«انقلاب ایران در آستانه شکست است. مردم رنجدیده ما نگران بلیّاتی هستند که به یُمن حکومت انحصارطلبان دَغلباز حزبی، به صورت بیکاری و فقر، جنگ و آوارگی, گرسنگی و فحشا و بالاخره، دیکتاتوری و اختناق گریبانشان را گرفته و دامنه آنها هر روز گسترش بیشتری می یابد. ضدّ انقلاب در این میان بیکار ننشسته است. او موذیانه تمام این بدبختیها را ناشی از "انقلاب" تبلیغ می کند و کوشش دارد با توجه به سرخوردگی توده های محروم مردم و نومیدی آنان از ارتجاع حاکم، این ایده را اِلقا کند که "دوره شاه بهتر بود". نیروهای انقلاب هم اکنون شاهد رشد این اندیشه اند...
وقتی شرایط عینی انقلاب فراهم شد، شرایط ذهنی آن آماده نبود، پس، در جریان عقب نشینی امپریالیسم، نیرویی که از قعر جان انقلاب برخاسته باشد، جایگزین دستگاه وابسته آن نشد. نیرویی که پس از خروج سیاسی امپریالیسم به قدرت رسید، انقلابی نبود. چون دموکراتیک نبود. مگر نه این که انقلاب ایران یک انقلاب دموکراتیک بود؟ و ضدّ امپریالیست هم نبود، چون دموکراتیک نبود. و مگر نیرویی می تواند ضدّامپریالیست باشد امّا با دموکراسی دشمن باشد؟
امپریالیسم در ایران، "وابستگی" بود. اگر در دوره شاه "جریان وابستگی"، از نظر سیاسی خود را در حاکمیّت دیکتاتوری نشان می داد "جریان استقلال"، در دوره انقلاب، از نظر سیاسی، می بایستی خود را در حاکمیّت دموکراسی نشان دهد، و نشان نداد. اینک زحمتکشان میهن ما، دو سال پس از قیامی درخشان و یکپارچه، دست خود را خالی می یابند، بدون آن که در جَبین حکومت، نور رستگاری ببینند. آنان از قِبَل حاکمیّت انحصار طلبان، نه نان در سفره دارند و نه امید در دل و به زبانی دیگر نه استقلال و نه آزادی.
هر چند ضدّ انقلاب با تکیه بر شرایط موجود فعّال است. امّا انقلاب هم بیکار ننشته است. و مگر می تواند بیکار بنشیند؟ انقلاب امیدی به عوام فریبان حاکم ندارد، سهل است، آنها را به اعتبار عملکرد دوساله شان، عمله های ضدّانقلاب میشناسد. انقلاب چه می خواهد؟ او همچنان که در آخرین روزهای حکومت "شاه" از حلقوم زحمتکشان فریاد می کرد "استقلال" و "آزادی" می خواهد. امّا پس از دو سال تجربه مصمّم است دیگر به هیچ نیرنگباز سفسطه گری اجازه ندهد که با جداکردن این دو مفهوم از یکدیگر، هر کدام را به صورت اهرمی برای فریب و زنجیری برای دوباره بستن دست و پایش مورد استفاده قرار دهد. انقلاب اکنون دیگر می داند که "استقلال"، خود را در "آزادی" نشان می دهد. او نیک دریافته است که آزادی مفهوم مجرّد و یا مرحله یی دوردست از زندگی آینده بشر نیست. او خوب می داند که آزادی جوهر زندگی است. امّا انقلاب این آزادی را چگونه می خواهد؟ در این مرحله از حیات خود در خدمت استقلال و پس از آن در خدمت نفی استعمار. آری، جوهر آزادیخواهانه انقلاب، پا در هوا و مجرّد نیست.
انقلاب "آزادی" را به صورت یک "نظام" می خواهد. "نظام آزادی"، از زبان انقلاب، آن چنان که در جریان سرنگونی "نظام ضدّ آزادی" به ظهور رسید، نظام "شوراها" است.
شوراها در انقلاب ایران، به ویژه در روزهای پرشکوه قیام بهمن، همچون راه حلّی ضروری و تحت شرایط سخت پیکار با دیکتاتور و اربابانش پدید آمدند، امّا به زودی حاکمیّت ارتجاعی و انحصارطلب گلوی ظریفشان را در چنگ گرفت. و اینک شوراها ـ رنجور ـ شانه به شانه انقلاب، ناظر بازگشت ضدّ انقلابند. و نیز امّا، همچنان که انقلاب، شوراها تصمیم ندارند صحنه را ترک کنند:
ـ اگر حیات انقلاب دموکراتیک ایران تنها در مسیر استقلال ادامه یابد؛
ـ اگر "استقلال" خود را در "آزادی" نشان می دهد؛
ـ اگر آزادیِ نظام یافته ـ به هزار دلیل ـ نظام شورایی است؛
پس حیات انقلاب ایران در بستر نظام شورایی ادامه می یابد.
انتشار "شورا" ـ از نظر نویسندگان و هوادارانش ـ طلیعه صعود مجدّد و این بار مصمّم "نظام شورایی" است. "شورا" باید به کمک جریان انقلاب ـ در موجی تازه و پر خروش، به صورت نظام حاکم بر این مرز و بوم درآید.
"شورا" هنوز نمی داند چگونه به این هدف خواهد رسید. او هنوز به "شیوه های گذار" نیندیشیده است. امّا می داند که این شیوه ها را انقلاب ـ پدر دوراندیش و مهربانش ـ به او خواهد آموخت.
"شورا" در این مرحله می خواهد زبان انقلاب باشد. بعد محوری برای تجمّع نیروهای انقلاب و آنگاه است که می تواند، در تناسب با ماهیّت خویش ـ نظام حاکم، برخاسته از عمق دل و اندیشه مردم و انقلاب آنان باشد»*.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* این مقاله در اوّلین شماره «صفحات شورا»ی نشریه «مجاهد» شماره ۱۱۸، مورّخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۰ با امضای مستعار «پ.شکوری» چاپ شده است.