جمشید پیمان: این اشرف است چنین سبز و سرفراز

 

 

این اشرف است چنین سبز و سرفراز

«تقدیم به اهالی اشرفِ سه»

سروده جمشید پیمان شاعر و نویسنده مبارز میهن

هنگام خیزش است، بتازان در این میان

فصل حضور توست، مشو از نظر نهان

بر قولِ شیخ ناکس و بد عهد دل مبند

کز این معامله نرسد برتو جز زیان

این دزدِ بدنهادِ درون تیره را چرا

کردی به میهن دل خسته، پاسبان

دیدی چه رفت بر تو و بر سرزمین تو

از شیخ بد دل و بد کار و بد زبان؟

اشک تو چاره‌ساز غم کهنه‌ٔ تو نیست

شادی ببار و چهره‌ٔ امّید کن عیان

از شب مترس و پای بنه در مسیر روز

پیغام صبح می‌دهدت مهر آسمان

شهری ست در خیالت و شهری برابرت

بگذر از آن خیال و در این یک مکن گمان

شهر برابرت، شرف روزگار توست

این اشرف است و شوکت ما را بود نشان

این اشرف است در دل آزادگان به جوش

این اشرف است در رگ ایرانیان دوان

این اشرف است چنین سبز و سرفراز

گل کرده در بهار و گذر کرده از خزان

چون کوه استوار و چو دریا، پر از خروش

کَشتی، همه زجان و زخون کرده بادبان

شهری ست مردمش همه صدق و همه وفا

شهری ست مردمش همه سرسبز و دل جوان

نه دلقشان زخدعه، نه دستار از ریا

تن پوششان زعشق و زِ نور است طیلسان

گرد آفرید و آرش و ستّار و کاوه اند

در کارزار خصم، کمان کرده در کمان

دشمن ز نامشان شده پربیم و در عذاب

یاران ز کارشان، همه شادان و گل دهان

با رزمشان دوباره میهنم آزاد می‌شود...