جمشید پیمان: شعله بگیرد افق از دلک پُر تبَت ـ «در ستایش اهالی اشرفِ سه»

 

 

شعله بگیرد افق از دلک پُر تبَت

«در ستایش اهالی اشرفِ سه»

 

عشق پُر از تشنگی گشته که نوشی‌ش تو

خواهش دل آشکار گشته که پوشی‌ش تو

حرف شود شرمناک چونکه گُزینی سکوت

فخر شود پُر‌بها چونکه فروشی‌ش تو!

 

باز شود آسمان، چون بگشایی لبت

شعله بگیرد افق از دلک پُر تبَت

در سخنت عاشقی در نگه ات موج مهر

شادی ایران‌ِ من خواهش روز و شبت

 

در تو زمین و زمان غیر نکویی ندید

پای به هرجا نهی شَرّ بشود ناپدید

در نگهم شب شکست خواب ز چشمم گریخت

بانگ رسای تو را گوش دلم تا شنید

 

تا نشوم گُم به‌راه با تو شدم هم‌سَفَر

برق امید تو زد، بر دل سردم شَرر

خانه‌ی خورشید شد چون همه‌ی آرزوم

با تو شدم هم‌افق، با تو زدم بال و پَر

 

عزم تو وُ رزم تو گشته چراغم به راه

 از تو شدم پُر فروغ ای همه خورشید وُ ماه

پاک کند دست تو از رخ مام وطن

هرچه پلیدی که رُست از نَفَس شیخ و شاه.

 

جمشید پیمان۲۰/۴/۲۰۲۵