اسماعیل محدث: گرانی، بهانه و نشانه



با تظاهرات و اعتصابات و شورش‌های روزهای اخیر در شهرهای ایران، به بهانهٔ گرانی، و ادامهٔ مستمر آن در سال‌های اخیر می‌توان به این نتیجه رسید که اعتراض در مقابل مشکل گرانی بهانه است، کل رژیم نشانه است! ریشه‌یابی دلایل گرانی و تورم افسارگسیختهٔ روزمره در نظام آدم‌خوار آخوندی خیلی هم مشکل نیست؛ اگر از یاوه‌های بی‌بنیاد محسن رضایی بگذریم، حتی خبرگان اقتصادی رژیم و کارشناسان مستقل داخل کشور هم به ریشه‌های بحران اقتصادی و درآن‌واحد به عدم وجود راه‌حل برای آن اشاره‌ای روشن دارند. آیا می‌توان از کلمهٔ بحران برای تعریف بن‌بست رژیم ولایت‌فقیه استفاده کرد؟ واژهٔ بحران به معنای اتفاقی است ناگهانی که به وضعیتی خطرناک و ناپایدار برای فرد، گروه یا جامعه و دولت و حکومت می‌انجامد. بحران باعث به وجود آمدن شرایطی می‌شود که برای برطرف کردن آن نیاز به اقدامات اساسی و فوق‌العاده است. آیا بحران اقتصادی در رژیم عقب‌افتادهٔ آخوندی اتفاقی است؟ آیا رژیم نالایق و فاسد، اراده و توانی برای برطرف کردن این بحران دارد و قادر خواهد بود تا به اقداماتی اساسی و فوق‌العاده، به‌جز بالا بردن شدت اختناق به‌منظور پاک کردن صورت‌مسئله، دست بزند؟ به‌جز از بن‌بست چه نامی می‌توان به بحران دائمی رژیم ولایت‌فقیه داد؟
با نگاهی تاریخی به رویدادها و مبارزات صدسال اخیر مردم ایران، دیده می‌شود که اگر فرض حکومت مذهبی و در رأس آن آخوندها در کشور وجود هم می‌داشت، ضعیف‌ترین فرض بود. درست است که دیکتاتوری سلطنتی پهلوی همواره با ارتجاعی‌ترین شاخهٔ مذهبی در کشور همزیستی می‌کرده است و محمدرضا شاه از ترس نیروهای مترقی به آخوندها میدان می‌داد، اما نه شاه و نه به‌خصوص شیخ، هرگز گمان نمی‌کردند که روزی این جماعت مرتجع تمامی قدرت سیاسی را در دست بگیرد. اختناق شاه و بیگانگی و سبک‌سری او با مقولهٔ دمکراسی و بازی‌های استعمار، قدرت را به کسانی سپرد که نه‌تنها درروند سیاسی به‌سوی آزادی و دمکراسی نقش مهمی نداشتند، بلکه به‌تمامی از این موضوعات، که در قرون اخیر در دنیای مدرن پیداشده بودند، بری بوده و از آن به‌طورکلی بیگانه. رژیم ولایت‌فقیه هنوز به فاز قرون‌وسطایی نرسیده است و در فاز ابتدائی و دوران عتیق و بربریت به سر می‌برد. تلفیق ناهمگونش با دنیای تکنولوژیک امروز و تصادمش با مردم و فرهنگ غنی این سرزمین از این رژیم موجودیتی نامتعارف ساخته که امروز در مقابل چشمان همه قرارگرفته است. با نگاهی به رژیم ولایت‌فقیه در قدرت متوجه می‌شویم که این رژیم بسیار از شیخ فضل‌الله نوری یا سید ابوالقاسم کاشانی مرتجع‌تر است، چراکه آن‌ها با حربهٔ مذهب سهمی از قدرت می‌خواستند ولی رژیم آخوندی با تصاحب انحصاری همهٔ قدرت، حلقهٔ خودی‌ها را هرروز تنگ‌تر کرده و به‌این‌ترتیب فساد بی‌سابقه‌ای را در بین خودی‌ها موجب شده که یکی از دلایل بحران دائمی اقتصادی است. آدم‌های بی چشم و روی رژیم آخوندی به‌مانند بچه‌های نُنری که به ارث بادآورده‌ای رسیده باشند، سرمایه‌های ملی کشور را حرام می‌کنند. رژیم نامتعارف آخوندی اگر به انکار حق حیات مردم و به گرسنگی کشاندن آنان برای رام کردنشان به‌عنوان یک رویکرد داخلی و «سیاست داخلی» نگاه می‌کند، صدور ارتجاع و تروریسم و گروگان‌گیری را رویکرد خارجی تلقی می‌کند و آن را چاشنی «سیاست خارجی» خود می‌داند. برای رژیم راهی به‌غیراز دنبال کردن این «سیاست» متصور نیست. به همین دلیل همهٔ اعتراضات صنفی و اجتماعی در ایران به‌سرعت سیاسی شده و هرگونه سیاست مماشات با رژیم محکوم‌به شکست می‌باشد. رژیم عقب‌ماندهٔ آخوندی، که سرش در عهد عتیق و بدنش در پسامدرن قرار دارد، سرکوب مردم را «سیاست داخلی» و صدور ارتجاع و تروریسم را «سیاست خارجی» تلقی می‌کند. اِعمال این سیاست داخلی و خارجی است که، بعد از چهار دهه، بن‌بست لاعلاجِ آن را در چارسوی جهان جار می‌زند. مشکلات رژیم آدم‌خوار آخوندی، بحران‌هایش، دائمی و غیرقابل‌حل بوده و ریشه‌های آن را نه‌فقط در سیاست این رژیم، بلکه می‌بایست در جهان‌بینی و ایدئولوژی منحط آن جستجو کرد. برای حل مشکل مردم ایران، و نه‌فقط مردم ایران، می‌بایست رژیم حاکم بر ایران را سرنگون کرد. برای همین است که هرگونه اعتراض در ایران با شعارهای سرنگونی برگزار می‌شود.
رژیم آدم‌خوار آخوندی جز شکنجه و کشتار و صدور تروریسم چیزی در چنته ندارد، به همین دلیل راه آزادی ایران از سرنگونی تمامیت این رژیم می‌گذرد. آیا بی‌اثر بودن اختناق نفس‌گیر در مقابل ارتش گرسنگی در مقابل چشمان همه قرار ندارد؟ آیا رژیم آدم‌خوار آخوندی در مقابل شور زنان و مردان سلحشور وطن و عزم و ارادهٔ کانون‌های شورشی راهی به‌جز سرنگونی دارد؟ در جواب سرکوب و تروریسم هم استراتژی و هم تاکتیکِ رژیم آخوندی، مردم ایران، مقاومت سازمان‌یافته، می‌گوید: «شورش برای گرانی بهانه است، کل رژیم نشانه است!».