هادی مظفری: یک میهن، یک ملت، یک آلترناتیو

پنج سیلی محکم:
طنین گامهای خستگی ناپذیر و شعارهای آزادیخواهانه هموطنان، اعضا و هواداران مقاومت ایران در کلان شهرهای بروکسل، واشنگتن، برلین، استکهلم و لندن، یکبار دیگر شکوه و عظمت خلقی که اراده کرده است تا سرنگون کردن رژیم تبهکار و فاسد آخوندها از پا ننشیند را، در انظار جهانیان به نمایش گذاشت.

نه گرمای طاقت فرسای تابستان و نه رگبارهای بارش بی امان باران خصوصا در برلین، هیچکدام مانع و رادع عزم و اراده هموطنان، در راه رسالتی که بر دوش داشتند، یعنی رساندن صدای ملت رنجدیده ایران به گوش جهانیان نگردیده و نتوانستند خللی در عزم جزم آنان وارد نمایند.
بنابراین در شرایطی که حکومت نفرین شده آخوندی در منجلاب عملکرد چهل ساله خویش اسیر و گرفتار آمده و تحریمهای گسترده نفتی و بانکی و ورود به لیستهای تروریستی نفسهایش را به شماره انداخته است.، پنج سیلی محکم و گیج کننده نیز بواسطه برگزاری پنج تظاهرات بزرگ، از مقاومت منسجم و سازمان یافته ایران دریافت نموده و از آنجا که دشمن در بدترین شرایط ممکن طی چهل سال گذشته، در وضعیتی فلاکتبار گرفتار آمده، این ضربه ها کاری تر از همیشه عمل خواهند کرد، و بر ضعف و ناتوانی رژیم نامشروع ولایت فقیه خواهند افزود.
دیر نیست که طنین گامهای ملت به پا خاسته در سراسر شهرهای ایران، کاخهای ظلم و ستم نعلین پوشان جنایتکار را بر سرشان آوار نموده و این غده بدخیم سرطانی را از پیکر میهن شیر و خورشید جدا کرده و در گورستان تاریخ دفن نماید.
مجاهدین بد شانسی بزرگ آخوندها:
بیچارگی و بدشانسی رژیم ولایت فقیه قبل از هر چیز از آنجا ناشی می شود که آنها در روزگاری بر اسب مراد سوار شده اند که از قضا مجاهدینی وجود دارند که با فداکاری شگفت انگیز خود در تاریخ ایران و با درایت ستودنی رهبرانشان، دکانهای شیاد بازی و رمالی جماعت عمامه دار را تخته کرده اند و صخره سان در مقابلش قد علم نموده اند.
نه زندان و شکنجه، نه اعدام و قتل عام، نه بمباران و موشک باران، نه شیطان سازی ها و دجال بازیها، هیچکدام به قول خود آخوندها افاقه نکرده اند و دشمن قسم خورده نه تنها یک قدم عقب نگذاشته است که امروز در چنان تنگنایی اسیرشان نموده که نگو و نپرس.
جالب اینجاست آخوندهایی که برای تسکین دادن به خود و مزدوران جیره و مواجب بگیرشان سالها داد و هوار راه می انداختند که مجاهدین تمام شدند و دیگر وجود خارجی ندارند.، امروز با زبانهای الکن خویش سیاستگذاران اصلی تنها ابرقدرت دنیا در کاخ سفید را عوامل مجاهدین می نامند!
بدشانسی محض یعنی همین. چند قرن در پشت صحنه زمینه سازی کنی و مترصد فرصت باشی، دست و پا بوس شاهان و تاجداران، شریک دزد و رفیق قافله، تا یک سرزمین باستانی و به شدت ثروتمند را سر بزنگاه ملاخور نمایی، اما مجاهدینی سر راهت سبز شوند و نگذارند یک شب خواب راحت به چشمت بیاید و یک دَم آب خوش از گلویت پائین برود.
اشرف و اشرفی هایشان را آنگونه وحشیانه مورد تاخت و تاز قرار بدهی، باز بروند و در شوره زاری به وسعت نیم کیلومتر در نیم کیلومتر مربع زمین خشک را تبدیل به گلستان کنند آنهم در شرایطی که گرما و بی آبی و بی دارویی و هزار هزار تهدید سپاه شمر شبانه روز و مستمر سایه های سیاه و شوم خودش را بی اندکی تامل و وقفه بر سر صاحبان شرف گسترده اند.
با موشک و کاتیوشا و خمپاره لیبرتی شان را شخم بزنی، همانگونه که آزادی را در ایران و صبح روز بعد ببینی که در میان خاک و دود از زیر آوارها، سازهاشان را برمیدارند و دوباره روی سرنگونی تو کوکش می کنند از «آغاز پایان تو» می گویند و دوباره و ده باره و صدباره آش همان آش و کاسه همان کاسه.
آنکه عزم کرده تا سر تو را با عمامه به صخره بکوبد، اگر اهل شعار و حرافی نباشد، حتی آوارگی در کوه و دشت و بیابان هم نخواهد توانست، یک لحظه حتی از هدف دورش کند. آخوندها که مخصوصا اینروزها سخت و بی تردید به این نکته ایمان آورده اند.، اگر هم کسی هست که باور ندارد نگاهی به اشرف سه و خصوصا گردهمایی پنج روزه بیندازد تا ببیند و بفهمد که چرا مجاهدین نزدیک به چهار دهه، کابوس آخوندها شده اند.
از میان گزارشهای فراوانی که از این گردهمایی در نشریات و رسانه های بین المللی منتشر شد، تیتر سایت فرانسوی «لکوریه لاطلس» خیلی به دل نشست. «جهان با مجاهدین خلق دیدار کرد». در نقطه مقابل انزاوی سیاسی رژیم درمانده هر روز ابعاد تازه تری به خود می گیرد.
بفرمائید آلترناتیو:
آخوندها خاک سوریه را تا جایی که در توان داشتند به توبره کشیدند و بعدتر هم که کار سخت شد، به روسها بفرما زدند و دورهمی چنان بلایی بر سر «شام» آوردند که به قول سعدی «یاران فراموش کردند عشق». بعد هم سوریه بلازده را آئینه عبرت مردم ایران کردند و با شارلاتان بازی خاص خود، هوار کشیدند که براندازی منجر به جنگ داخلی خواهد شد.
اصولا این موجودات پشمالوی عمامه دار در جهت تداوم مکیدن خون ملت ایران، از هیچ ترفند و شامورتی بازی، رویگردان نبوده و تا زمانی که بر سر کار هستند هم نخواهند شد. تمام تلاششان هم این است که سد راه اپوزیسیون برانداز و تنها آلترناتیو موجود بشوند. در این راستا حتی به آلترناتیوسازی هم دست می زنند و به تصور اینکه هر چیزی را می شود کپی سازی کرد، از هیچ تلاش و کوششی فروگذاری نمی کنند.
پیری جهاندیده از راهی عبور می کرد. مردی دید که قورباغه ای در دست دارد و با جدیت و دقت کامل مشغول رنگ کردن آن است. حیرت زده از او دلیل کارش را پرسید. مرد جواب داد: رنگش می کنم تا به بازار رفته و به جای قناری آنرا بفروشم!. پیرمرد که از تعجب دهانش باز مانده بود، بر شانه آن مرد دغل زد و گفت: گیرم که در بازار هیچکس به قورباغه بودن قناری تو شک نکند، اما اگر همان لحظه با صدای نکره خود شروع به آواز خواندن کند، چه خواهی کرد؟! آواز قناری کجا و صدای قورباغه کجا؟!.
کم نبوده و نیستند قورباغه های رنگ شده به دست همین آخوندها که سرانجام با انکرالاصوات خویش تمام رشته های آخوند شیاد را پنبه کرده و بر باد داده اند.
مقاله آقای هاشم خواستار نماینده معلمان در این خصوص بسیار گویا و روشنگر است. او در قسمتی از این مقاله می نویسد: «در اردیبهشت ۹۷ که ماموران اطلاعات به باغم آمدند از من پرسیدند که چرا با شاهزاده رضا پهلوی همکاری نمی کنی؟ میخواهی الان شماره موبایل شاهزاده را بگیریم که با او صحبت کنی؟ که گفتم نه....»
البته همین شازده که ماموران وزارت بدنام سعی در رنگ کردن و قالب کردنش دارند، تا دهان باز می کند و می خواهد اظهار فضلی بنماید، تمام زحمت رنگرزان داخله و خارجه نشین را بر باد می دهد. مثلا وقتی از جانب مردم ایران نسخه می پیچد و می گوید که آنها رژیم را بر مجاهدین ترجیح می دهند و یا زمانی که استراتژی مبارزاتی! خودش را بر مبنای کودتای پاسدار و بسیجی بنا می کند، دیگر قسم حضرت عباس آخوندها هم مبنی بر قناری بودن طرف، چاره ساز نیست.
معلوم نیست پاسداری که تمام مملکت را یکجا مال خود کرده، اسکله های خارج از نظارت دولت دارد، نفت و خاک و آب و معدن و صدها شرکت کوچک و بزرگ را هم پشت قباله خود انداخته، چطور می خواهد بر علیه خودش کودتا کند و به آقا رضا بفرما بزند؟!
آلترناتیو، ولی فقیه نیست که سر شب مثل سیدعلی روضه خوان وارد خمره رنگرزی خبرگان شود و دَم صبح بشود مقام معظم رهبری. با کپی و جعل و تقلب هم نمی شود ساخته و پرداخته اش کرد، چرا که به اندازه تمامی زخمها و رنجهای یک ملت، حقیقت دارد و واقعی است.
از کوره های داغ و مذاب شکنجه و اعدام و تیرباران بیرون آمده است. ریشه در سرتاسر سرزمین ستم زده خود دارد و آنقدر اصالت دارد که بیش از نیم قرن در مقابل تمامی توفانهای خانمان برانداز و جنایتهای سفاکانی چون شاه و شیخ، می ایستد و جانانه مقاومت می کند.
آنقدر اعتبار دارد که در خارج از خاک خود نیز به اشارتی هزاران انسان پرشور در قفای آزادی را در گرما و سرما به خیابانهای سراسر جهان می کشاند. آنقدر قابل اعتماد است که هر گاه دست کمک و یاری به سوی هموطن خویش دراز می کند، از نان شب هم که شده می زند و تقدیمش می کند. با پیکری مجروح و شرحه شرحه، فکرش مردم و ذکرش زیباترین وطن است.
آری! این است آلترناتیوی که صد و بیست سال تجربه تلخ ملت ایران برای آزادی را در کوله بار خویش نهاده و در مسیر رهایی یک خلق ستمدیده با چشمانی باز و اندیشه ای شگرف به سمت آینده ای درخشان به پیش می رود.
به کمک قدرت لایزال خلق خویش، از شاه عبور کرده و از روی استخوانهای شیخ نیز عبور خواهد کرد.