جمشید پیمان: "مرگ"، حقیقتی که دوستش ندارم!

 

 

در سوگ مجاهد خلق، مسعود فرشچی!

مسعود فرشچی 

ـــ مجاهد خلق، مسعود فرشچی، دست در دست مرگ نهاد و رفت و ما را با اندوهمان،با اشک‌هامان و با خاطره‌هامان که پُر از شیرینی‌اند،واگذاشت!

ـــ من به مفهومی که عارفان ساخته اند و نامش را "فنا فی الله" گذاشته اند، باور ندارم. اما اندیشه‌ی " گذشتن از خویش برای دیگران" را درک می کنم، باور میکنم و از آن تجربه عینی دارم: مجاهدین خلق ایران!

ـــ این نکته را که می‌گویم در تجربه تان آشکارا می بینید: سال‌ها و بارها با مجاهدین سر کرده اید، کار و کوشش و مبارزه آنها را برای آزادی ایران و مردم ایران را دیده اید. رزم و پایداریشان را در برابر هیولای جمهوری اسلامی را می شناسید. اما از ربان آنها هرگز ضمیر اول شخص مفرد متکلم یعنی «مــــــــــــــــــــــــــن» را نشنیده اید!

ـــ از میان انبوه عارفان مدعی "فنافی الله" بودن، شاید به تعداد انگشتان دو دست بتوانید بیابید و نام ببرید که "مـــــــــــــــــــــن" را در گفتار و کردارشان نیابید!

ـــ برعکس، در میان مجاهدین، تنها کسانی که خیال می کردند مجاهداند و نبودند، این «مــــــــن» بارز است! آنها که بریدند و می برند، جدا از اینکه چه می شوند و به کدام سو می روند، در ارزیابی خودشان دچار اشتباه بوده اند. به قول حافظ:

بر در می‌خانه رفتن، کار یک‌رنگان بوَد

خود فروشان را به کوی می‌ فروشان راه نیست!

ـــ مجاهد خلق، مسعود فرشچی، مصداق یک عارف خاکی تهی از منیّت و سرشار از گذشت و فداکاری بود!

ـــ مجاهد خلق شدن کار هر کسی نیست، مجاهد خلق نبودن هم عیب و نقص کسی نیست. امّا وقتی کسی به اختیار و خواست خودش به کسوت مجاهد خلق در آمد، در نخستین گام، از هرچه "من" تهی گشته است.

ـــ  مسعود فرشچی یک نمونه ی مثال زدنی از "مجاهدین خلق" بود:فارغ و آزاد از هرچه که میان انسان و آرمان های متعالی اش فاصله می اندازد! عشق به مردم، ایثار برای مردم،بی انتظار دریافت و پاداش و کوتاه نیامدن از مبارزه برای رهایی مردم آرمانش بود و کسی و چیزی میان او و عشقش حایل نگردید، بهتر است بگویم؛ نتوانست حایل گردد!

ـــ  مسعود فرشچی دست در دست حقیقتی به اسم مرگ نهاد و رفت!

این حقیقت را که شامل هر موجود زنده‌ای می شود، دوست ندارم و از آن بیزارم!