اسماعیل محدث: رژیم آخوندی در بحران‌های مطلقه

کسی که رژیم نامتعارف ولایت‌فقیه را با تعاریف شناخته‌شده و کلاسیک معرفی و تحلیل می‌کند، برای توضیح کارکرد عجیب و غریبش مجبور است کلماتی عجیب و غریب‌تر اختراع کند؛ مثل «اصلاحات» و «اصلاح طلبی»! اما ذات لامصبِ (گویش عامیانهٔ لامذهب) رژیم آدمخوار آخوندی دست بردار نیست و هر بار از این تعاریف سرریز می‌کند، و عقب افتادگی ذاتی و تاریخی آن مبارزهٔ «مدنی» را به ادعائی بی مزه تبدیل می‌کند. کسی که از کشف و درک این ذات عاجز بماند از مبارزه با آن عاجز خواهد بود. به هر حال این سؤال باقی می‌ماند که آیا این جماعتِ نه‌چندان کم استاد و تحلیلگر واقعاً به تعریف علمی اصلاحات و یا مبارزه مدنی آشنایی ندارند و یا اینکه به خاطر نزدیک بودنشان به‌نظام آخوندی قادر به تحلیل دانشوارانهٔ آن نیستند. از مهمترین عارضهٔ اینگونه تحلیل‌ها عدم درکِ مبارزه جدی و مؤثر با رژیم نامتعارف تمامیت‌خواه در صفوف مقاومت می‌باشد. رژیم دیکتاتوری و به طریق اولی رژیم تمامیت‌خواه عمدتاً به عدم تحمل مخالفین (اپوزیسیون) تعریف می‌شود و مبارزه در برابر اینگونه نظام‌ها مقاومت نام می‌گیرد.

اگر حلول رژیم عقب‌افتادهٔ آخوندی را نتیجه و نبیرهٔ دیکتاتوری «مدرن» سلطنتی فرض کنیم، به‌زودی خواهیم دید که در شناعت هزار بار از آن جلوتر است. اگر آن را حکومت مذهبی تصور کنیم، متوجه خواهیم شد که حتی بسیاری از علمای همان سنخ هم با آن مخالف می‌باشند و در تاریخ کمتر نمونه‌ای از این قماش و با این درجه از دجالیت می‌توانیم پیدا کنیم. به همین دلیل است که در حالیکه جنایت وصف‌ناشدنی این رژیم در حال انجام و در مقابل چشم مردم می‌باشد، دختر اسدالله لاجوردی، بازتاب روح پلید خمینی در زندان اوین، خواهان پیگیری پرونده ترور لاجوردی، قاتل ده ها هزار انسان، در دادگاه‌های بین‌المللی می‌شود.

اکنون دیگر از بدیهیات است که حکومت آخوندی نه جمهوری است و نه اسلامی. بنابراین ناز شست مقاومت ایران که رژیم ولایت‌فقیه را «ضد بشر» خواند و با این تعریف، و فقط با همین تعریف، می‌توان این جماعت بی چشم و رو که ملت بزرگ ایران را به گروگان گرفته است را معرفی کرد. رژیم ولایت‌فقیه با هرچه که انسانی است در تضاد است و با آن سر جنگ دارد. به همین خاطر است که مادر هشتادسالهٔ ستار بهشتی را درراه زیارت خاک پسرش به زمین زده و زخمی می‌کند و عباس عبدیِ روان‌پریش چاپلوسانه ادعا می‌کند که زخمی کردن گوهر عشقی می‌تواند کار مخالفان برای بدنام کردن حکومت باشد.

در رژیم تمامیت‌خواه آخوندی که با هرگونه، هرگونه مخالفت، مقابله می‌شود و همهٔ آحاد جامعه در این نظام به خودی و غیره خودی تقسیم می‌شوند، حلقهٔ خودی‌ها هرروز تنگ‌تر می‌شود و این روند تا به آخر ادامه دارد؛ تعریف نظام ولایت مطلقهٔ فقیه. به همین دلیل عبدی‌ها برای طرد نشدن علیرغم مخالفت‌های «قابل‌تحمل»‌ شان با نظام برای خودی ماندن، به حیات خفیف خائنانه رضایت می‌دهند و در ساختار رژیم جای می‌گیرند. سرنگون کردن این گونه نظام حکومتی ضروری است، و این امر نه‌تنها حق بلکه مبرم‌ترین وظیفهٔ همهٔ مردم و نیروهای دمکراتیک محسوب می‌شود. برای سرنگونی رژیم دیکتاتوری عده‌ای، در صف مقدم مقاومت، از جان و خانه و خانواده گذشته و مصمم در تشکل‌های سازمان‌یافته علیه نظام خشن حاکم به مقاومت برمی‌خیزند. به خاطر خشونت ذاتی نظام حاکم، استراتژی مقاومت در این مقطع، عمدتاً مسلحانه بوده و هدف آن، با شعار «آتش علیه آتش» سرنگونی تام و تمام رژیم سرکوبگر می‌باشد. رژیم به‌غایت عقب‌افتادهٔ آخوندی توان برقرار کردن ارتباط با کسی، به‌جز از نیروهای هم‌شکل دست‌ساز خودش، را ندارد، و حتی نیروها و کشورهای اجنبی با تمام تقلاهایشان نمی‌توانند در درازمدت به او کمک کنند. رژیم ولایت مطلقهٔ فقیه، خودی و غیرخودی را مطلق کرده و حتی اجنبی‌ها در فاز پایانی فقط با علم کردن «جنگ کودکان» و استمرار شیطان سازی مقاومت می‌توانند در کنارش لنگر بیندازند.

ممکن است عده‌ای فرصت‌طلب اسم اصطکاک‌های باندهای رژیم، که دلیل آن دفاع از منافع خودشان و نه منافع مردم می‌باشد، را اپوزیسیون بنامند. اما مبارزان اصیل برای پیشبرد مبارزه و برای رسیدن به هدف، که همان آزادی و حق حاکمیت مردمی می‌باشد، در انتخاب آخر تصمیم می‌گیرند از شیوه‌ای که دشمن برای از میدان بدر کردنشان اعمال می‌کند استفاده کنند. توماس جفرسون از متفکرین و از بنیان‌گذاران آمریکا، نویسنده اصلی اعلامیه استقلال ایالات‌متحده آمریکا و سومین رئیس‌جمهور این کشور (۱۸۰۱-۱۸۰۹) در سال ۱۷۷۵ می‌نوشت: «در دفاع از جان و ناموس و اموال خودمان که موردتهاجم بود، ما سلاح به دست گرفتیم. هرآنگاه آن خشونت مرتفع گردد و خصومت‌ها پایان‌پذیرند، ما نیز به خصومت پایان خواهیم داد». اتفاقاً یکی از مهمترین موضوعاتی که مبارزین جدی راه آزادی را از کوشندگان راستین استمرار استبداد در لباس «مخالف» متمایز می‌کند، همین بری جستن از «خشونت» است؛ خشونتی که به تمام از طرف رژیم حاکم اعمال می‌شود. بی‌دلیل نیست که این «مخالفین» از مبارزان میدان واقعی مبارزه اظهار طلبکاری می‌کنند و مخالفت با آن‌ها در مرکز فعالیت‌هایشان قرار می‌گیرد. این موضوع را بهتر از همه مردمی درک می‌کنند که در جامعه دیکتاتوری سرکوبگر زندگی می‌کنند و آثار آن را بر روی پوست خود احساس می‌کنند. مردم ایران تشنهٔ آب و آزادی و گشنهٔ نان و مشتاق رسیدن به آن هستند و امروز خیلی خوب می‌دانند که تحقق آن از سرنگونی رژیم نالایق و آزادی کُش و فاسد آخوندی می‌گذرد. مردم ایران می‌دانند که آنچه رفاه و امنیت آن‌ها را مختل کرده است رژیم آخوندی است. مردم ایران می‌دانند که دلیل فقر فراگیر در مملکت بی‌عرضگی و فساد نهادینه شده در این نظام پوسیده می‌باشد. ملت ایران و مقاومت سازمان‌یافتهٔ آن می‌دانند که خودشان شرط اصلی و تعیین‌کننده برای آزاد کردن ایران و ساختن ایرانی آباد می‌باشند و بقیه بازیگران این صحنه، و حتی دولت‌های غربی، نقش چاشنی داشته و زیر تأثیر مستقیم مبارزهٔ آحاد ملت ایران می‌باشند. رژیم درماندهٔ آخوندی برای بیرون رفتن از بحران‌های ریشه‌ای و همه‌گیر داخلی و خارجی هیچ راهی ندارد و در بیرون از زمان و مکان دست‌وپا می‌زند. از خصلت‌های بارز رژیم تمامیت‌خواه است که تا آخرین نفر و تا آخرین لحظه در توهم غوطه‌ور باشد. افتخار و خرج سرنگونی رژیم جنایتکار آخوندی بر عهدهٔ مردم ایران و مقاومت سازمان‌یافتهٔ آن می‌باشد. روز سرنگونی نزدیک است؛ و چنین باد!