دکتر منوچهر هزارخانی  گدایان و آوارگان*

 


    انتشار نامه بازرگان و همقطاران به رفسنجانی در این اواخر جنب و جوشی در خارج کشور به وجود آورد. از یک طرف، پاره یی از روزنامه ها و رادیوهای خارجی کوشیدند این عریضه نگاری بیمزه و هزار بار تکرار شده را یک واقعه مهم سیاسی جلوه دهند و از طرف دیگر، آرزومندان حسرت به دل استحاله، برای تقویت این شبهه، دسته راه انداختند و به جمع آوری امضا در حمایت از این «اقدام شجاعانه» پرداختند.
   در نامه البتّه حرف تازه‌یی وجود ندارد، همان نق و نوقهای کلّی است همراه با همان طلبکاری‌های خصوصی درباره «آزادگذاردن و تأمین فعالیت احزاب و جمعیتهای سیاسی و مطبوعات که فعالیت قانونی و علنی دارند».
     از این پیشتر نامه‌های سرگشاده‌یی که بازرگان به «رهبر انقلاب و بنیانگذار ...» می نوشت لحنی گزنده تر و تلخ تر داشت. این بار همان یک قطره «انتقاد» را در آب هفت دریا رقیق کرده‌اند تا امضاکنندگان نامه جرأت دست زدن به این «اقدام شجاعانه» را پیدا کنند. شاید تنها عنصر «تازه» در این میان تصوّری از آزادی و آزادیخواهی باشد که این «جمعی از آزادیخواهان» در «نامه سرگشاده» شان ارائه کرده‌اند. درکشان از مفهوم «آزادی» آن قدر تنگ و حقیرانه، انتقادشان به آزادی‌کش ترین رژیم تمام تاریخ ایران آن قدر خفّت بار و ذلیلانه و سطح توقّعشان از آخوندهای جنایتکار و غارتگری که به زور اسلحه اوباش و اراذل بر ملت ستمدیده ما حکومت می‌کنند، آن قدر پست و گداصفتانه است که تنها می‌تواند دل به هم خوردگی و نفرت برانگیزد. حتّی اگر جنبش انقلابی سازمانیافته و نیرومندی را که به ریشه کن کردن طاعون خمینی و خمینی گرایی در کشورمان کمر بسته است، کنار بگذاریم باز حرکات این صدقه خواهان از دستگاه جبّاریت - که شناخته شده ترینشان در همان اوایل انقلاب امتحان بی کفایتی و بی صلاحیتی خود را در هر زمینه دادند ـ و فشاری که بابت این سماجت در تکدّی تحمّل می‌کنند، در قیاس با حرکتهای اعتراضی و خودانگیخته مردم عادی کوچه و بازار، که به طور روزمرّه در سراسر کشور به انواع شیوه ها، با ستمگری و زورگویی رژیم ضدّبشری مقابله می‌کنند و چه بسا جان می‌بازند، دست کم یک قرن عقب است. 
   با این حال همین حرکت عقب‌مانده، در خارج کشور مورد استقبال مفتبازان و خوشه چینانی قرار گرفته که اخیراً بازرگان به دادن لقب «آوارگان» مفتخرشان کرده است. بدین ترتیب گدایان و «آوارگان» دست به دست هم داده و راه افتاده‌اند تا با عریضه نگاری و جمع آوری امضا و مصاحبه و اعلامیه پراکنی کشور را نجات دهند! این صورت مسأله را جلو هر ناظر وارد و بی‌غرضی بگذارید به شما جواب خواهد داد که کشوری با آن حاکمیّت سفّاک و خونخوار و با این «اپوزیسیون» حقیر و پیزوری، محکوم است تا چند نسل دیگر زیر مهمیز آخوندها بماند. گدایان و پیروانشان هم که در عمق وجودشان شکست را پذیرفته‌اند و توان و حمیّت یک ملت در رویارویی با حکومت جهل و جنایت را قیاس از خود می‌گیرند، از قضا به همین نتیجه‌گیری نیاز دارند تا «حیات خفیف خائنانه» شان را توجیه کنند. 
    گدایان طی این یازده سال با گفتار صریح و کردار کریهشان نشان داده اند که خواستار سرنگونی رژیم ضدّبشری نیستند، خواهان اصلاح آن برای تضمین بقایش هستند. و بقای رژیم را که به خطر انداخته است، جز نیروی سازمانیافته و قدرتمند انقلابی و جز عصیان توده‌های ستمدیده مردم، که بقای خود را با بقای رژیم در تضاد می‌یابند؟ 
   ترساندن عمله خمینی از سرنوشت همپالکیهایشان در رومانی و دعوت آنها به پیروی از روش حاکمان لهستان، مگر جز هشدار نسبت به «خطر» حادّ جنبش انقلابی و گدایی سهمی، هر اندازه ناچیز، از قدرت، معنای دیگری دارد؟ 
   «آوارگان» یا همان استحاله جویان «در هجرت» نیز، که سالهاست در غربت لاف مخالفت با رژیم می زنند، تاکنون در عمل هیچ هنری جز ابراز کینه کور و حیوانی نسبت به مقاومت انقلابی از خود نشان نداده و از این رهگذر کاری جز خدمتگزاری مفت و مجانی به رژیم نکرده‌اند. بی حیاترین و آبروباخته ترینهاشان سالها پیش از این برای اثبات «حسن نیّت» خود به رژیم به روی مقاومت تیغ کشیدند و فریاد «البتّه خمینی» سردادند و در میانشان بودند ناکسانی که در محافل خصوصی، از کشتار مجاهدینِ در بند به دست لاجوردی قصّاب اظهار شعف هم می کردند.
       هم آن صدقه‌خواهان و هم این «آوارگان» خوب می‌دانند که با خمیره‌یی که دارند و با جُربزه و لیاقتی که طی این دوره، در میدان مبارزه از خود نشان داده‌اند، صدها و هزارها «اقدام شجاعانه» از این دست و دمیدن آن در بوقهای تبلیغاتی خارج کشور، نه اعتباری به آنها می بخشد و نه زحمتی برای رژیم فراهم می‌آورد. از آن بهتر به این نکته واقفند که حضور سرزنده و فعّال مقاومت انقلابی و مبارزه پیشگامش برای ریشه کن کردن رژیم ضدّبشری، بر حرکات واپسمانده و ذلیلانه یی از نوع این «اقدام شجاعانه» مُهر بُطلان می زند. گدایان و «آوارگان» اینها را بهتر از هر کس می‌دانند. با این همه اگر، پس از سالها چنگ و ناخن کشیدن بی حاصل به چهره جنبش انقلابی و پس از سالها دریوزگی بی نتیجه از بارگاه جبّار ضدّبشر، باز به فکر تکرار همان ادا و اصول مشمئزکننده افتاده‌اند، از آن روست که تشخیص داده‌اند باد جهانی به بادبانشان می وزد. تصوّر کرده اند تفاهم ارباب بی مروّت دنیا برای کنارگذاشتن جنبشهای انقلابی کافی است تا مقاومت قهرمانانه و تابناک ملّتی را بتوان دور زد؛ از دریای خون رشیدترین فرزندان ایران گذشت و برای فشردن دستان آلوده و خونین آدمکشان و پایمال کنندگان حیثیّت و شرف و ثروت یک خلق، به جزیره‌یی که این دشمنان بشر در آن پناه گرفته اند، رسید. به همین سادگی! ظاهراً رؤیای این کشتی نوح - که این بار ناخداییش با بازرگان، توکّلش به «باد جهانی» و چشم اندازش نجات عقب ماندگان و مُهر باطله خوردگان تاریخ است ـ چنان فریبندگی دارد که بسیاری را به وسوسه انداخته است. علاوه بر لاشخورانی که با منطق سنگ مفت، گنجشک مفت، همیشه برای شرکت در هر نوع «ماجراجویی بی خطر» حاضریَراقند؛ علاوه بر سینه زنان تمام وقت و نیمه وقتی که در گرم کردن بساط نهضت گدایی سابقه یی طولانی دارند، بادکنکهای سوراخی هم که زمانی به فکر نجات جوانان معصوم مجاهد از جهنّم سازمانشان بودند، حالا برای نجات خودشان «فرزانگان» را به جاشویی این کشتی خیالی فرامی خوانند. حتّی انواع مقطوع النّسل یا رو به انقراضی مثل «شهریار جوان» یا «مرغ توفان» ـ که پس از سالها استخاره، بالاخره زمانی «البتّه خمینی» را گفت که دیگر توده‌ییهای در خط امام وجود نداشتند تا پاسخش دهند: دیر آمدی امّا خوش آمدی! ـ همه هوایی شده اند و در فکرند که شعار «از چپِ چپِ ضد انقلابی تا راستِ راستِ ضد انقلابی» این سفر بی خطر خیالی را بهتر بیمه می کند یا به گردن آویختن نظر قربانی «انتخابات آزاد با نظارت بین المللی». تلاش همه‌شان این است که دست در دست هم و با سپردن خود به دست «باد جهانی»، دشمن مشترک یعنی جنبش انقلابی را دور بزنند و ناگهان در برابر رژیم به عنوان آلترناتیو آخرین مد سبز شوند. در آن صورت، در جمع کوتوله ها، همه شان همقد و برابر خواهند بود و هیچ کس نخواهد توانست از بابت قدمت یا شدّت مبارزه اش با جنبش انقلابی، به دیگران فخر بفروشد. در آن صورت، در معامله با رژیم هم برای نشان دادن نهایت «حسن نیّت» خواهند توانست به سان ابرقدرتی که از وامهای یک کشور جهان سوّمی چشم می پوشد، بزرگواری و سخاوت را به آن جا برسانند که همه خونهای ریخته شده در قتلگاههای رژیم را به وارثان خمینی ببخشند.
   گدایان و «آوارگان» با وزیدن «باد جهانی» چه خوابها که نمی بینند!
ــــــــــــــ  
* «شورا»، (ماهنامه شورای ملی مقاومت ایران)، شماره ۵۳، فروردین تا خرداد ۱۳۶۹)