اسلام شورشی: خون جاری دوران  خاندانِ پاکباز «عاشورا» (۵)


 در حماسه عاشورای حسینی به‌ جز امام حسین، بیش از ۷تن از فرزندان حضرت علی نیز سر در راه «جانان» نهادند: هر چهار پسر اُمّ‌ البَنین، دومین همسر حضرت علی (عبّاس، جعفر، عبداللّه و عثمان‌)ـ دو پسرش (عبداللّه و ابوبکر) از همسرش لیلی، دختر مسعود‌ بن خالد ‌ـ محمدِ اصغر، از همسر دیگرش، اَسما، دختر عُمَیس. در روز عاشورا، چندتن از فرزندان امام حسن (قاسم، ابوبکر، عبداللّه و حسن)؛ فرزندان امام حسین (علی‌اکبر، علی‌اصغر و عبداللّه)؛ فرزندان عَقیل ‌بن ابی ‌طالب (مُسلِم، جعفر، عبدالرّحمان و عبداللّه)؛ فرزندان عبداللّه ‌بن جعفر ‌بن ابی ‌طالب (عون و محمّد) و فرزند مُسلِم‌ بن عقیل (عبداللّه، که مادرش رقیه، دختر حضرت علی بود)، (طبری، ج۷، ص۳۰۸۴) نیز در راه آرمان امام حسین پیکار کردند و به شهادت رسیدند.
 بازماندگان خاندان ابوطالب نیز، پس از شهادت سالار شهیدان کربلا، حسین (ع)، و خاندان و یاران پاکبازش، همه‌ جا، از راه و آرمان دادجویانه، آزادیبخش و بیدادستیز آن سروهای تناور و همیشه ‌ماندگار تاریخ اسلام، دفاع کردند و چهره واقعی کشندگان درّنده‌خوی آنها را، که در زیر پرده دین پروری پنهان شده بود، از پرده به ‌درافکندند و رسوا کردند.
 سخنان آتشین و از دل ‌برآمده و افشاگر زینب، خواهر قهرمان امام حسین و علی‌ بن حسین، فرزند پاکباز سالار شهیدان کربلا، در کوفه و روستاها و شهرهای میانه راه و در شهر و دربار دمشق، چهره پوشیده و پنهان قیام «عاشورایی» امام حسین را روشن کرد و اسلام محمّدی را از چنگ اسلام اموی، که میداندار بود و همه ‌جا خود را به عنوان تنها نماینده اسلام می‌نمایاند، به ‌درآورد و درونمایه هریک از این دو اسلام را،که باهم تضاد آشتی ‌ناپذیر دارند، برای مردمی که خاندانی جز خاندان بنی‌امیه را برای نمایندگی اسلامِ پیامبر نمی ‌شناختند، افشاکرد.
 این افشاگریها، قیام عاشورا، راه و آرمان امام حسین و یاران پاکباز شهیدش و سختدلی و جنایتکاری کشندگان آنها را، به‌ روشنی، آشکارکرد. به‌ گونه‌ یی که زنان و خانواده یزید اسیران کربلا را با استقبال پذیراشدند و خود یزید ناچار شد که خود را از این جنایت وحشیانه‌ یی که در روزهای نخستین به آن مُباهات می‌کرد، بی‌خبر نشان دهد و گناه آن را به گردن عُبیداللّه‌ بن زیاد بیندازد و اسیران این واقعه دردناک را به مدینه بفرستد. 
 تاریخ‌ نگاران نمونه‌ های بسیار از تأثیر این افشاگریها را ذکر کرده‌اند، از آن جمله است، این نمونه: «گویند چون سر مبارک حسین را به دمشق بردند و زین ‌العابدین، علی بن حسین‌… در میان ایشان بود و او را با جماعت عوراتِ (زنان) خاندان نُبُوَّت (خاندان پیامبر) بر شتران نشانده‌… در دمشق می گرداندند… پیری از اهل شام بیامد، پیش زین ‌العابدین بایستاد و او را دشنام داد و اظهار شَماتَت (سرزنش) کرد. زین‌ العابدین گفت: ای شیخ قرآن خوانی؟ گفت: آری. گفت: این آیه خوانده‌ ای که "قُل لااَسئَلُکم عَلیهِ اَجراً اِلّا المَوَدّةَ فِی‌القُربی؟" [بگو، نمی‌پرسم از شما بر آن مزدی، جز دوستی نزدیکان‌ ‌ـ سوره شوری، آیه ۲۳] گفت: خوانده ‌ام. گفت: مرا می‌شناسی؟ گفت: نه. گفت: ذِی ‌القُربی منم و نام و نَسَبِ خود را بگفت. پیر او را سوگند داد که راست می‌گویی؟ زین‌ العابدین تو ای؟ سوگند خورد که راست می‌گویم. پیر گفت: به خدای، من هرگز ندانستم که محمّد را به غیر از یزید و خویشان او خویشاوندی دیگر هست. آن‌ گاه پیر بگریست و از زین العابدین عذر خواست.
 گویند هفتاد کس از مَشایخِ (پیران) دمشق به طلاق و عَتاق (آزادکردن برده) و حجّ سوگند خوردند که ما پیغمبر را به غیر از یزید خویشی ندانستیم و همه از زین‌ العابدین عذر خواستند و زاری کردند و او همه را عفو فرمود» («تَجارِب السَلَف»، به تصحیح عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۱۳ش، ص۶۹).
 یک نمونه از پشتیبانی استوار یکی از داغدیدگان خاندان ابوطالب از سالار شهیدان کربلا، حسین ‌بن علی‌بن ابی‌طالب: عبیدالله ‌بن زیاد پس از فرستادن سرهای شهیدان کربلا و اسیران خاندان پیامبر به شام، عبدالملک‌ بن ابی ‌الحارث سُلَمی را پیش خواند و به او گفت: «سوی مدینه حرکت کن و پیش عمرو‌ بن سعید‌بن عاص برو و مژده بده که حسین کشته شد.
 عبدالملک گوید: به مدینه رسیدم‌… پیش عمرو ‌بن سعید رفتم. گفت: چه خبر بود؟ گفتم: مایه خوشدلی امیر، حسین ‌بن علی کشته شد. گفت: کشته شدن او را بانگ بزن. من کشته شدن حسین را بانگ زدم. به‌ خدا، هرگز فریاد عزایی چون فریادی که زنان بنی ‌هاشم در خانه‌ هاشان به عزای حسین برآوردند، نشنیدم. وقتی عبداللّه‌ بن جعفر‌بن ابی‌ طالب خبریافت که دو پسر وی [عون و محمد] با حسین کشته شده ‌اند، یکی از غلامانش پیش وی رفت. در آن ‌وقت کسان به وی تسلیت می‌گفتند. [غلام به وی] گفت: این را از حسین داریم و به ‌سبب او به سرمان آمد. 
 عبداللّه بن جعفر با پاپوش خویش او را بزد و گفت: ای پسر زن بوگندو، درباره حسین چنین می‌گویی؟ به ‌خدا، اگر آن‌جا بودم، دلم می‌خواست از او جدا نشوم تا با وی کشته شوم. به ‌خدا، چیزی که مرا تسکین می‌دهد و غمشان را آسان می‌کند، همین است که با [فرزندانم و] برادرم و عموزاده‌ ام کشته شده‌ اند و یاری او کرده‌اند و با وی ثَباب (پایداری) ورزیده‌ اند. آن‌گاه، روی به حاضران کرد و گفت: حَمد خدای، به‌ خدا، کشته شدن حسین برای من گران بود، اگر دستانم او را یاری نکرد، دو پسرم یاریش کردند» («طبری»، ج۷، ص۳۰۸۱). 
 
 قتل‌عام مردم مدینه 
 مردم مدینه سه سال پس از فاجعه عاشورای محرّم سال۶۱هـ‌ق (۹اکتبر۶۸۰م)، علیه حاکم آن شهر (عثمان ‌بن محمّد‌بن ابی‌ سفیان، پسر‌عموی یزید)، که نوجوان بی ‌تجربه ‌یی بود، شوریدند و او را دستگیر و زندانی کردند و همه وابستگان بنی ‌اُمیّه را، که بیش از هزارتن بودند، در خانه مروان ‌بن حَکم به محاصره درآوردند و سپس، همگی را از شهر بیرون راندند و با عبداللّه ‌بن حَنظِله انصاری، از دوستداران خاندان پیامبر، بیعت کردند و با او «پیمان مرگ» بستند که تا پای جان بر بیعتِ او پایدار بمانند. 
 یزید بر آن شد که به مدینه یورش ببرد و انتقام بی‌حرمتی به خاندانش را از مردم آن شهر بگیرد. او از عبیداللّه‌ بن زیاد، سردسته کشندگان امام حسین، خواست که فرماندهی سپاهش را برای یورش به مدینه بپذیرد. امّا، او که هنوز از زیر بارِ جنایتِ فاجعه ‌بارِ عاشورای حسینی کمر راست نکرده بود، از بیم رسوایی بیشتر و در هراس از انتقام دلبستگان به خاندان پیامبر از پذیرش آن سر‌باز‌زد و حاضر نشد به عمل ننگین دیگری دست بیالاید. یزید ناچار شد مأموریت سرکوبی مردم مدینه را به مسلم ‌بن عُقبَه، از فرماندهان سرسپرده حکومت اموی، که در جنگ صِفین با حضرت علی جنگیده بود، واگذار کند. والی دست‌ نشانده یزید در روز ۲۸ذی ‌حَجّه سال ۶۳هـ‌ق (۲۷اوت ۶۸۳م) با دوازه هزار سپاهی از مردم شام ـ‌ که از پیامبر و اسلام و حکومت اسلامی جز نامی نشنیده بودند ‌ـ به مدینه یورش برد و بنا به فرمان یزید، خون و دارایی و ناموس مردم ِ«شهر پیامبر» را، به مدت سه روز، بر لشکریانش حلال کرد. مردم شهرِ پیامبر (مدینةُ‌ النّبی) در برابر سپاهیان یزید، دلیرانه، جنگیدند، امّا، سرانجام به زانو درآمدند. 
 مهاجمان به فرمان مسلم ‌بن عُقبه مردم شهر را، به‌‌ گونه‌ یی وحشیانه‌، قتل‌ عام کردند. عبدالله‌ بن‌ حَنظله و همه همرزمانش، در شمار کشته ‌شدگان بودند. مهاجمان تمامی یادگارهای رسول خدا و خانه ‌های مهاجران و انصار سرشناس شهر را ویران کردند و شهر به ویرانه ‌یی تبدیل شد. 
 کشتار و ویرانگری سپاه خونریز یزید در مدینه سه روز به طول انجامید. روز چهارم مسلم‌ بن عُقبه مردم بازمانده مدینه را ناگزیر کرد که «بر این قرار بیعت کنند که بندگان یزید‌ بن معاویه هستند». او هرکه را که می‌گفت «بر کتاب خدا و سنّت پیامبرِ وی با او بیعت می‌کنم»، کشت. این رویداد دردناک به نام «واقعه حَرّه» معروف شد.

 ***

 یزید در ۱۴ربیع الاوّل ۶۴هـ‌ق (۹نوامبر۶۸۳م) در روستایی در نزدیکی شهر حِمص (در ۱۵۰کیلومتری شمال دمشق) در حین اسب‌ تازی در یک مسابقه تفریحی از اسب به زیرافتاد و مرد. او سه سال و ۷ماه (به سال قمری) خلافت کرد. در همان خلافت کوتاه، آشکارا، کینه‌ یی را که از نیاکانش به ارث برده بود، نسبت به خاندان پیامبر، نخستین کانون و مرکز حکومت اسلامی (مدینه) و قبله‌ گاه مسلمانان (کعبه) نشان داد. 
 در سال اوّل خلافتش امام حسین، نوه پیامبر و دهها تن از خاندان ابوطالب را در روز عاشورای سال ۶۱هـ‌ق (۹اکتبر۶۸۰م) به ‌شهادت رساند. در سال سوّم، مدینه را قتل ‌عام کرد. سپس، به مکّه یورش برد و خانه کعبه را با پرتاب سنگهای درشت و گلوله‌ های آتش از مَنجنیق، ویران کرد.