هادی محسنی: نبرد نهایی دو قطب اصلی - ذوب نهایی دو قطب کاذب

از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ دو قطب بیشتر وجود ندارد: جبهه خلق و مقاومت و آزادی در برابر ولایت فقیه و جبهه ارتجاع و دیکتاتوری و حفظ نظام و رژیم قتل‌عام (مسعود رجوی مسؤل شورای ملی مقاومت ایران ۴خرداد ۱۴۰۰)

تبلیغ دوقطبی کاذب در تمامی دوران حاکمیت ولایت فقیه به‌ویژه‌ایام انتخابات!نظام، برای دور کردن اذهان از نبرد دو قطب اصلی بین سازمان مجاهدین خلق و رژیم ولایی ایران هم‌چنان ادامه دارد. تمامیت رژیم در شیطان‌سازی علیه مجاهدین خلق، یکدست عمل می‌کند.

از همان شروع حاکمیت خمینی و در ادبیات فقهی این نظام که بزرگترین تولید فکری آن ولایت فقیه بود دوقطبی به‌معنای "دارالکفر"و"دارالاسلام"وارد معادلات سیاسی دوران حکومت ولایی ایران شد. در این دستگاه، اسلام یعنی ولایت فقیه و در بلوغ ارتجاعیش ولایت مطلقه فقیه و کفر یعنی هر جریان فکری دیگر مخصوصاً جریان فکری ضد ولایت فقیه معنی می‌شد. شاخص گروه ضد ولایت فقیه هم نیروی مسلمان و سازمان‌یافته‌ای غیر سازمان مجاهدین خلق ایران نبود. بدین ترتیب حقیقت دوقطبی جامعه ارتجاع گزیده ایران بین تمامیت رژیم ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران و در بلوغ سیاسی‌اش آلترناتیو شورای ملی مقاومت ایران عینیت می‌یابد.

رژیم در پاسخگویی ولایت مدارانه به امر انتخابات و آزادیهای سیاسی در راستای عملکردهای فاشیستی و ضد حقوق‌بشری‌اش تأسیس حزب جمهوری اسلامی را در مقابله با گروه‌های سیاسی مخالف به‌ویژه مجاهدین خلق، در دستور کار خود قرار داد. این حزب در ۲۹بهمن ۱۳۵۷اعلام موجودیت کرد. نقش ضد گروهی و خمینی پسند این حزب در انتخابات مجلس اول و دوم و نیز در اختیار گرفتن دولتهای اول تا سوم ادامه داشت. حزب جمهوری اسلامی بر اثر اختلاف‌های داخلی و دستور ضد گروهی خمینی ولو خودی باشد، در ۱۱خرداد ۱۳۶۶ منحل گردید.

با افزایش چشمگیر فعالیت‌های مجاهدین و قبل از انحلال حزب جمهوری ولایت فقیه، "در چهاردهم فروردین ۱۳۵۸ خورشیدی ۷گروه امت واحده، گروه توحیدی بدر، گروه توحیدی صف، گروه فلاح، گروه فلق، گروه منصورون و گروه موحدین (با پیشنهاد هاشمی رفسنجانی) به هم پیوستند و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را (دراصل جهت مقابله با مجاهدین خلق) به‌وجود آوردند" (ویکی پدیا).

حزب جمهوری اسلامی نقش اساسی در تدوین قانون اساسی بعد از انقلاب برعهده داشت که محور این قانون هم بر پایه سیستم ولایت فقیه استوار بود.

سازمان مجاهدین خلق ایران با مشی ترقی‌خواهانه‌اش همین قانون اساسی با اصل ولایت فقیه را نپذیرفت و رأی منفی داد که آغاز نبرد پرافتخار بین قطب رژیم جمهوری اسلامی خمینی و قطب سازمان مجاهدین خلق ایران بود.

مرحله بلوغ این نبرد سرنوشت ساز، ۳۰خرداد ۱۳۶۰ است که با پرداخت سنگین‌ترین بها برای حفظ حرمت بهار آزادی انقلاب ضدسلطنتی هم‌چنان ادامه دارد.

در راستای بلوغ مبارزاتی دوران و دقیقاً بعد از ۳۰خرداد ۶۰ دوقطبی جامعه شکل حقیقی پیدا کرد و همان‌طور که در بالا از قول مسئول شورای ملی مقاومت اشاره شد: " جبهه خلق و مقاومت و آزادی در برابر ولایت فقیه و جبهه ارتجاع و دیکتاتوری و حفظ نظام و رژیم قتل‌عام ".

از این تاریخ به بعد، هم مدعیان مبارزه با "امپریالیسم"و هم متحدان"خط امامی"تعیین‌تکلیف شدند."خط امامی"ها در شقه‌های درونیشان وارد ساختار وزارت بدنام اطلاعات، بازجوها و شکنجه‌گران و امثالهم شدند و در بلوغ تفکرات ارتجاعیشان جبهه"اصلاح طلبان"درون ولایت فقیه را به‌وجود آوردند که در تمامی ۴۲سال انتخابات سیستم ولایت فقیه نقش بقای رژیم را با کمک همان مدعیان ضد"امپریالیستی"، مماشات‌گران و محافل استعماری با خفت و خیانت ادامه دادند.

در همین مسیر به انتخابات! دوران‌ساز ریاست‌جمهوری سال۱۴۰۰ رژیم جمهوری اسلامی ایران می‌رسیم.

خامنه‌ای که با تمامی دستگاه اطلاعاتی چند جانبه‌اش مثل اطلاعات سپاه، "بیت رهبری" و... از نفرت و مخالفت مردم نسبت به این انتخابات مطلع بود رأی ندادن را"گناه کبیره" اعلام نمود. و زمانی که بی‌اعتنایی مطلق مردم را سنجید

دوباره گفت: "رأی دادن واجب عینی است". به‌دنبالش مراجع دیگر دربار و سلطنت ولی‌فقیه وارد شدند.

این"فتوا"ها را در حوزه فکری ولایت فقیه مهمترین دخالت قرون‌وسطایی در تهدید برای خریدوفروش بهشت (امروزه رأی دادن) و جهنم (رأی ندادن) باید به حساب اورد.

این تهدید بزرگ فقهی- سیاسی رژیم ایران، اواخر دوران شاه خائن را بیاد می‌آورد: " با شکست دولتهای متعدد دستگاه سلطنت شاه در مقابله با انقلاب، و به‌دنبال حوادث ۱۳آبان ۱۳۵۷ در پایتخت محمدرضا شاه تصمیم گرفت با انتصاب یک نظامی به ریاست دولت جریان انقلاب را متوقف کند. به همین منظور در ساعت ده صبح روز ۱۴آبان ۱۳۵۷ ارتشبد غلامرضا ازهاری به کاخ نیاوران احضار شد و پس از مذاکرات مختصری پادشاه به وی تکلیف نخست‌وزیری را نمود و او نیز این مأموریت را پذیرفت.

دستگاه و سلطنت ولایت فقیه نیز جلاد لو رفته‌ای مثل رئیسی را ۲۸خرداد ۱۴۰۰ از صندوق خیانت دربارش بیرون آورد. این واقعه علاوه بر تنفر عمومی مردمان ایران، درگیری مهارناپذیر درون ساختار ولایت فقیه و مخالفت محافل و ارگانهای سیاسی- حقوق‌بشری بین‌المللی راهم برانگیخت.

با انتصاب رئیسی به ریاست‌جمهوری نظام ولایت، دوقطب کاذب و تمامیت رژیم در آتشفشان خشم اقشار و صنوف ستمدیده خلقهای ایران به مرحله ذوب نهایی می‌رسد.

خانم مریم رجوی رئیس‌جمهور برگزیده آلترناتیو شورای ملی مقاومت ایران نیز گفت: "نه شاه با آوردن ازهاری نجات یافت، نه شیخ با آوردن رئیسی نجات پیدا می‌کند" (سخنرانی در چهلمین سالگرد ۳۰خرداد، مرزبندی تاریخی بین آزادی و استبداد دینی).