کنفرانس به مناسبت پنجاهمین سالگرد تاسیس سازمان مجاهدین خلق ایران با حضور دکتر آلخو ویدال کوادراس

سخنرانی دکتر آلخو ویدال کوادراس-نایب رئیس پیشین پارلمان اروپا

دوستان عزیز،
از شما بخاطر دعوت من به برلین و چنین استقبال گرمی بسیار سپاسگزارم. خوشحالم که شما و به خصوص نمایندگان نسل جوان از مقاومت را از نزدیک میبینم.
حضور فعال جوانان در این کارزار حامل یک پیام بسیار مهم است: این نشان می دهد که این اپوزیسیون، به رغم سرکوب وحشیانه توسط آخوندها، دارای ظرفیت های شگفت انگیزی است که خود را پس از هر حمله و ضربه بازسازی میکند و لذا دارای آینده ای روشن است.
هنگامی که ما در مورد سرکوب صحبت میکنیم،  میباید اعدام های دسته جمعی بیش از 30،000 زندانی سیاسی از سازمان مجاهدین خلق ایران در تابستان سال 1988 را به یاد داشته باشیم. دلیل اعدام آنها این بود که آنها از محکوم کردن سازمان مجاهدین خلق و رهبری آن خودداری کردند. این یک جنایت علیه بشریت بود که طبق قانون بین المللی، مقامات ارشد این رژیم از جمله برخی از اعضای کابینه فعلی روحانی میباید بخاطر آن محاکمه و مجازات شوند.
چند روز دیگر سازمان مجاهدین 50 ساله خواهد شد. من بسیار خوشحال و مفتخر هستم که همراه با شما در جشن و شادمانی پنجاهمین سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین شریک باشم که به جشن ۵۰ سالگی «گولدن جوبیلی» ( سالگرد طلایی)  میگویند.
همانطور که میدانید، در ۵ سپتامبر ۱۹۶۵، سه دانشجو در تهران، محمد حنیف نژاد با دو نفر از دوستانش،  سازمان مجاهدین خلق ایران را تأسیس کردند. این سازمان رشد چشمگیری داشت و به بزرگترین و فعالترین جنبش سیاسی تاریخ ایران، با فاصله زیاد با بقیه احزاب تبدیل شد.
در این سال ها که همکاری نزدیک با شما داشته ام، به طور دقیق پانزده سال، من دریافته ام که شما نه تنها ستون فقرات مقاومت در سراسر کشور علیه دیکتاتوری مذهبی حاکم هستید بلکه یک گنجینه از ارزش های اخلاقی، فرهنگی و سیاسی در جهان امروز نیز هستید. امروزه سازمان مجاهدین خلق ایران با دفاع از یک اسلام بردبار و دموکراتیک، تبدیل به آنتی تز افراط گرایی اسلامی شده است، پدیده ای که خاورمیانه را نابود کرده و امروزه این منطقه استراتژیک جهان را به فاجعه کشانده است.
سازمان مجاهدین در مرکز یک ائتلاف سیاسی، شورای ملی مقاومت ایران، که برای ایرانی دموکراتیک و کثرت گرا مبارزه میکند ، خواهان این است که دین و دولت از همدیگر جدا و مستقل باشند. چندین هزار نماینده پارلمان در سراسر دنیا حمایت خود را از پلاتفورم سیاسی شورای ملی مقاومت ابراز کرده اند. حضور یک زن مسلمان در رأس این جنبش، که به یک ایران غیر مذهبی و دموکراتیک فرا میخواند، بسیار مهم است و واقعا یک انقلاب در تفکر و نگرش در جهان اسلام است.
این یک واقعیت است که سازمان مجاهدین - اگر خیلی نرم بگوییم -  یک دوران بسیار سختی را در این پنج دهه گذرانده است. بله، 50 سال پر از سختی و فراز و نشیب، از امید و ناامیدی، شکست و پیروزی. قابل توجه است که چگونه آنها چندین بار تقریباً نابود شده اند اما دوباره به طور معجزه آسایی موفق به برخاستن از خاکستر خود گشته اند.
به عنوان مثال، 5 سال پس از بنیانگذاری ، آنها بطور وحشیانه ای توسط پلیس مخفی شاه، ساواک سرکوب شدند. تقریبا تمام رهبری آن و اکثریت قریب به اتفاق اعضا و هواداران آن، زندانی شدند از جمله مسعود رجوی.
مسعود فارغ التحصیل حقوق سیاسی از دانشگاه تهران بود و در سن ۲۰ سالگی به سازمان مجاهدین خلق پیوسته بود. او تنها به دلیل تلاش های برادر بزرگترش، پروفسور کاظم رجوی، که یک مدافع شناخته شده حقوق بشر در سوئیس بود از اعدام در امان ماند.
یکی دیگر از ضربات بزرگ در سال 1975 بود که یک گروه که خود را مارکسیست معرفی میکرد، برای از بین بردن سازمان مجاهدین از درون آن  تلاش کرد  و حتی چند تن از اعضای برجسته سازمان که حاضر به تغییر ایدئولوژی و جهت گیری در راستای خطوط این گروه نبودند را کشتند. در واقع سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک سازمان برای مدتی در سال ۱۹۷۵ نابود شده بود اما مسعود رجوی، که هنوز در زندان بود، موفق به جذب اعضای جدید شد و نقش  حیاتی را در بازگرداندن جنبش به مواضع بنیادین و حقیقی بنیانگذاران و ایدئولوژی آن ایفا کرد.
پس از روی کار آمدن خمینی در سال 1979، او به زودی شروع به سرکوب سازمان مجاهدین خلق ایران کرد و اعدام های جمعی را از سال ۱۹۸۱ آغاز کرد. این آزار و سرکوب مداوم در سال 1988 به اوج خود رسید، زمانی که در یک قتل عام در ابعاد هولناک،  30000 تن از اعضای سازمان اعدام شدند. تا کنون دیکتاتوری مذهبی ایران بیش از 120،000 زندانی سیاسی، که اکثریت آنها از سازمان مجاهدین خلق بوده اند را اعدام کرده است.  و این جنایات بدون وقفه تا روزگار حاضر ما ادامه داشته است.
سازمان مجاهدین نه تنها به طرز وحشیانه ای توسط آخوندها سرکوب شده بلکه قربانی سیاست مماشات غرب با ایران نیز بوده است. تنها گروهی که رژیم ایران بطور دائم روی آن متمرکز  بوده،  سازمان مجاهدین خلق ایران میباشد. به همین دلیل است که در هر مذاکره با غرب، آخوندها دولت های غربی را برای محدود کردن فعالیت های آنها ترغیب کرده اند. در سال 1997 سازمان مجاهدین خلق در لیست تروریستی ایالات متحده آمریکا به عنوان یک ژست حسن نیت به خاتمی - که بگونه ای مشابه  روحانی امروز خود را مدره معرفی میکرد - قرار گرفت. این لیست گذاری سازمان مجاهدین به زودی توسط انگلستان و اتحادیه اروپا نیز انجام گرفت.
آخوندها حتی تلاش برای قرار دادن نام شورای ملی مقاومت، ائتلاف سیاسی مقاومت، در لیست تروریستی اتحادیه اروپا کردند، اما شکست خوردند.
شما می توانید تصور کنید زمانی که اپوزیسیون اصلی دموکراتیک یک دیکتاتوری وحشی مانند آن که مردم ایران را سرکوب میکند و حامی اصلی تروریسم بین المللی است، به طور متناقضی در لیست تروریستی قرار میگیرد، زندگی چقدر برای آنها دشوار میشود. و وقتی که من می گویم "اپوزیسیون" منظور من تنها سازمان مجاهدین نیست بلکه همه مخالفان، چرا که این لیست سیاه نه تنها بر سازمان مجاهدین تأثیر گذاشت بلکه یک مانع بزرگ برای هر گونه تلاش برای دموکراسی در ایران شده بود.

من دقیقا در این دوران حساس با مقاومت ایران آشنا شدم. در آن زمان من دوره اول خود در پارلمان اروپا را آغاز کرده بودم و بعنوان نایب رئیس اول آن انتخاب شده بودم. من می دانستم که سازمان مجاهدین خلق در زمانی در لیست سیاه اتحادیه اروپا قرار داده شده بود که کشور من اسپانیا ریاست دوره ای اتحادیه اروپا را بر عهده داشت. بنابراین، هنگامی که دو نفر از اعضای مقاومت ایران برای دیدن من آمدند و داستان خود را برایم توضیح دادند، من تکان خوردم اما من باز تحقیقات بسیاری را انجام دادم و حتی یک موضع شک و تردید اتخاذ کردم چرا که این به واقع یک مسئله حساس بود. من موضوع را پی گیری کردم  و حتی نقش وکیل شیطان را بازی کردم. اما به زودی متوجه شدم چه بی عدالتی بزرگی نسبت به اپوزیسیون ایران انجام شده و تصمیم گرفتم به مبارزه برای کنار گذاشتن آنها از لیست سیاه بپردازم.
از نظر سیاسی هم دریافتم که سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت بهترین امکان مقابله با رژیم آخوندها بوده و هستند، رژیمی که پروژه سیاسی و ایدئولوژیک آن ۱۸۰ درجه با  تمام ارزش های دموکراتیکی که من به آن باور دارم مخالف است.
من این کارزار  را با دو همکار خوب و برجسته ام  در پارلمان اروپا آغاز کردم: یک نماینده سوسیالیست پارلمان اروپا از پرتغال، پائولو کازاکا، و یک نماینده محافظه کار انگلیسی، استرون استیونسون. ما سه  نفر تصمیم گرفتیم دولت های خود و اتحادیه اروپا را به چالش بکشیم. ما واقعا  تمامی اعتبار  سیاسی خود را به خطر انداختیم. برخی از همکاران من فداکاری بسیاری زیادی  در زندگی شخصی و حرفه ای خود کردند. اما در حال حاضر پس از تقریبا یک و نیم دهه می توانم بگویم که آن تصمیم، یک تصمیم درست بود و من هرگز پشیمان نخواهم شد. تاریخ نشان داده است که حق با ما بود و با وجود اینکه در ابتدا به ظاهر کاملا غیر ممکن میرسید که سازمان مجاهدین روزی از لیستهای سیاه خارج شود، یک کمپین پر انرژی و کارآمد سیاسی و حقوقی بین المللی، تحت رهبری شایسته خانم رجوی، با موفقیت به نتیجه رسید و عدالت اجرا  شد.

دلیل اینکه من کمی در جزئیات وارد شدم این است که من فکر میکنم که نسل جوان ایران باید بدانند که ما از چه پروسه ای عبور کرده ایم و اینکه آخوندها همچنان مشغول توطئه های بسیار و پخش اطلاعات غلط و تلاش می کنند علیه سازمان مجاهدین و رهبری آن دست به شیطان سازی بزنند
هر کسی که دارای شک و تردیدی در مورد میزان  حمایت از مجاهدین خلق است،  می تواند فقط ببینید که چقدر آخوندها حاضر به کار و پرداخت هزینه برای از بین بردن این جنبش هستند و به این نتیجه خواهد رسید که سازمان مجاهدین خلق داری  آرمانی است که ارزش جنگیدن  برای آن را دارد. بنابراین دشمن به ما می گوید که ما در مسیر درست هستیم. من از شما در اینجا میخواهم که اینگونه اطلاعات غلط علیه مقاومت ایران را به چالش بکشید و خنثی کنید.

علیرغم اینکه سازمان مجاهدین دیگر در این لیست ها نیست، اما درد و رنج آنها به پایان نرسیده است. چند هزار نفر از اعضای آنها در عراق در لیبرتی در معرض سرکوب بی رحمانه هستند و بدلیل خیانت دولت آمریکا که وعدة حفاظت از آنها را داده بود و بخاطر فرستاده سابق سازمان ملل در عراق مارتین کوبلر، اسمی که باید در تاریخ افراد بی آبرو و  رسوا ثبت شود که بطور فعال با رژیم ایران و نخست وزیر وقت عراق مالکی همکاری میکرد،  این افراد در عراق  حفاظت نمیشوند.
همین الان در آستانة سالگرد قتل عام 1 سپتامبر در اشرف هستیم. حتماً میدانید که من در راس هیئتی که در پایان سال 2008 به عراق رفتند بودم و از اشرف بازدید کردم. من صدها نفر از اعضای سازمان مجاهدین را آنجا ملاقات کردم و خاطرات بسیار خوبی با آنها دارم.
من یک تازه ‌وارد به سیاست نیستم و در تجربه من با مقاومت ایران در این سالیان،  من متوجه شده ام که آنها هیچ چیز را برای خود نمی خواهند و آنها لحظه مره  از جدیدترین اعضاء شان تا رهبری ، فداکاری و از خودگذشتی بسیاری میکنند. این از خودگذشتگی ها  برای آزادی در ایران  است و نه هیچ چیز دیگر. چه در لیبرتی، چه در تیرانا، چه در پاریس، بروکسل و یا اینجا در برلین،  همه یکسان است. آنها می توانستند بهترین زندگی ها را داشته باشند  ولی تصمیم گرفتند که بسیاری از چیزها را برای مبارزه برای کشور و مردمشان فدا کنند.  
دوستان عزیز، هر زمان که من به تجمعات بزرگ شورای ملی مقاومت در پاریس میروم، شور و شوق هزاران نفر از ایرانیان و صدها نفر مهمانان خارجی برای حمایت از دموکراسی در ایران را میبینم و به خصوص من شاهد حمایت جوانان از این جنبش رهایی هستم. این برای من و برای همه کهنه کاران سیاست یک منبع انرژی و مشوق بزرگی است. اما ما باید کار بسیار بیشتری انجام دهیم و من از این فرصت استفاده کرده،  به دعوت نسل جوان در داخل و خارج از ایران فرا میخوانم که هیچ درنگی و مکثی در حمایت از این مقاومت نکنید و اینکه باید سوء برداشت ها را برطرف بکنند و بطور خستگی ناپذیر،  تا زمانی که ما این رژیم جنایتکار که مردم خود را سرکوب میکند و کل جهان را تهدید میکند خاتمه میدهیم،  فعال باشند. من مطمئن هستم که شما هرگز از این مبارزه دست برنخواهید داشت و مطمئن باشید که بسیاری دوستانی در اروپا و جاهای دیگر دارید که هرگز شما را تنها نخواهند گذاشت.
خیلی متشکرم.