقابل سلاح خود و با قهر انقلابی بایستند و بجنگند و نور امید رهایی را در دل خلق محبوبشان زنده نگهدارند...

در این میان تعدادی از همین یاران دوران زندان، در صحنه های مختلف نبرد با نیروهای نظامی و تروریستی دشمن ضد بشری، با بدنی خون چکان بر خاک افتادند و یا در معابر عمومی بدار کشیده شدند. مجاهدین جانفشانی همچون: مسعود شجاعی، محسن حاجیان، اشکبوس شجاعی، کیان شجاعی، جمشید امیدی، سعید ریاحی، حسن ترکی، عباس طاهریون، احمد شربتی، محمد رضایی، محمود روزبهانی، احمد سامانی، احمد سعیدی، بیژن عدنانی، محسن هاشم خانی، عزیز نصرآزادانی، مهراب هاشمی، مسعود هاشمی، سید محمد هاشمی، کاوه شمس، احمد حضوری، مسعود غلامی، غلامحسین مالی، مجید ناظمی، اسکندر رئیسی، منوچهر براتی ...

البته تعداد دیگری از آن یاران و همبندان سابق نیز، پس از آزادی از زندان، در شرایط مختلف و به شکلهای متفاوتی توسط گشتاپوی فاشیسم مذهبی، در محل زندگی و اشتغال خود و یا حین سفر... مخفیانه ربوده و سر به نیست شدند بدون اینکه قاتلین کوچکترین مسئولیتی را به عهده بگیرند و کوچکترین ردی از آن عزیزان مفقود به خانواده های دلسوخته و سوگوارشان داده شود و حتی دریغ از یک سنگ قبر... عزیزانی همچون زهره مظاهری، افسانه طهماسبی، محبوبه بهادری، محمد طالب دوست، سعید غلامعلی، فردوس حبیب اخیاری، کوروش لدُنی، حسن امام نیا، فرج فرزاد نیا، احمد آقایی ... درد و رنجی بی پایان و جنایتی ادامه دار و دامنه دار... که مستلزم گزارشی جداگانه و مستقل در فرصتی دیگر است.

متاسفانه در طی این چهار دهه، تعدادی از هم بندان و دوستان سابق زندان هم در گوشه و کنار میهن و جهان، به دلایل مختلف فوت کردند و درگذشتند که لازم میدانم با ذکر نامشان، یادی و ادای احترامی به آنان کرده باشم.

زنده یاد اکبر نخودی مسئول شورای کارکنان و کارگران پالایشگاه اصفهان در سال شصت، که انسان محترم و مبارز مستقلی بود و در زندان رابطه خوبی با افراد و جریانات مختلف اپوزیسیون رژیم داشت. حدود ۳۳ ماه حبس کشید که بیشتر این دوره را باهم همبند یا هم اتاق بودیم.

دکتر منصور کامرانی پزشک متخصص زنان و زایمان که به جرم حمایت از مجاهدین، سال شصت دستگیر شد و سه سال حکم زندان داشت. فکر میکنم حدود یکسال با این پزشک شریف همبند بودم. یکی از دوستان نقل میکرد که زنده یاد دکتر کامرانی از شنیدن خبر اعدام مجاهد دلیر و محبوب زندان «سید فخر طاهری» در سال ۶۷ بشدت متآثر و سوگوار شده بود.

زنده یاد بهرام مددی از بچه های خوب و مقاوم سازمان پیکار بود که سه سال حبس کشید و بیشتر از یکسال همبند و هم اتاق بودیم. مطابق آرشیو متوفیات باغ رضوان اصفهان، این سه دوست فقید در دهه هفتاد و هشتاد خورشیدی درگذشتند.

همبند عزیز ما سید عظیم حسینی نیز که از مجاهدین سرموضع در بند تنبیهی ۵ زندان دستگرد بود، بعد از تحمل پنج سال زندان و رهایی از بند و البته احضارهای متعدد بعدی توسط سپاه، در اواخر دهه هفتاد شمسی بطور ناگهانی فوت میکند. از دیگر بچه های زندان که پس از رهایی از بند، در بیرون از زندان جان سپردند تا آنجا که بر من دانسته است زنده یادان فریدون جعفری، محمود شریعتی، مینا فرنیسی، رضا ساکی و مجید حجت پناه منتظری... میباشند.

آزادی، رویای ناتمام نسل ما!

در رابطه با فاجعه ملی قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ و بخصوص در مورد کشتار و نسل کشی بچه های زندان اصفهان در آن سال سیاه، طی سالیان متمادی، علاوه بر همه دانسته ها و یادمانده های دوران زندان، شاید هزاران ساعت کار پژوهشی و پیگیری فردی و جمعی انجام گرفت تا علیرغم همه پنهانکاریها و پاکسازیها و سانسور دشمن ضد بشری، به این موفقیت ارزشمند نائل شویم و بتوانیم با یافتن و گردآوری بسیاری اسناد و مدارک انکارناپذیر، این مجموعه مستند و روشنگر را با موضوع و مضمون «کشتار ۶۷ در اصفهان» بصورت ۳ گزارش مبسوط و متوالی در سه بازه زمانی متفاوت، تهیه و تدوین و منتشر کنیم.

طبعآ گزارش تحقیقی حاضر آخرین قسمت از آن مجموعه و پایان بخش این پروژه میباشد که مثل همیشه دستاورد آن را با تواضع و فروتنی تمام تقدیم جنبش دادخواهی مردم و مقاومت ایران میکنم ضمن اینکه در مقابل همه یاران و همبندانی که با بیکران ۶۷ رفتند و همینطور خیل خانواده های داغدار و دادخواه، سر تعظیم فرود میاورم و ادای احترام میکنم. در همین جا از همه یاران همنورد و انسانهای شریفی که در این پروژه طولانی همیاری و همراهی کردند صمیمانه سپاسگزاری میکنم.

شاید نیازی به توصیف نباشد که در رابطه با این مسئولیت و رسالت خاصی که بعنوان یک زندانی سیاسی سابق برای خودم قائل شده بودم حال که به سرمنزل مقصود رسیدم احساس رضایتمندی وجدانی عمیقی دارم. بخصوص بخاطر اینکه با وجود مشکلات جدی و گاه حاد پزشکی که داشتم و دارم خوشبختانه قبل از اینکه خودم تمام کنم توانستم این کار را تمام کنم! البته در رابطه با زندان اصفهان یکی دو کار نیمه تمام دیگر هم دارم که از این پس روی آن متمرکز خواهم شد.

نباید فراموش کنیم که جنایت سراسری و هولناک ۶۷ در واقع امتداد و ادامه جنایات سالهای ابتدایی دهه شصت بود ضمن اینکه در تمام مقاطع زمانی بعد از آن هم، ملایان تبهکار همیشه ظرفیت و آمادگی تکرار آن فجایع را داشتند و دارند. کما اینکه هم اکنون نیز در چنبره بحرانهای بزرگ و بیسابقه و در سررسید مرگ تاریخی و مختومشان، در مقابل جنبش عظیم اجتماعی و کانونهای شورشی مقاومت ایران، وعده تکرار تابستان ۶۷ را میدهند!

زود باشد که ستمگران دریابند چگونه زیر و رو خواهند شد!

 

فرّخ حیدری

 مرداد ۱۴۰۴

www.farrokh-heidari.blogspot.com

__________________________________________________________

پانویس:

 

۱مستند اول: گزارش مستند کشتار هولناک ۶۷ در اصفهان

https://farrokh-heidari.blogspot.com/p/blog-page_14.html

۲- مستند دوم: قتل عام ۶۷ در اصفهان: رازها، مزارها، نام ها

https://farrokh-heidari.blogspot.com/p/blog-page_79.html

۳- خانواده بزرگ شجاعی - سمبلی از معصومیت به غارت رفته یک نسل!

https://farrokh-heidari.blogspot.com/p/blog-page_72.html

۴- محمود موسویان - یوسف های گم گشته و هرگز بازنگشته!

https://farrokh-heidari.blogspot.com/p/blog-page_73.html

۵- با توجه به اینکه تقریبآ همه زندانیان مجاهد سربدار ۶۷ استان اصفهان در همان مرداد و شهریور ماه به شهادت رسیدند، تاریخهای فوت متفاوتی که روی سنگ مزار برخی از آن یاران در گورستان نجف آباد و احیانآ شهرکرد درج شده نمیتواند دقیق باشد.