معصومه محمدی: چیزی به جز زیبایی نمی بینم

حضرت زینب پس از عاشورا هنگامی که بهمراه دیگر بازماندگان این واقعه به اسارت برده شد و سر بریده برادرش سرور آزادگان حسین بن علی و یاران وفادارش را در بارگاه جور و ستم در مقابلش قرار دادند تا به خیال خام خود روحیه مقاوم او را در هم بشکنند با سری بلند و استواری بی نظیر رو به یزید کرد و گفت: من چیزی به جز زیبایی نمی بینم.

پیامی که زینب کبری در کلامش داشت اکنون از پس قرنها در اشرف همچنان تداوم یافت و در روز دهم شهریور به اوج شکوه و قله تعالی خود رسید و همزمان شد با چهل و نهمین سال حیات پر افتخار مجاهدین خلق ایران.
سرهایی که از جور مزدوران  مالکی و بدستور خامنه ای شکافته شد و تیرهای خلاصی که بر پیشانیهای پاکشان نشست تماما مصداق بارز این تابلوی زیبا میباشد.
در نگاه اول وجدان هر انسان با وجدانی از دیدن این صحنه های دلخراش به جوش و خروش در میاید و قلب آدمی از سبعیت و خشونت بی حد و حساب این قاتلان نور بدرد میاید و تحمل از کف میرباید.
اما وقتی در می یابی در این زمان که هر صدای آزادیخواهی و ایستادگی از طرف بت پلید ولایت فقیه با سرکوب بیرحمانه و از طرف دولتمردان و مجامع بین المللی با بی اعتنایی و سکوت روبرو است؛ بیشتر میتوان زیبایی این تابلوی بی نظیر که شکوه مقاومت یک خلق در بند را به تصویر می کشد را دریافت.
آمده بودند تا به خیال خام خود همچون امام دجالشان که این فکر را به گور برد نسل مجاهد خلق را از ریشه بکنند اما راز و رمز این ایستاده گی را هرگز درک نکردند و نخواهند کرد.
آنزمان که مسعود رجوی به خمینی دجال آن نه بزرگ را گفت و اعلام کرد که ذره ای از حقوق خلقمان کوتاه نمی آییم، پیام امام حسین را که همانا فدا در راه تحقق حقوق خلق است را تداوم بخشید.
اگر مسعود رجوی به خمینی نه نمی گفت حکومت ولایت فقیه هرگز رسوا نمیشد و با تزویر و ریا ولایت ظالمانه اش را تضمین میکرد.
خمینی از آن هنگام بدرستی فهمید که تفاوت اسلام مجاهدین با اسلامی که او ادعای رهبری جهانیش را داشت تفاوتی مافوق تصور دارد؛ بنابراین کینه ای که در دهم شهریور در پس این حمام خون خود را نشان داد مانند کینه ایست که خمینی همچون یزید به امام حسین داشت و بعد ازبه شهادت رساندن او رو به حضرت زینب گفت : ما انتقام کشته شدگان جنگ بدر را از خاندان محمد گرفتیم.
اما زینب این شیر زن مقاوم به او پاسخ داد: بدان که به زودی تو نیز به جمع آنان خواهی پیوست. آن وقت است که آرزو میکنی ای کاش دستانت فلج و زبانت لال بود تا آنچه گفتی را نمی گفتی و آنچه کردی نمی کردی و در ادامه گفت:
ای یزید اکنون تو فریب و نیرنگت را به کار گیر و هر چه میتوانی انجام ده و سعی و تلاشت را بکن، که به خدا سوگند هرگز نمیتوانی ذکر ما را از یادها ببری؛ تو هرگز نخواهی توانست که این لکه ننگ و ذلت را از دامن خود پاکت کنی.
و ستایش خدایی را که ابتدای زندگی ما را با سعادت و مغفرت آمیخت و پایان آن را با شهادت ورحمت قرار داد.
و ما نیز به تاسی از حضرت زینب به این دیو پلید ولایت فقیه می گوییم تو هرگز نخواهی توانست ضربه ای به این شجره طیبه وارد کنی چرا که ریشه آن در عمق پاکی خون همان سرها و جمجمه هاییست که بدستور تو هدف قرار گرفتند و شاخ و برگ آن به بلندای وجودشان تا آستان خدای آزادی سر ساییده است.
و دور نیست روزی که تو نیز به اسلاف تاریخی ات همچون یزید و خمینی به قعرچاه لعن و نفرین ابدی خدا و خلق خواهی پیوست و حکومت جابرانه ات بدست ارتش آزادی سرنگون شود.