جمشید پیمان: پنجم مهرماه ۱۳۶۰ روز فریاد مرگ بر خمینی از دهان ملیون‌ها ایرانی

در پنجم مهرماه ۱۳۶۰ با فراخوان سازمان مجاهدین خلق ایران، ملیون ها ایرانی در سرتاسر کشور و در تظاهراتی کم نظیر، فضای ایران را از شعار فرخنده ی "مرگ بر حمینی" سرشار کردند!
آنان که با دلیری بی مانند و با گذشتن از جانشان در خیابان ها، میدان ها، کوچه و بازارها و در دبیرستان ها و هر جا که می شد و بودند، هیبت پوشالی خمینی را فرو ریختند!
آنان، به جهانیان نشان دادند که در همان زمان و در آغاز راه تاریک و ایران سوزی که خمینی برگزیده بود، در فضای اختناق کامل، مردم ایران خواستار ادامه حاکمیت ننگین جمهوری اسلامی نیستند، حاکمیتی که در خمینی جنایت‌کار متمرکز و معرفی می شد!
در پنجم مهرماه ۱۳۶۰ ملیون‌ها ایرانی فریاد برآوردند:"مرگ برخمینی"! و برای زنده و تازه نگه داشتن این شعار هزینه ای بس عظیم و شگفت انگیز پرداختند. و البته با اختیار و افتخار پرداختند و جنبش آزادیخواهانه مردم ایران را از فرو غلتیدن به تسلیم و سرسپردگی و خاموشی و خمودی و از همه بالاتر همراهی با پلید ترین و جنایت کار ترین حاکمیت تاریخ ایران، رهانیدند!
درود به شرفشان و یاد و نام تک تک آنها جاودانه گرامی باد!

نکته ای که توجه مرا برانگیخته و باید به آن اشاره کنم:
از پی آغاز جنبش آشتی ناپذیر سازمان مجاهدین خلق (و دیگر آزادیخواهان حقیقی که حاضر به تسلیم و سازش و مدارا و ملایمت و ملاطفت با تظام آخوندی نشدند) در برابر حاکمیت آخوندی ضد ایرانی در سی خرداد ۱۳۶۰ و سر فصل های برجسته آن، از جمله پنجم مهر همان سال، تا همین امروز، شماری همراه و همزبان با دستگاه تبلیغاتی حاکمیت جمهوری اسلامی، کوشیده‌اند چهره این جنبش عظیم و فراگیر را مخدوش و با دروغ ها و اتهام های پرشمار ملوث کنند! 
همه ی گفتار و عملکردشان در این مورد حول این سخن شبهه افکن متمرکز و چرخان است که جنبش ضد خمینی مجاهدین خلق ایران در خرداد ۱۳۶۰ زود بود و در شرائط مطلوب و مناسب آغاز نگردید!
پشت این سخن بیش و پیش از هرکس دستگاه عطیم دروغ ساز و شایعه پراکن وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی قرار دارد.
شماری نا آگاه، شماری شیشه دل و ترسنده جان، شماری نان به نرخ روز خور، شماری از مبارزه بریده و شماری تسلیم شده به شرائط تحمیلی نظام، آگاهانه و نا آگانه، عامدانه و غیر عمد، این سخن و خواست نظام آخوندی را دامن زده و پراکنده اند و تا امروز همچنان دان می زنند و می پراکنند! 
با اطمینان حد اکثری می گویم و تاکید می کنم؛ اگر مجاهدین خلق در چهل سال پیش علیه خمینی وارد عرصه پیکار نمی شدند و راه کج‌دار و مریز پیش می گرفتند و گام در مسیر بی عملی بر می داشتند تا روز مناسب موهوم فرا رسد، همین جماعت آنها را به بی عملی و نداشتن درک درست از اوضاع و شرائط و سوزاندن فرصت متهم و محکوم می کردند! و برای حرفشان هم به دلایلی از این قبیل متوسل می شدند:
ـــ ملیون ها ایرانی مخالف حاکمیت آخوندی و به مثابه هیزم های خشکی بودند که جرقه ای را انتظار می کشیدند تا شعله‌ورشوند!
ــــ مجاهدین از نظر کمیت و کیفیت بزرگترین و متشکل ترین و کارآمد ترین نیروی ضد خمینی بودند
ــــ مجاهدین دارای هزاران میلیشا و نفوذ گسترده و تاثیر گذار در همه ی سازمان ها و وزارت‌خانه ها و ارتش و سپاه و دستگاه های امنیتی جمهوری اسلامی بودند.
ــــ از همه ی اینها مهم تر اینکه مجاهدین در میان مردم ایران از مقبولیت بسیار بالایی برخوردار بودند.
با این شرائط و خصوصیت ها و با آن اوضاع و احوال رژیم، اگر مجاهدین رو در روی خمینی قرار نمی گرفتند و پیکارشان را در شعار مرگ بر خمینی متجلی و برجسته نمی ساختند، آیا همین هایی که امروز آنها را متهم به اشتباه محاسبه می کنند، نمی گفتند مجاهدین با آن هیات و هیبت و قدرت و شوکت، با سکوتشان و کوتاه آمدنشان به جنبش آزادی خواهانه مردم ایران خیانت کردند؟
مطمئن باشید می گفتند و البته اگر چنان می شد، در این داوری حق می داشتند، و چنان نشد تا اینان همچنان داوری کادبانه ی رژیم را در دهان بچرخانند!
سخن پایانی:
مجاهدین باید روزی تمام قد و با همه ی نیرو در برابر خمینی می ایستادند. و روز سی ام خرداد ۱۳۶۰ که خمینی تظاهرات آرام و کاملا مسالمت آمیز مردم ایران را با وحشیانه ترین شکل و با قساوت قلب مثال زدنی به خاک و خون کشید، بهترین، مناسب ترین و افتخارآمیز ترین روز در زندگی خودشان و در تاریخ معاصر جنبش آزادی خواهانه ی مردم ایران بود؛ جنبشی که با توجه به ماهیتش و آرمان هایش جز پیروزی بر نظام ضد ایرانی و ضد بشری حاکم بر کشورمان فرجامی نخواهد داشت، فرجامی که بدون تردید زمانش فرا می رسد!