منشور وارسته: مبانی دمکراسی در ایران فردا (فصل ۲)

حقوق بشر سر فصل موضوعات
جوهر و شالوده تفکری که دیرپای ترین جنبش آزادیبخش تاریخ معاصر ایران را شکل بخشیده است، «حقوق بشر» و مشتقات آن است. ده مادّه ارائه شده توسط رئیس جمهور برگزیده مقاومت به ملت ایران و جهان نیز براین اصول مبتنی است.

اگرچه واژه "حقوق بشر" قبل از تأسیس سازمان ملل و توسعه مفهوم حقوق بشر در سطح جهانی رایج نبود، با نهضت پروتستان، آزادی عقیده تبدیل به یک موضوع سیاسی محوری در اروپا شد و عصر روشنگری مدعی حمایت از حقوق مردم شد. عقاید عصر روشنگری، بخصوص در قرن ۱۸ در آمریکا و فرانسه نفوذ به سزایی داشت. در طول قرن ۱۹ نهضت های ضد برده داری، ضداستعمارگری، مبارزه برای حقوق اجتماعی و سیاسی زنان، کارگران، و اتحادیه های تجاری شکل گرفت. امّا در پایان جنگ جهانی دوّم در قرن ۲۰، جامعه جهانی تصمیم گرفت با امضای منشور ملل متحد در ۲۶ ژوئن ۱۹۴۵ سیستم متمرکزی را برای تحول و اعمال حقوق بین المللی تشکیل دهد. در ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ سازمان ملل با عضویت ۶۱ کشور رسماً موجودیت یافت و از آن زمان به بعد تعداد اعضای آن به ۱۹۲ کشور افزایش یافت. در مقدمه منشور سازمان ملل دولتها "....براعتقاد به حقوق اساسی بشر، ارزش و کرامت انسانی، حقوق برابر زن و مرد و حقوق برابر ملتها اعم از بزرگ و کوچک تاکید نموده اند". در سال ۱۹۴۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر مورد پذیرش قرار گرفت. اندیشه حقوق بشر که می گوید ارزش و کرامت انسان مهم است، از ویژیگی جهانی و سلب ناشدنی حقوق بشر صحبت می کند:
الف: حقوق بشر جهان شمول است یعنی همه افراد به صرف انسان بودن از آن بهره مند هستند.
ب: حقوق بشر سلب ناشدنی است. یعنی این حقوق تحت هیچ شرایطی نباید از انسانها سلب شوند بجز بعضی استثنائات که اعمال بعضی از حقوق تحت شرایط خاص و تضمین های ارائه شده توسط قانون محدود شده اند.
حقوق بشر شامل انواع حقوق، مدنی و سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و بلاخره حقوق جمعی است. در مواد یک و دو اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است:
 تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق باهم برابرند. هرکس می تواند بدون هیچ گونه تمایز، مخصوصاً از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقیده سیاسی یا هر عقید دیگر و همچنین ملیت، وضع اجتماعی، یا هر موقعیت دیگر، از تمام حقوق و کلیه آزادیهایی که در اعلامیه حاضر ذکر شده است، بهره مند است.
اصول بنیادی حقوق بشر ریشه ای تاریخی در ایران زمین دارد و تبلور اعتقاد به آزادی های اساسی را می توان در ابعاد مختلف فرهنگ این مرز و بوم بخصوص ادبیات آن مشاهده نمود. نخستین اعلامیه حقوق بشر در جهان، در ایران باستان و توسط کوروش کبیر صادر گشته است که در آن بر منع برده داری، آزادی شغل، آزادی ادیان و احترام به آداب و رسوم و عقاید دیگر ملل تاکید شده است. (منشور کوروش بزرگ، اولین اعلامیه حقوق بشر، ۵۳۹ قبل از میلاد).
برای نخستین بار در تاریخ معاصر ایران، مقاومتی علیه استبداد مذهبی تشکیل شده که روح و جوهر حاکم بر اصول آن از بیانیه حقوق بشر اقتباس شده است. از انقلاب مشروطه تا توطئه استعمار و ارتجاع علیه دستاوردهای جنبش ملی شدن نفت، تا انقلاب ضد سلطنتی که توسط الیگارشی دینی به سرقت رفت، حقوق مردم در تعیین سرنوشت خویش و آراء آزاد در چارچوب جمهور مردم همواره به یغما رفته است. این نقیصه می رود تا برای همیشه به تاریخ سپرده شود. هزاران زن و مرد آزادیخواه و وطن پرست، جان خود را فدیه این مسیر پر افتخار کرده اند.
اصل تعیین سرنوشت یکی از اصول پایه حقوق بین الملل معاصراست. این اصول مبتنی بر پیش برد توسعه و دمکراسی شامل آزادی سیاسی و اقتصادی وآزادی فرهنگی-اجتماعی می باشد. اصل تعیین سرنوشت جهان شمول است و همه مردم حق دارند آزادانه و فارغ از مرزها، فرهنگ ها و مذاهب، وضعیت فرهنگی، سیاسی و اقتصادی خود را دنبال کنند. دولتها وظیفه دارند این اصول را طبق مقررات منشور رعایت نمایند. ویژگیهای حق تعیین سرنوشت داخلی عبارت است از:
(۱)- لزوم شیوه های دمکراتیک.
(۲)- دوام و استمرار آن.
این ویژگیها در اسناد معتبر بین المللی و اعلامیه های مجمع عمومی سازمان ملل (از جمله اعلامیه های ۱۵۱۴،۱۵۴۱ و ۲۶۲۵) مورد توجه ویژه قرار گرفته است.
ده مادّه ارائه شده توسط مریم رجوی، در واقع جوهر مصوبات و اصولی است که شورای ملی مقاومت بر اساس آن شکل گرفته و به راه خود ادامه داده است.
اصولی که مشروعیت خود را از فدای ۱۲۰ هزار انسان فرهیخته و آزادیخواه، کسب کرده است. اصولی که شورا، نه در حرف بلکه در عمل برای پیشبرد آن تمام سختیها و مصائب ناشی از آن را با سربلندی طی نموده است. اصولی که در ورای توطئه و دسیسه دشمن، در یک نبرد نابرابر در مصاف ارتجاع-استعمار، مسیر خود را هرچند طولانی، امّا با امید به رهایی مردم و دستیابی به آزادی و دمکراسی، طی نموده است. این مقاومت دمکراسی را در مسلخ شاه و شیخ آموخته و شأن و قدر آنرا به بهترین وجه ارج می نهد. اعتقاد بنیادین به مبانی دمکراسی و نظام مبتنی بر مردم سالاری و جدایی دین از دولت، که در برنامه ده مادّه ای خانم رجوی منظور شده ریشه در مطالبات مردم ایران از مشروطه تا به امروز دارد. این جنبش خود را وارث مبارزات مردم از ستارخان تا مصدق، از میرزا کوچک خان تا حنیف نژاد و احمدزاده ها می داند. در دوران سلطنت محمد علی شاه، گروهی از آزادی خواهان به گرد یکی از روحانیون هوادار مشروطه حلقه زده بودند. محمد علی شاه از دکتر مصدق می خواهد که میانه او و آن روحانی را گرم کند. دکتر مصدق چنین نقشی را نمی پذیرد و با جسارت تمام به شاهی که مجلس شورای ملی (خانه ملت) را به توپ می بندد می گوید: آن روحانی “دکانی» باز کرده و "مشروطیت" می فروشد. "شما هم اگر چنین دکانی باز کنید بی تردید دکان ایشان تخته می شود و مشتریان ایشان همه در برابر دکان شما جمع می شوند".
 محمد علی شاه به او پاسخ می دهد که سرتان بوی قرمه سبزی می دهد. (تقریرات مصدق در زندان، یادداشتهای جلیل بزرگمهر، به کوشش ایرج افشار، ۱۳۵۹).
 مصدق بدلیل مخالفت با شاه شدن رضاخان سردارسپه نطقی تاریخی، در مجلس شورای ملی ایراد می کند و به سبب مبارزه سرسختانه با رضاشاه برای مدت چهارده سال از میدان مبارزه طرد می شود، تبعیدش می کنند و به زندان می افتد. سالها بعد، حوالی ۲۲ بهمن ۵۷، مسعود رجوی از مریدان و رهروان راه مصدق و عاشقان آزادی، که مسئولیت هدایت و رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران را عهده دار بود با پسرخمینی؛ احمد که بسیار به مجاهدین ابراز ارادت و سمپاتی می کرد، دیدار نمود. خمینی پسرش را نزد مسعود رجوی فرستاد تا بخیال خودش وی را در خدمت اهدافش قرار دهد. مسعود در این مورد می نویسد: «چکیده حرف احمد این بود که رهبری پدرش را بپذیریم و من هم از همین پرهیز داشتم. برجسته ترین حرفهایش که به یادم مانده این بود که علیه کمونیستها موضعگیری کنید و با هر کس که "امام" وارد جنگ شد، شما هم وارد شوید که در این صورت همه درها به رویتان باز خواهد شد. من احمد را آن شب پی کارش فرستادم. "در آخرین دیدار با
خمینی در ۱۸ اردیبهشت ۵۸، من به خمینی گفتم: «ما اسلاممان را ساده پیدا نکرده ایم بلکه اعتقاد به آن را از لابلای رنج و خون مردم ایران و جوخه های اعدام و اطاقهای شکنجه به دست دآورده ایم. از شما هیچ درخواست دنیوی و مادی نداریم. در راه آزادی و استقلال ایران، ما را بدون کمترین چشمداشت دنیوی و مادی، کمترین سربازان خود بدانید. خطبه حضرت علی در مورد حق مردم بر والی و حاکمیت و حق والی و حاکمیت بر مردم را برایش خواندم و نتیجه گرفتم که محور و کانون همه مسائل و خواستهای که انقلاب ضدسلطنتی هم اساساً برای آن به پا شد، مسأله آزادی است». (مسعود رجوی، استراتژی قیام و سرنگونی، کتاب اول، ص ۵۰، دی ماه ۱۳۸۸).
طنز تلخ تاریخ را ملاحظه کنید؟ عجیب نیست که مستبدان همواره برای مشروعیت دادن به چهره ضد آزادی خواهانه خود به شخصیتهای ملی و انقلابی روی می آورند تا با عبور از آنها آزادی و حق تعیین سرنوشت ملت را وجه المصالحه نیات شوم خود سازند. مسعود رجوی نیز مانند زنده یاد مصدق دست رد به سینه ارتجاع و استبداد زد. در حالیکه خمینی از فردای حاکمیت، مقابله با تهدید اصلی موجودیت خودش را شروع کرد. احسان امین الرعایا از مسئولین مجاهدین میگوید: «در نخستین روزهای پس از سرنگونی حکومت شاه، خود مجاهدین اوضاع را چنین تحلیل و ارزیابی می‌کردند که حداکثر ظرف شش ماه‌ عملیات سرکوب و کشتار مخالفان از جانب رژیم جدید آغاز خواهد شد. چه در آن زمان چه در سال‌های ۵۸ و ۵۹، شخصاً بارها از مسئولان مجاهدین یا در نشست‌های داخلی می‌شنیدم که از "تیغ سرکوب" صحبت می‌کردند. گاه با این سؤال که "تیغ سرکوب" چه زمانی فرود خواهد آمد؟ و گاه با این هشدارها که باید زمان "تیغ سرکوب" را عقب‌ بیندازیم. آنچه محل تردید نبود، چشم‌انداز حتمی‌الوقوع همین «تیغ» بود. بر پایه همین فرض، از فردای قیام بهمن اصل راهنمای تاکتیک‌ها و سیاستهای مجاهدین، اجتناب از درگیری با حکومت به‌ بهای چشم‌پوشی مکرر از بسیاری حقوق حقه سیاسی و قانونی بود. خمینی و حزب «جمهوری اسلامی» او و پاسدارانش نیز با خاطر جمعی از شکیبایی مجاهدین، در آن دوره کوتاه دهها تن از اعضا و هواداران این سازمان را به‌ضرب چماق یا سلاح گرم به‌شهادت رساندند. از میان آنها چهار نفر تیرباران شدند.» (احسان امین الرعایا، سایت مجاهد، مفهوم منافقین ۴/۱۰/۹۵)
از آن جا که موجودیت و قانون اساسی رژیم آخوندی بر سلب حق حاکمیت ملت مبتنی است و از آن جا که این رژیم با اعدام یکصد‌و‌بیست هزار تن از آگاهترین و فداکارترین فرزندان مردم ایران، با شکنجه و قتل‌عام زندانیان سیاسی، با سرکوب و کشتار اقلیتهای ملی و مذهبی، با جنگ ضد‌میهنی، با صدور تروریسم و ارتجاع، با برقرار کردن خفقان مطلق و با مجازاتهای وحشیانه‌یی مانند سنگسار؛ دریایی از خون بین خود و مردم ستمدیدهٌ ایران ایجاد کرده است؛ سرنگونی آن و برقراری نظامی مبتنی بر آراء مردم و به رسمیت شمردن حقوق طبیعی ملّت در تعیین سرنوشت خودشان وظیفه ایست که شورای ملی مقاومت، و رئیس جمهور برگزیده آن خانم مریم رجوی بیش از سه دهه است که وجهه همت خود قرار داده اند. در طرح جبهه همبستگی ملی آمده است: «رئیس جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت برای دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران، ..... همبستگی ملی را مظهر ایستادگی و شیدایی همه ی اجزای ملت بزرگ ایران برای رهایی از ستم آخوندی خوانده و تأکید کرده است که این همبستگی فراتر از هرگونه منافع گروهی و سیاسی، عمیق ترین آرمانهای آزادیخواهانه ی عموم مردم ایران از هر مسلک و مرام و مذهب و قومیت را منعکس می کند و عزم جزم آنان را برای سرنگونی رژیم ضدانسانی و ضدایرانی خمینی تجسم می بخشد» (طرح جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی، ۱۳ آبان ۱۳۸۱)
به همان میزان که انتخابات آزاد و منصفانه برای رشد دمکراسی در جامعه ضروری است، در دوره زیر سلطه دیکتاتوری، جامعه آزاد شده نیازمند قواعد و قوانین جدید برای تضمین آزادی است. در گذار دمکراتیک، احزاب سیاسی بر می خیزند و جدال برای حقوق شهروندی در فضای سیاسی و قانونی شکل می گیرد.
پشتیبانی مردمی، هم شرط کافی و هم شرط لازم برای تثبیت و تقویت پیروزی دموکراسی بوده است. جنبشی که بیش از سه دهه بلا انقطاع مبارزه برای حصول به دمکراسی و عدالت اجتماعی را پیگیری کرده است، ظرفیت آنرا دارد که مرحله واگذاری قدرت به مردم را نیز به سرانجام رساند. زیراکه شفاف و کثرت گراست، و مهمتر آن که مسئولیت پذیر است. دشمن انحصارطلبی است. بینه و پشتوانه اعمال و اقوالش، فدیه ۱۲۰ هزارانسان فرهیخته است. این آزادیخواهان که درخت آزادی مردم را با خون خود آبیاری کرده اند، نه صغیر بودند و نه بی هویت و در هیئت مجاهد خلق به رهبری و آرمانشان تا مرگ وفادار ماندند. این جماعت از آلودگی به هر فسادی مبرا بودند. یک هدف را دنبال کردند، نفی استبداد دینی. پس امید به فرایند تحقق دمکراسی امریست ماهوی که در ذات این جنبش ریشه دوانده است. نه یک سال، نه ده سال، بلکه بیش از نیم قرن است که برای آزادی از هیچ فداکاری کوتاهی نکرده اند.