۷مرداد ۱۳۶۰ پرواز رهبر مقاومت از تهران به پاریس

 

یک پرواز جسورانه و خطیر از تهران به پاریس 

ماجرای پرواز بزرگ

از پایگاه یکم نیروی هوایی در تهران تا پاریس

۶و ۷مرداد ۱۳۶۰

 

هفتم مرداد، سالروز پرواز رهبر مقاومت از تهران به پاریس است.

در میان رخدادهای مهم و نقاط درخشان و تاریخی مقاومت ایران در برابر رژیم آخوندی، روز هفتم مردادماه سال۱۳۶۰روز پیروزی بزرگیست. روز یک پرواز جسورانه و خطیر از تهران به پاریس که رهبری مقاومت به اون مبادرت کرد. با اون پرواز، یکی از الزامات ضروری برای بنای جایگزین سیاسی رژیم آخوندی، و ایجاد یک آلترناتیو دموکراتیک و مستقل سیاسی، که خواستها و امیدهای جبهه خلق و عموم ترقیخواهان ایران و پویندگان راه آزادی رو نمایندگی بکنه، پایه‌گذاری شد. . البته با خطر پذیری و ریسک بسیار در یک عملیات بزرگ که بعدها به انتقال به عراق منجر شد و برافروختن آتش در کوهستانها و دشتهای میهن در مناطق مرزی، تأسیس ارتش آزادیبخش ملی و از جمله عملیات بزرگ فروغ جاویدان.

در شب ۷مرداد۱۳۶۰ رهبر مقاومت در یک عملیات بزرگ، با یک پرواز بسیار خطیر از قلب پایگاه یکم شکاری در فرودگاه مهرآباد تهران، به پاریس پرواز کرد. در این پرواز، بنی صدر نخستین رئیس‌جمهور رژیم خمینی که مجاهدین او را در نخستین شقه رژیم از خمینی جدا کرده بودند، همراه بود.

هدایت پرواز هواپیمای نظامی بوئینگ۷۰۷ متعلق به نیروی هوایی ایران، بر عهدهٔ سرهنگ خلبان بهزاد معزی بود.

این پرواز پیروزمندانه، در حالی صورت گرفت که رژیم خمینی با استفاده از تمام توان هوایی خودش، هواپیما را از تهران تا رشت و تبریز و تا خروج از فضای هوایی ایران مورد تعقیب قرار داد تا بتواند آنرا هدف موشکهای فونیکس قرار دهد.

در آسمان ترکیه هم، رژیم تلاش کرد هواپیما را وادار به فرود اجباری کند و بعد از طریق سوریه تا خروج هواپیما از فضای هوایی ترکیه و ورود به آسمان یونان، رژیم به تهدیدات خودش ادامه می‌داد. در حقیقت کارآیی و مهارت خلبان و تیم پرواز، تهدیدها را خنثی نمود.

آقای مسعود رجوی چند روز پیش‌تر از آن پرواز، در روز سی‌ام تیرماه ۱۳۶۰، تشکیل شورای ملی مقاومت ایران را اعلام کرد و در این پرواز می‌رفت تا به معرفی داخلی و بین‌المللی جایگزین رژیم ولایت فقیه و به‌خصوص ترسیم مرزبندیها و چشم‌اندازهای ایران دموکراتیک بپردازد. هدف این بود که برخلاف روزگار شاه، این بار رنج و خون ملت ایران و فرزندان برومند آن به یغما نرود. حاصل همه رنج و رزمها در آزادی پایدار این خلق تحت ستم به ثمر بنشیند و آزادی و حاکمیت مردم ایران از طریق این جایگزین نگاهبان و تضمین پیدا کند .

آن‌روز برای مقاومت ایران، روز یک پیروزی بزرگ بود. رژیم خمینی بعد از شکست تمامی تلاشهایش برای هدف قرار دادن هواپیما و یا وادار کردن آن به فرود اجباری، مات و مبهوت بر جای ماند؛ و متقابلاً مجاهدان و رزمندگان و مشتاقان آزادی ایران وقتی خبر این اقدام جسورانه و این پیروزی درخشان را شنیدند شاد شدند و در هرکجا که بودند، از جمله در زندانها و شکنجهگاههای رژیم، تبریک گفتند.

چرا که سرنوشت انقلاب نوین خودشان را تضمین شده می‌یافتند.

مهدی ابریشمچی:

ماجرای پرواز بزرگ از پایگاه یکم نیروی هوایی در تهران تا پاریس ۶ و ۷مرداد ۱۳۶۰

واقعیت این است که این پرواز کار بسیار پر ریسک و خطری بود و با تمامی تصمیم‌گیری عادی ما فرق داشت و به همین دلیل تصمیم گرفتن راجع به این کار خیلی مشکل و حتی به نظر غیرممکن می‌اومد. چرا؟

چون اون روزها خمینی ضدبشر همه قوای سرکوبگر خود را بسیج کرده بود تا با تمام قدرتش به مصاف و در گیری با انقلاب بیاید و در واقع با انقلاب و مردم ایران تصفیه حساب بکند. واقعیت این است که این محاسبه رژیم بی‌اساس نبود، اگر در این عملیات مشخص کوچکترین اهمالی انجام می‌گرفت کاملاً محتمل بود که مرتجعینی که به کشور ما حاکم بودند به قصد پلید خودشون دست پیدا کنند. بنابراین من به‌روشنی و به‌وضوح می‌توانم بگویم که تصمیم برای پرواز بزرگی که در هفتم مرداد ماه سال ۶۰ انجام شد کار بسیار خطرناک، کار بسیار خطیر و در عین‌حال بسیار سرنوشت‌ساز بود.

مهدی ابریشمچی:

«یک جلسهٔ مرکزیت که به‌طور مشخص راجع به این موضوع بحث نهایی را انجام می‌دادیم برای تصمیم‌گیری که دقیقاً در منزل شهید علی زرکش تشکیل شده بود و همه اعضای مرکزیت اونروز از جمله سردار خیابانی و شهید محمد ضابطی حاضر بودند. واقعیت این هستش که ما نمی‌تونستیم تصمیم نهایی را بگیریم. بررسیها انجام شده بود ریسکها، نقاط قوت و نقاط آسیب‌پذیر همه بررسی شده بودند. اما ما نمی‌توانستیم تصمیم بگیریم. چرا؟

به‌دلیل این‌که اگر جوابِ منفی می‌دادیم، برامون کاملاً واضح و روشن بود که مصلحت عالیه راهگشایی سیاسی که نتیجه بالفعل این پرواز بزرگ تاریخی بود را از دست می‌دادیم، خوب مگر می‌شد اینطوری تصمیم گرفت. اگر جواب مثبت می‌دادیم، جواب مثبت معنایش چیزی نبود جز به همان دلایلی که قبلاً عرض کردم الا ریسک روی جان مسعود. خوب چه‌کسی میتونست این ریسک را بپذیرد. ببینید قرار گرفتن در بین دو مسأله بسیار بسیار حیاتی، بسیار بسیار اساسی از یک‌سو جان مسعود و از یک‌طرف دیگر عالیترین مصلحت سیاسی آن موقع سازمان یعنی راهگشایی سیاسی. به‌همین دلیل همه مرکزیت سازمان از مسعود خواست که به‌خاطر سختی این تصمیم‌گیری، صعوبتش، هم به‌لحاظ ایدئولوژیک و هم به‌لحاظ سیاسی، حرف آخر را خودش بزند و البته طبیعی بود که طبق سنت معموله، مسعود تصمیمی را اتخاذ می‌کرد که ریسک روی جان خودش بود به نفع مصالح عالیه سیاسی سازمان و جنبش و مقاومت برای آزادی».

ماجرای پرواز بزرگ از پایگاه یکم نیروی هوایی در تهران تا پاریس ۶ و ۷مرداد ۱۳۶۰

«به این ترتیب تصمیم نهایی به عهده خود مسعود گذاشته شد و او با استناد و با اتکا به حرفی که همیشه می‌گفت و تکرار کرد که انقلاب و تکامل هرگز بدون جسارت و ریسک به پیش نمی‌رود. بار دیگر به یمن فداکاری و پذیرش خطر از سوی بالاترین نقطه رهبری در رابطه با خودش یعنی در رابطه با مسعود، در یکی از نقاط و سرفصلهای حساس مقاومت ایران، جنبش قدمی به جلو گذاشت در جهت تثبیت، معرفی و ارتقاء جنبش. و وقتی هم که تصمیم به پرواز قطعی گرفته شد، یک سلسله عملیات پیچیده بعد از صرف انرژی خیلی زیاد که البته خود مسعود در هدایت و فرماندهی مستقیماً نقش تعیین‌کننده داشت انجام گرفت که نتیجه اون پرواز بزرگ و تاریخی بود که خوشبختانه با موفقیت کامل انجام گرفت. در اینجا من لازم هستش که یادآوری بکنم که سرهنگ خلبان بهزاد معزی در آن پرواز بزرگ مسئولیت تیم پرواز را به عهده داشت و آن را هم با جسارت و شایستگی و هم با دقت و امعان نظر شایان به پیش برد و به با موفقیت انجام رساند.

«از طرف پرسنل مردمی ارتش ایران به‌خصوص عقابان تیز پرواز نیروی هوایی.

خلبان قهرمان مجاهد - سرهنگ بهزاد معزی

زیرنویس: ماجرای پرواز بزرگ از پایگاه یکم نیروی هوایی در تهران تا پاریس ۶ و ۷مرداد ۱۳۶۰

خوشبختانه این افتخار به من داده شد که بررسی طرح‌های هوایی این مسأله را انجام بدهم. ما مشغول کار شدیم. دو راه‌کار برایمان بود، یکی این‌که از جنوب خارج بشیم و یکی دیگه از شمال یعنی از مسیر ترکیه.

راه جنوب برامون خوب نبود چون ۱۰ روز قبل یک هواپیمای نیروی هوایی از اون مسیر خارج شده بود مضافا بر این‌که دوران جنگ بود و ما باید از کشور عربستان عبور می‌کردیم و در اون منطقه ایمنی زیادی نبود.

بنا بر این مسیر شمال یعنی از طریق ترکیه را انتخاب کردیم. طرح پرواز ریخته شد، با کمک پرسنل هوادار مجاهدین در نیروی هوایی قرار بر این شد که پرواز از فرودگاه مهرآباد پرواز انجام بدهیم،

بریم برای سوخت‌گیری در جنوب، بعد ۶۰ الی ۷۰کیلومتر که خارج شدیم، اعلام کنیم، یک موتور آتش گرفته، برگردیم برای تخلیه بنزین و نشستن. بعد اعلام کنیم که موتور دوم آتش گرفته بعد همین موقع بگردیم پشت کوه دماوند و مخفی شویم و از کرانه دریای خزر برویم به سمت رشت و از اون ور بریم از مسیر تبریز خارج بشیم که این طرح مورد تصویب قرار گرفت و انجام شد.

تا این‌که رژیم یکی از هواپیماهای اف ۱۴ رو که بالا مشغول گشت‌زنی بود، فرستاد دنبال ماکه مارو برگرداند. چون متوجه شده بود ما داریم خارج می‌شویم. این هواپیما دنبال ما بود و مرتب ما را تهدید می‌کرد که برگردید، می‌زنم و ما مرتب مشغول وقت‌کشی بودیم که بتوانیم از مرز خارج بشیم. »

مهدی ابریشمچی:

زیرنویس: ماجرای پرواز بزرگ از پایگاه یکم نیروی هوایی در تهران تا پاریس ۶ و ۷مرداد ۱۳۶۰

در رابطه با این پرواز تاریخساز و عملیات خطیری که در ۷ مرداد ماه انجام گرفت، من یک خاطره‌ای است که هرگز فراموش نمی‌کنم، شبی که پرواز در اون شب انجام گرفته بود، قبل از این‌که خبر سلامتی مسعود و هواپیمایی که اون را باخودش می‌برد را ما دریافت بکنیم، همه‌مان در منزل سردار موسی خیابانی بودیم، و ساعاتی به‌غایت حساس و به‌غایت دلهره آور و میتونم بگم پراز اضطراب بود تا اونجا که حتی خود موسی، سردار ملتهب و بی‌قرار بود و من کاملاً یادم هستش که موسایی که همیشه نقطه اتکا همه در شرایط سخت بود، با اضطراب و التهاب در طول اتاق قدم می‌زد و هی با خودش تکرار می‌کرد: که اگر اگر اتفاق ناگواری بیافتد، جواب مردم را چه بدهیم؟ اگر خدای نکرده اتفاقی بیفتد، چکار کنیم. به مردم چی جواب بدهیم؟

واقعیت این است کههیچ‌کدام ما تا اون شب موسی را اینطوری نگران و ملتهب ندیده بودیم. همه شما می‌دانید که سردار واقعیت این است در بسیاری از کورانها و جریانهای سخت و سهمگین و در حوادث خونبار و خطیر، با صلابتی شگفت‌انگیز ایستاده بود، عبور کرده بود و خیلی‌ها هم با اتکا به اون روزهای سخت رو گذرونده بودند.

واقعیت این است که به درستی موسی لنگر تشکیلاتی مجاهدین بود واقعیت این است که خیلی وقتها در شرایط سهمگین به دیگران به اطرافیان خودش نیز آرامش و اطمینان قلب می‌داد. ولی آن شب همان‌طوری که گفتم موسی قدم می‌زد و مضطرب سؤال می‌کرد که اگر حادثه ناگواری اتفاق بیفتد جواب مردم را چه باید بدهیم.

 

در شب۷مرداد۱۳۶۰، رهبری جنبش مقاومت در معرض یک خطر بسیار بزرگ و جدی قرار داشت. مسعود رجوی از قلب پایگاه هوایی دشمن، در پایگاه یکم شکاری در فرودگاه مهرآباد تهران، با یک هواپیمای نظامی بوئینگ ۷۰۷ به‌پرواز درآمده و قرار بود که به سلامت خارج شدن او از محدوده هوایی ایران به اطلاع پایگاه فرماندهی یعنی سردار خیابانی رسانده شود، اما ساعتها می‌گذشت و هنوز هیچ خبری نبود.

ماجرای پرواز بزرگ از پایگاه یکم نیروی هوایی در تهران تا پاریس ۶ و ۷مرداد ۱۳۶۰

همان شب یادم هست که شهید اشرف رجوی هم در همان پایگاه بود، ساکت، و البته خیلی ملتهب و خیلی مضطرب، منتظر صدایی بودیم که از زنگ تلفن با زنگ تلفن بلند بشه به گوش بیاد. چرا که قرار بود که تلفنی خبر سلامتی را به ما بدهند.

فکر می‌کنم که تحولات و جهش‌ها و پیشرفتهای بزرگ انقلابی، هیچوقت برای هیچ جنبشی به‌خصوص برای جنبش ما بدون ریسک و خطرپذیری به نتیجه نرسیده، این درسته. همیشه این‌طور بوده همیشه ما برای این‌که به نتایج چشمگیر دسترسی پیدا کنیم، همیشه برای راهگشایی می‌بایست که ریسک می‌کردیم. ولی من باید تأکید کنم که این بار ریسک با ریسکهای معمول خیلی متفاوت بود. ما در این پرواز در واقع داشتیم روی گرانبها ترین سرمایه جنبش و نه فقط حتی سازمان مجاهدین یعنی روی خود مسعود ریسک می‌کردیم. و این طبیعی است که از سویی پذیرش خطر بسیار بسیار سهمگینی بود، ریسک بسیار بسیار بالایی بود.

خلبان قهرمان مجاهد - سرهنگ بهزاد معزی

ماجرای پرواز بزرگ از پایگاه یکم نیروی هوایی در تهران تا پاریس ۶ و ۷مرداد ۱۳۶۰

«تا تبریز این دنبال ما بود بعد رادار تبریز به ما گفت که فکوری فرمانده نیروی هوایی وقت و رجایی، رجایی معدوم اینها در پست فرماندهی هستند و از طرف خمینی دجال قول می‌دهند که ما برگردیم و به ما امنیت می‌دهند و هرچی که بخواهیم به ما می‌دهند. البته خبر نداشتند که مسافران داخل هواپیما کی هستند که من به آنها گفتم که این هواپیما ربوده شده و در اختیار هواپیما ربا است و باید با اونها مذاکره بشه. منظور وقت کشتن و گذروندون وقت بود که بتونیم از مرز خارج بشیم. از مرز تبریز که خارج شدیم، این هواپیمای اف 14پشت ما بود و مرتب مارا تهدید می‌کرد که من به مرکز آنکارا گفتم که این هواپیما، هواپیمای ما ربوده شده ویک هواپیمای شکاری پشت ما است و مارا تهدید می‌کنه که میخواد بزنه. اون بلافاصله با تهران تماس گرفت و هواپیما را برگرداند. بعد رادار سوریه ما را صدا کرد و از ما موقعیت می‌خواست که در تماس با رژیم خمینی این کار را کرده بود که احتمالاً هواپیمای شکاریش را بفرستد دنبال ما. چون روی خاک ترکیه رادار سوریه قاعدتاً نباید مارا صدا بکنه و هیچ کاری با ما نداشت ما جوابش را ندادیم. به همین ترتیب روی کشورهای مختلف اعلام می‌کردیم که هواپیما ربوده شده و ما باید برویم. مقصدمان هم نامعلومه. نمی‌خواستیم اعلام کنیم که پاریسه، در حالی‌که از اول مشخص بود ما میآییم پاریس.

بعد از ترکیه رفتیم یونان، از یونان رفتیم ایتالیا، ازایتالیا آمدیم فرانسه. فرانسه به ما اجازه نشستن داد، در فرودگاه اورو در والدواز

مهدی ابریشمچی:

ماجرای پرواز بزرگ از پایگاه یکم نیروی هوایی در تهران تا پاریس ۶ و ۷مرداد ۱۳۶۰

و البته می‌شد، از خود این ریسک و اهمیتش و خطیر بودنش پیش‌بینی کرد که چه خیرات و برکاتی برای جنبش و مقاومت و برای مردم ایران و تاریخ مردم ایران خواهد داشت، همان‌طوریکه دیدیم و شاهدش بودیم که محصول اون راهگشایی سیاسی و تشکیل آلترناتیوی بود که چتر بسیار مستحکم و ضروری بود برای حفظ تمامی خونها، تمامی دست‌آوردها، به بار نشستن تمامی کوششهای این این نسل در راستای سرنگونی رژیم خمینی و به دست آوردن آزادی

 

سخنان خانم مریم رجوی ۲۶دی۹۹

وقتی که به‌خدمت بزرگ میهنی و انقلابی سرهنگ معزی برای مردم ایران فکر می‌کنیم، وقتی که به‌راهی که طی کرد نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که هر عضو این مقاومت و هر ایرانی وجودش لبریز از افتخار و شکوه می‌شود او نهم به‌خاطر چنین انسان بزرگی در مقاومت ایران و در صحنه سیاسی ایران.
برخلاف آنچه آخوندها و همدستها و مزدوران‌شان القا می‌کنند، جامعه ایران تهی‌شده و مسخ شده و تباه شده نیست. هرگز. چرا که شُرفای بلندمرتبه‌یی مثل سرهنگ معزی را تقدیم تاریخ آزادی ایران کرده است. این جامعه، بیشما ران خودش را راهی مسیری می‌کند که معزی فقید طی کرد و اصالت و حقانیت آن را نشان داد.

کار بزرگ سرهنگ عزیز ما پرواز حماسی هفت مرداد در سال‌۱۳۶۰ بود؛ یا به‌گفته خودش که بارها می‌گفت: «پرواز پروازها». او به‌دلایل واضحی عمیقاً می‌دانست چکار دارد می‌کند و چه مسئولیتی را به‌عهده گرفته و چه خطرات و عواقبی دارد.
در آن موقع که سرهنگ داوطلب این مسئولیت شد، روزهای سخت بعد از ۳۰ خرداد بود و کار رژیم با مجاهدین به قهر و کشتار کشیده بود. هر گونه ارتباطی با مجاهدین و هر گونه کمک رساندن به سازمان، مجازات وحشیانه و حتی اعدام در پی داشت. پس قهرمان ملی ما خوب می‌دانست چه کاری را پذیرفته است.
بنابراین وقتی‌که قدم در این مسیر گذاشت، اولین پرداختش این بود که جانش را در طبق اخلاص گذاشت و در قدمهای بعد تمام زندگی و موقعیت و تمام عمرش را.
شکی نیست که سرهنگ معزی در همان موقع گمشده‌اش را در مسعود پیدا کرده بود همین‌طور خودش رو و این مسئولیت را از صمیم قلب انتخاب کرده بود که هر کاری می‌تواند برای حفظ مسعود و برای انتقال سالم او انجام بدهد.
این، رسالت ویژه زندگی‌اش و هدف بزرگی بود که برای آن بپا خاسته بود.

هفت مرداد سال ۶۰که خبر پرواز مسعود از تهران به پاریس از رادیو پخش شد، همه یادشون هست و یادمون هست، هر یک از مجاهدین و هر ایرانی آزاده‌یی در تک‌تک خونه‌ها و مقرات مجاهدین در تک‌تک خونه‌ها و در سراسر جهان و هرکجا که خبر را شنید، ازشنیدن این خبر غرق شور و امید شد. اما در همان حال، در نظر همه ما پیروزی این عملیات در یک نام سمبلیزه می‌شد که سرهنگ خلبان بهزاد معزی بود.

درود بر او و روحش شاد

من همواره مدیون او بوده‌ام و به‌خود او بارها می‌گفتم که تا ابد، تا ابد، قدردان او هستم؛ به‌خاطر همان پرواز بزرگ. و آن مسئولیت خطیر. یادم می‌آید از سال ۶۱ هر سال که در هفت مرداد، سالروز پرواز دیداری با سرهنگ داشتم از او قدردانی می‌کردم. در هر دیداری که در ایام عید به نزد سرهنگ می‌رفتم یا در هفت مرداد که او را در اتاق کار خودم می‌دیدم به وی یادآوری می‌کردم که من و همه مجاهدین و هواداران سازمان نسل در نسل، سپاسگزارت هستیم و خودمان را مدیون تو می‌دانیم.
سرهنگ، همه شما اون را می‌شناسین؛ به‌محض شنیدن این جملات امان نمی‌داد و همه این تحسین‌ها را نثار مجاهدین و خود مسعود می‌کرد. جمله ثابتش این بود که من کاری جز مسئولیتم انجام نداده‌ام و از این کار بزرگ سهمی را متوجه خودش نمی‌کرد.
می‌گفت: این عملیات سازمان بود. و تعداد زیادی از مجاهدین درگیر این عملیات بزرگ بودند و بسیاریم میدانی که به‌شهادت رسیدند. من بهش جواب می‌دادم آره می دونم ولی. و بعد حرفهای خودمون رو می‌گفتم دوباره شاید شما هم شنیده باشید یا خوانده باشید یکی از لحظات بسیار خطیر پرواز بزرگ را که من در یکی از سالگردهای پرواز از سرهنگ شنیدم. قطعاً شما هم شنیدید ولی گفتنش آدم رو سیر نمی‌کنه و آدم دلش می‌خواد باز اون رو تکرار کنه. سرهنگ وقتی که توصیف می‌کرد صحنه رو از ابتدا در وسط کار به نقطه‌ای می‌رسید که در یک نقطه جنگنده‌های رژیم که متوجه شده بودند بلند شدند اخطار می‌دادند که شلیک می‌کنیم و در تیررس بودیم. و می‌گفت من در همان حالی که اونها را داشتم گمراه می‌کردم در همان حال سرعت هواپیما را تا حداکثر ممکن بالا بردم تا بتوانم از منطقه تهدید خارج شوم. می‌گفت تمام هواپیما می‌لرزید. مهندس پرواز نگران شده بود و می‌گفت هواپیما در معرض خطره و من به او گفتم من به اوضاع مسلطم و می‌دونم چه کار می‌کنم و با همین سرعت بود که توانستم از تیررس دشمن هواپیما را خارج کنم و سوژه را.

نیکی‌ها و صفات انسانی و مردمی سرهنگ معزی را همه به‌چشم دیده‌اند. لازم به ذکر نیست ولی دلم نمیاد که از این فرصت استفاده نکنم و اشاره نکنم که او به مال و منال دنیا، به شغل و جاه و مقام و حتی به رفاه و آسایش شخصی بی‌اعتنا بود و از این نظر به‌قول مسعود درویش وارسته‌یی بود.

سرهنگ معزی همواره از پرسنل مردمی ارتش و به‌خصوص نیروی هوایی به‌نیکی یاد می‌کرد. او هم‌چنین از پرسنل قهرمان هوادار مجاهدین که در طرح پرواز شرکت داشتند نام می‌برد و اسم اونها رو بارها و بارها تکرار می‌کرد. از سرهنگ خلبان اسماعیل فرخنده تا همافران قهرمانی مثل رضا بزرگانفرد، علی کمالان، احمد بوشی، ایرج بَرَنگی، مسعود صادق نیا، یعقوب چوداری، محمد حسین حسینی، ابراهیم عزیزی، علیرضا مسعودی و فریدون ورمزیاری که بعدها در عملیات ارتش آزادی به‌شهادت رسید. یاد همه اونها گرامی

قطعا پایداری ستایش‌انگیز سرهنگ معزی و آن قهرمانان، الهام‌بخش پرسنل آزادیخواه ارتش در قیام و نبرد علیه رژیم آخوندی است.

شورای ملی مقاومت به شما یاران محترم سرهنگ، و چنین انسانهای بلندمرتبه‌یی شناخته می‌شود. کسانی که مانند او به مقاومت علیه رژیم برخاسته و به مرزبندی استوار با شاه و شیخ پایبندند و تا آخرین لحظه حیات، بر آن پای فشردند. حتی بیش از ابتدا، معمولاً این طور می‌گویند که آینده حقیقت را نشان خواهد داد. اما در مورد آنچه شورای ملی مقاومت بر آن پایداری کرده، زمانه حاضر گواهی می‌کند که برحق و ضروری و واقعی بوده و هست.

 

فرمانده عملیات، فرمانده فتح الله ـ مهدی افتخاری

یاد فرمانده عملیات، فرمانده فتح الله، مجاهد قهرمان مهدی افتخاری از شهدای محاصره اشرف در سال ۱۳۹۰ را گرامی می‌داریم

هم‌چنین در سالگرد آن پرواز پرخطر، خاطره جاودان شهیدان پرافتخار و والایی هم‌چون مجاهدان خلق، رضا راتبی، فریدون ورمزیاری و رضا بزرگانفرد را گرامی می‌داریم که از این بابت حق ویژه‌یی بر گردن جنبش مقاومت برای آزادی مردم ایران دارند.

هم‌چنین باید یادآوری کرد که رژیم ضدبشری آخوندی برای زهر چشم گرفتن از پرسنل نیروی هوایی، تا چند سال بعد در سالگرد آن پرواز بزرگ، شماری از پرسنل و به‌ویژه همافران طرفدار مجاهدین را در یک انتقامجویی کور و وحشیانه، اعدام نمود. ۸ همافر مجاهدی که دو سال بعد، در ۶ مرداد، بدون این‌که در آن پرواز نقش مستقیمی داشته باشند، خونشان بر زمین ریخته شد عبارت بودند از: احمد بوشی، ایرج برنگی، یعقوب چوداری، محمد حسین حسینی، مسعود صادق نیا، ابراهیم عزیزی، علی‌اکبر کمالان و علیرضا مسعودی.

سازمان مجاهدین خلق ایران در مرداد سال ۱۳۶۳اسامی و مشخصات ۱۲۵تن از شهدای پرسنل نظامی مجاهد خلق، شامل پرسنل شهید نیروی هوایی را منتشر کرد .

پس از اون پرواز خطیر، مردم ایران بارها و بارها شاهد گذر این مقاومت از میدانهای بزرگ خطر و آزمایش بوده‌اند. و همین‌طور شاهد بوده‌اند و شاهد بوده‌ایم که چه بحرانها و طوفانهای سختی را این مقاومت از سر گذراند. بارها در دل آتش فرو رفت و باز سرفرازانه از اون بیرون آمد.

مقاومتی که همواره بر آمادگی خود برای هر گونه فداکاری و وفا برای رساندن مردم ایران به آزادی و برپا کردن ایرانی آزاد و آباد و دموکراتیک، در صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز تأکید کرده است. با اینچنین آمادگی برای عبور از دریاهای رنج و خون است که هر ایرانی به سرفرازی و پیروزی این مقاومت و برقراری آزادی در ایران عزیز اطمینان پیدا می‌کند.

واین چنین است که امروز این مقاومت به‌عنوان تنها هماورد قدرتمند، در برابر فاشیسم مذهبی که بدترین تهدید صلح و امنیت است، سرافراز ایستاده و به امید بزرگ آینده برای مردم ایران و خلقهای این منطقه از جهان تبدیل شده است.