حسین پویا:‌ نبرد سیدعلی با روحانی!!

کنون بشنو ای پهلوان داستان

ز روحانی، آن شیخ رُوبَه نشان

 

چو از انتخابش دو سالی گذشت

یکی نعره زد با نُت شیش و هشت

 

به شورای خنگ نگهبان پرید

کز ایشان کسی جز تقلب ندید

 

شده آلت دست آسید علی

که از زیر پایم کشد صندلی

 

ولیکن منم من، فریدون گُرد

دوتا دکترا دارم از آکسفورد

 

منم صاحب ریش و پشم و کلید

مشو از کرامات من نا امید

 

نگهبانیت را بینداز دور

الهی بشوید تو را مرده شور

 

سخنهای اینگونه بسیار گفت

مگر سیدعلی این سخنها شنفت

 

بفرمود تا مجلس آراستند

ز ساندیس خورها کمک خواستند

 

بیامد بسیجی ز هر سو به پیش

همه تکسواران شهر شی پیش

 

به بالای مجلس یکی صندلی

به رویش نشسته خود سیدعلی

 

نگاهی به آن قوم علاف کرد

به ضرب "اهم"! سینه را صاف کرد

 

پس آنگه بزد نعره ای محتشم

که از نعره اش ریخت مجلس بهم

 

بگفتا که ای شیخ بی محتوا

سخنهای بیهوده گفتی چرا

 

شنیدم بسی کرده ای زرت و پرت

گمان کردی اینجا بود شهر هرت

 

نگهبان بود هرچه شورا بود

که همواره در خدمت ما بود

 

بسی رنج بردم در این سالها

که شورا شود خود نگهبان ما

 

بدادم بدیشان بسی سیم و زر

زمین در قم و در کنار خزر

 

کنون ای پسر کم نما روی خود

بشو موش و برگرد پستوی خود

 

کلک های کوسه نیاید به کار

از او انتظارات بیجا مدار

 

از این پس برو کشک خود را بساب

به گفتار بنده نفرما جواب

 

اگر بشنوم باز زر می زنی

ترا میزنم شصت پس گردنی

 

چنان با عصا می زنم تو سرت

که مغزت بریزه توی دفترت

 

گزارشات جنگ تن به تن دیو یک دست و روباه بنفش را متعاقبا در همین جا بخوانید.