رضا فلاحی:‌ جنگ سرد...سرب داغ...دایناسورها...اصحاب کهف...لیبرتی

یادم می آید ماه ژوئن و ایام گرد همایی ویلپنت بود، ماهی که مجاهدین هر ساله آن را به جشن می نشینند تا فراموش نکنند که چگونه مقاومت می تواند میز مماشات جهانخواران و ارتجاع را در آنی به هم ریزد و یاد کنند از زنده مشعل هایی که با گوشت و پوست خود آن مشعل ها را در شب تار چنان به اهتزاز در آوردند که ظلمت و سیاهی را به قعر جهنم و تباهی فرستند.

مراسم آن سال در استادیومی ورزشی سربازی برگزار می شد. خورشید نیز پنداری از آن همه تجمع پر شور و آن هم در مکانی که برگزارکنندگان و مستقبلین غریب و مهمان می نمود، برای کنجکاوی بیشتر پایین و پایین تر آمده بود و در آن ظهر هوا بسیار گرم و غیر قابل تحمل می نمود. هنوز تا ساعت سه و برگزاری مراسم ساعت ها باید آن گرما تحمل می شد.
برگزارکنندگان مراسم برای فرونشاندن عطش حاضرین علیرغم تدارک دیدن چندین مکان برای توریع بطری های آب، دیگ های بزرگ بطری های آب را از سویی به سویی می بردند .
نزدیک شروع مراسم بود و هلی کوپترها بر فراز جمعیت با فاصله ای نه چندان دور در چرخش و حرکت بودند.
به هر حال پس از برگزاری چند سرود و آهنگ و اجرای چند موسیقی برنامه شروع شد. مجری لیست اولین سخنرانان را اعلام می نمود. در میان لیست نامی می بود که به نظرم بیشتر حضار را میخ کوب می کرد. جان بولتن! نماینده سابق آمریکا در سازمان ملل. گر چه او تنها سخنران مراسم نبود ولی در میان شرکت کنندگان چهره ای منحصر به فرد و شاخص می نمود..به هر حال مراسم به خوبی برگزار شد و ساعت 12:30 نیمه شب(بامداد) پس از ساعت ها انتظار برای سوار شدن بر اتوبوس های از قبل پیش بینی شده کشور ها و شهر های مختلف موفق شدیم به عنوان آخرین اتوبوس های به جا مانده فضای استودیوم را ترک و ما روانه لندن گردیم.

در راه بازگشت با خود فکر می کردم که چگونه رژیم ملایان و جمعی از کوتاه نظران از فردا که نه، بلکه از همان لحظه شنیدن سخنرانی شخصیتی چون جان بولتن، وی را چون چماقی بر سر مجاهدین و مقاومت فرود خواهند آورد تا ثابت کنند که همچنانکه رژیم خمینی از سالیان سال در بوق و کرنا می کرد که مجاهدین آمریکایی و مزدور آنان هستند، حقیقت داشته است!
تازه از مزدوران با مهر و نشان رژیم و خود فروخته چیزی نمی گویم چرا که آنان کار و وظیفه محوله را انجام می دهند و کار به مزدند و غلامان حلقه بگوش و زر خرید.
نا خود آگاه به یاد دوران زندان و زمان جنبش تست دو خرداد (که بعدها و پس از درآوردن نقاط ضعف و قوت آن در زندان و آزمایش و خطا ها، بالاخره سالیان سال بعد در جامعه و با به صحنه آوردن خاتمی کلیک خورد) افتادم و آنکه چگونه پس از گذراندن یک دوره دو ساله جهنم زمینی آخوندی سال 1361 الی 1363 در زندان ها، دوران شکنجه جسمی و روحی مستقیم تمام می شد و در عوض وارد شکنجه پیچیده تری به نام شکنجه سفید می گشتیم.
چگونه برادر حسن و حسین بازجو(1) تغییر قیافه دادند و به جای شلنگ و کابل، انفرادی، قیامت، زیر هشت ایستاندن های متوالی زندانی برای سه الی هفت روز تا مرز حس نکردن مشت و لگد، تغییر تاکتیک دادند و شروع به کار فرهنگی! و چسباندن روزنامه های دیواری و خبر رسانی کردند! جل الخالق
از دست گذاشتن بر انقلاب ایدئولوژیک و تلاش برای مسئله دار کردن هواداران، از استعفای این و یا آن عضو شورای ملی مقاومت به واسطه آن انقلاب، موضع گیری برخی سازمانهای چپ و وااسلاما کردن آنها؛ .. پرداختند.
به هر حال بهار دوم خرداد در زندان به مرگ نشست و از دل آن؛ قتل عام 67 برون زد، همانگونه که از دل دوم خرداد 1376 و آن فریب بزرگ و به صحنه آوردن خاتمی، قتل های زنجیره ای، سرکوب دانشگاه و در نهایت احمدی نژاد سر برون آورد.
هواداران مجاهدین که سازمان خود را در فراز و نشیب های مهیب آزموده بودند و به خلوص و درایت رهبران اذعان داشتند، می دانستند که مجاهدین آگاهانه و هوشیارانه وارد این دیالوگ با غرب (از لحظه فروپاشی بغداد تا کنون) شده اند.
به یزدان اگر ما خرد داشتیم ...
متاسفانه بخش عمده ای از جریان چپ اصولی که می بایست خود را با شرایط نوین جهانی که کاملا با شرایط جنگ سرد پس از فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی متفاوتمی بود، آماده و مجهز می ساختند، همچنان اسیر جنگ سرد و تعاریف و کبری و صغرای آن مانده اند؛ به واقع در آن سرما فریز و منجمد گشته اند. متاسفانه آنان در تعاریف سنّتی و یخ زده جنگ سرد در تله افتاده اند و راه برون رفتی نمی یابند. برای آنها هر حرکت شوروی و چین ضد امپریالیستی و هر حرکت و موضع گیری غرب حتما برخاسته از منافع امپریالیزم جهانخوار است و استثنایی هم ندارد.
بخش عمده ای از آنها که پس از دادن قربانیان بی شمار و سرکوب بیش از حد و اندازه رژیم خونخوار فاشیستسی - مذهبی حاکم بر ایران مجبور به خروج از کشور و پذیرش پناهندگی در کشورهای سرمایه داری (نه کمونیستی و سوسیالیستی) گردیده اند؛ علیرغم بهره گیری از امتیازهای متفاوت در این مهمان خواندگی اجباری، همچنان در تئوری همان حرف های و رهنمودهای دوران جنگ سرد را تکرار می کنند. در عوض اعتراف به تغییرات مهم جهان کنونی قرن بیست و یکم (چه خوشمان و یا بدمان بیاید؛ آنچه که اجتناب ناپذیر می نمود (فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و چرخش های چین کمونیست) از دل نوعی دیگر از فاشیست و دیکتاتوری بیرون زده بود. مردم جهان فرو پاشی دیوار برلین را با جشن و شادی و پایکوپی برگزار کردند نه در سوگ و ماتم.
از اصحاف کهف.............. تا تارهای عنکبوتی جنگ سرد
جهان تغییر کرده است و همه ما به عنوان یک شهروند قرن بیست و یکمی چه خوشمان بیاید و یا نه! مجبوریم این تغییر را پذیرا باشیم. بدون باور به این تغییرات " ای بسا سرکنجبین سفراها فزاید و به جای برداشتن قدم هایی در مسیر پیروزی خلق ها، بدل به ترمز و بازدارنده تحولات مثبت گردیم.
امروزه روز روسیه امروزین و سایه کمونیزم دیروز، به حمایت از دیکتاتوران مشغول است و چین کمونیست دیروز مشغول نرد عشق با کاپیتالیزم است. ما در این دنیای جدید در کدامین نقطه ایستاده ایم و مختصاتمان چیست؟
چشم ها و پیشتر از آن باورها را باید شست. با نگاه سنتی به اردوگاه چپ و راست و آن باورهای کهن و باستانی و سنّتی پیشین راهی برای بهروزی خلق ها میسر نیست. امروز دیگر روسیه و چین همان قبله گاه دیرین حامی خلق نیستند و در طرف دیگر (غرب) هم یک جمع یکدست و هم سو قرار دارند نیست غرب هم مبدل به طیفی شده است که هر یک کشوری منافع خود را دنبال می کنند و در برخی موارد الزاما در دو سوی و مخالف یکدیگر قرار می گیرند.
جهان آنچنان به سرعت در تغییر و طلاتم است که بشر با تمام اطلاعات گردآورده از پیش، موفق به اداره و کنترل کامل آن نیست. چالش های گوناگونی در صفحه مختصات زمانی امروز بشر را آن چنان در گیر کرده است که همه به شکلی مات و مبهوت گردیده اند.
گرچه امپریالیسم جهانخوار همچنان امپریالیسم جهان خوار است ولی برای وی هم این زمین بازی همان زمین بازی دهه های پیشین نیست. جهانخواران هم مشغول بهره برداری از این تغییر شرایط هستند. ولی ما میتوانیم و باید با باورمندی به بهره و تجارب پر ارزش مبارزاتی خود، بخشی از این بازی و راه حل باشیم.
فقط آنانی که در این میان خود را گم کرده و مات و مبهوت یافته اند و حرفی تازه برای گفتن و راهی عملی برای فردای بهترجامعه جهانی ندارند، بازنده این تغییراتند.

و دایناسورها و نیرو های میرا خواهند مرد
برای آنکه به دیروز و دهه ها قبل برگردیم و به کنه مواضع اصولی مجاهدین پی ببریم، کافیست که نگاهی به سخنان بیش از سه دهه پیش سردار خیابانی بیندازیم.
«... اگر ما حاضر به گذشتن از اصولخودمان بودیم طبیعتاً شرایطی متفاوت از این‌که داریم، می‌داشتیم. اگر ما اهل چانه‌زدن و اهل گذشتن از اصول بودیم، دیگر لزومی نداشت که این‌همه رنج، این‌همه جنگ اعصاب و این‌همه فشار تحمل کنیم...
 اگر اهل جاه‌طلبی بودیم، درها به روی ما بسته نبود. اگر اهل جاه‌طلبی بودیم، اکنون این‌همه ”منافق“ نثارمان نمی‌شد…
می‌دانیم چه کار می‌کنیم؛ ما کور حرکت نمی‌کنیم؛ معنی حرف مان را می‌فهمیم؛ راه درست را از انحراف تشخیص می‌دهیم؛ ما اهل تبلیغات دروغین و توخالی نیستیم, همان‌گونه که هیچ نیروی انقلابی و اصیلی چنین کاری نمی کند‌ …
هیچ سازمانی نمی‌تواند جدا از توده‌ها و پایگاه اجتماعیش به حیات خودش ادامه دهد.
آینده مال شماست. به این نکته ایمان داشته باشید. یقین داشته باشید که آینده مال شماست. آینده مال انقلابیون است. نیروهای میرا از صحنه حذف خواهند شد.»
نشریه مجاهد شمارهٌ ۱۹، بیست و پنجم دی ماه ۱۳۵۸

به عبارت امروز، اگر مجاهدین حاضر به گذشتن از اصولشان و منافع انسانی بودند:
در لیست تروریستی غرب قرار نمی گرفتند، در سال 2003 توسط نیروهای امنیتی فرانسوی دستگیر و مورد آزار و اذیت قرار نمی گرفتند؛ در سال 2003 علیرغم اعلان بی طرفی قرار گاه هایشان موشک باران نمی گردید ؛مسئولیت اداره اشرف به نوریالمالکی جنایتکار سپرده نمی شد، اشرف بارها با حملات مرگبار و در سکوت رسانه ای و سپس لیبرتی قرار نمی گرفت و ...

پایان قرن بیستم و ورود به قرن بیستم و تنها افزودن سالی به تاریخ (از 2000 به 1999) نبود بلکه ذرهای از جان و حیات و روح مایع زمان بود که سطل قرن بیستم را لب پر نمود تا وارد ظرف قرن بیست و یکم گردیدیم.
این قرن جدید علیرغم شباهت هایش به قرون پیشین دارای وجوه ممیزه بسیاریست که در این یادداشت نمی گنجد ولی در یک واژه "دهکده جهانی" آنرا میشود مغنی کرد.
با اشراف به این تغییرات و واقعیات است که رهبری مجاهدین که از پیش خود را برای ورود به این قرن مهیا نموده بود؛ وارد این تعامل می گردید.با باور به این اصل که در این جهان بی کران هر جریان و کشوری به فکر منافع طبقاتی، ملی / کشوری و خود است شعار "کس نخارد پشت من را" در سرلوحه کارهایش قرار داد و با اعتماد به نفسی که در خود به عنوان یک پدیده قرن بیست و یکمی سراغ داشت وارد عمل و کارزار شد .در این پروسه خوان های شهر عشق را با فدا و مقاومت و صبر و متنانت تسخیرمی کند و پیش و پیش تر می آید.
گویند که سنگ لعل شود در مقام صبر ....آری شود ولیک به خون جگر شود
مجاهدین خلق و مقاومت ایران بدون دارا بودن چاه نفت و کوه الماس و امثال آن،صرفا با داشتن اشرفیانی که آکنده از شرف ، آزادی و انسانیتند و نیز اشرف نشانانی که در سراسر کره خاکی سمعنا و اطعنا گوش به فرمان رهبریت ذیصلاح پاکباز و هوشمند خود سپارده اند، بازیگرانی غیر قابل انکار در این گردونه چرخ گیتی به شمار آمده اند و با این اعتماد به نفس است که همیشه بر خواست های به حق خود تکیه کرده اند و حاضر به معامله با سوداگران بین المللی بر سر منافع خلق محروم شده ایران نگردیده اند.
مجاهدین با سکو قرار دادن آنچه که دارند ؛ توانسته اند به مدارجی بالاتر از حد تصور، جهش نمایند و بدینگونه است که دوست و دشمن یکی با مهر و محبت و آن دیگری با کینه و نفرت براین برتری، موضع می گیرند.
درد عشقی کشیده ام که مپرس ....زهر هجری چشیده ام که مپرس
مجاهد خلق پس از انقلاب ایدئولوژیک انسان جدیدی است که با جرعه جرعه نوشیدن از شراب عشق وعرفان ایرانی، درد و رنج آگاهی و مسئولیت را کشیده است، در آن آتش سرکش سوخته است تا از پس آن خاکستر موجود نوینی خلق شود: مجاهد خلق
مجاهد خلق تنها یک سرباز نیست، که وظیفه اش سلاح به دست گرفتن و کشتن ضد خلق است
مجاهد خلق، سمبل صلح، وفا، صبوری و متانت است و با همین متانت است که در خرابه های ویران شده به دست پلیدان با بهترین شکل ممکن و هر چند غریبانه، یاد قربانیان تروریستی حادثه پاریس را به سوگ می نشیند. اگر اشکی بر گونه هایش می لغزد نه اشک بر بی پناهی خود و نا مردمی که جهان خاموش در حق وی نموده است بلکه بر بی پناهی قربانیان جنایت تروریزم (داعش نام و یا آخوند نام) است که بی مهابا در هیبت دین و خدا، اشرف مخلوفات خدا (خلق) را که چه بیرحمانه سلاخی می کنند. چنان هیبت و جنایتی را جز شیطان اشیاطین نمی توان نام نمی نهادد.
خدای مجاهدین، خدایی است که در کنار خلق و در حیات و بهروزی وی جای دارد ؛ بدون خلق، دگر آن خدا ارج و قرب و مرتبت خود را نخواهد داشت.
چنان بود و چنین است که:
بنام خدا و به نام خلق قهرمان ایران
سلام بر آزادی،سلام بر انسانیت و سلام بر مجاهدین

 
1- حسین شریعتمداری فرزند محمد و متولد 1326 دماوند و محمدحسین شایانفر متولد 1335