حسین یعقوبی: از قتل عام سال ٦٧ تا یورش به بند ٣٥٠ اوین

یورش وحشیانه آدمکشان حرفه ای رژیم آخوندی به زندانیان سیاسی قهرمان بند ٣٥٠ زندان مخوف اوین، بار دیگر بر این حقیقت صحه گذاشت که نقض حقوق بشر با موجودیت این حاکمیت ضد بشری عجین است. به بیان دیگر، برای ادامه بقای حاکمیتی که بر اندیشه ضد انسانی خمینی بنیان گذاشته شده است، راهی جز این متصور نیست. خمینی در یکی از عربده هایش با بیانی مافوق ارتجاعی به این حقیقت ذاتی نظامش اذعان میکند.
"اگر ما از اول .... به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب‌های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم و چوبه‌های دار را در میدان‌های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمت‌ها پیش نمی‌آمد...."(سخنرانی خمینی ٢٧ مرداد ١٣٥٨).

چوبه های دار شقاوت خمینی جلاد و داردسته جنایتکارش سالهاست (مخصوصا در دهه ٦٠) که مستمر برپاست، آدمکشان و پاسداران شب پرست سالهاست که ساطور به دست در هر گذرگاه به سلاخی مجاهدین و مبارزین و مردم آرادیخواه می پردازند. این اعمال جنایتکارانه اما نتوانسته است کوچکترین خللی در اراده مردم برای آزادی ایجاد کند.
چرا که مردم ما الگوهای ایثار و فدای بی چشم داشت را پیش رویشان دارند، چرا که بدون اغراق، هر جا و هر مکان ایران زمین و حتی هر زمان یادآور رزم و فدای بیکران فرزندان ایران زمین است.
و چه ابلهانه می اندیشید خمینی جنایتکار، که گویی میتواند مقاومت نسلی را که بی پروا برای آزادی جان می بازد، بشکند. غافل از اینکه هر شلاقی که بر پیکر زخمی هر مجاهد و مبارزی فرود می آید، شلاقی است همزمان بر وجدان بشریت؛ و آن هنگام که سینه های مالامال از عشق و عاطفه شان به توده های محروم جامعه، آماج تیر دشمنان آزادی میگردد؛ محال است که سکوت شب نشکند، محال است که عنصر فتوت و جوانمردی را در انسانها برنیانگیزد و واژه بیتفاوتی را مترادف با ننگ و نفرت نسازد. و راستی مگر میتوان شاهد قصه پر درد رنج خلقی ستمدیده بود و سکوت کرد و بیتفاوت ماند؟ به قول محمود درویش، شاعر بلند آوازه فقید فلسطینی: "آن کس که امروز شعری بسراید و یا تابلو نقاشی کند و یا رمانی را بخواند و یا به موسیقی گوش فرادهد بزهکار است."
و امروز می بینیم که چگونه ایران زمین از جوشش خون شهیدان وطن، این یاران به ظاهر خاموش، و در پرتو رزم قهرمانانش ملتهب گشته و همچون امواج طوفانی، متلاطم و پر خروش گردیده است.
دوران دجالیت آخوندی در کشتن رشیدترین و پاکترین مردان و زنان این میهن تحت نام منافق و محارب دیگر بسر آمده است. ترس و وحشت سراپای نظام آخوندی را فراگرفته و فرآیند گسست و از هم پاشیدگی در ارگانهای سرکوبگر رژیم در حال فزونی است.
بدیهی است که میزان اطلاعاتی که از طریق فیلم و عکس از تهاجم وحشیانه به زندانیان بی دفاع بند ٣٥٠ به بیرون از زندان درز کرد، به هیج وجه بیانگر تمامی ابعاد جنایات انجام شده نبوده است.
حال میتوان تصور کرد که در دهه ٦٠ و مخصوصا در جریان قتل عام سال ٦٧ که مطلقا امکانات اطلاع رسانی مثل موبایل و غیره در دسترس نبود، چه جنایات هولناک و باور نکردنی در حق بهترین فرزندان مردم ایران اتفاق افتاده است، که هنوز مردم از آن بیخبرند. بقول اشرف شهیدان: "جهان خبردار نشد که بر ملت ما در این چند ماه (ماههای اول سال شصت) چه گذشت".
براستی که تنها فیلم یکی از جنایات و قتل عامهای آن دوران میتوانست جهانی را تکان بدهد، زیرا که درآن سالها هنوز طلسم ولایت نشکسته بود. چه قهرمانیها و پایداری هایی که بدون شک در فردای پیروزی انقلاب در جریان محاکمات شکنجه گران رژیم برملا و یا اسنادش افشا خواهد شد.
دکتر ملکی که خود سالهای زیاد عمرش را در شکنجه گاههای رژیم سپری کرده است، در موضع گیری اخیرش بعد از یورش وحشیانه به زندانیان مقاوم و بی دفاع بند ٣٥٠ اوین درمورد اعدامهای سال ٦٠ مینویسد:
"من یک نکته‌ای را می‌خواهم بگویم. در ایران کسی که به عنوان زندانی سیاسی دستگیر می‌شود و این کار از ۳۵ سال پیش هم شروع شده منحصر به از سال ۸۸ نیست من متاسفانه می‌بینم بعضی‌ها صحبت از زندانیان بعد از ۸۸ می‌کنند. بعد از ۸۸ ما چند تا زندانی داریم. چند تا اعدامی داشتیم. چند نفر کشته شدند. ماگزیمم می‌گویند ۷۰ نفر. ما آقا در دهه ۶۰ ده ها هزار جوان را اعدام کردند. کشتند. شکنجه کردند و هزار بلا به سرشان آوردند. این مسئله مسئله امروز و دیروز نیست. این مسئله ۳۵ سال سابقه دارد."

خون آن جاودانه فروغها، در امتداد مقاومت قهرمانان پیشتاز در اشرف و لیبرتی و مردم ایران، و همراه با افشاگریهای گوناگون طی این سالها، آنچنان رژیم را رسوا کرده است که در حال حاضر برخی از عناصر همین نظام سرکوبگر، که سالها درسیستم های امنیتی آن نقشهای کلیدی داشته اند، زبان باز کرده و بخشی از جنایات رژیم در جریان قتل عام سال ٦٧ را برملا میکنند.

١- رضا ملک، از معاونان قبلی وزارت بدنام اطلاعات که اخیرا از زندان آزاد شده است، درنوار افشاگرانه ای که با صدای خودش پر کرده و از داخل زندان خطاب به دبیر کل سازمان ملل به بیرون فرستاده است، از جمله میگوید:
"عالیجناب ، جنایت این رژیم به حدی است که در طی چند شب درسال ٦٧ بیش از ٣٣٧٠٠ سی و سه هزار و هفتصد نفر از زندانیان با احکام پنج و دو سال و یکسال، اعدام و در گورهای دسته جمعی توسط کانتینرها وبولدزرها به خاک سپرده شدند."

٢- در یک رویکرد دیگر، نوریزاد که تا قبل از قیام سال ١٣٨٨ از مقربان درگاه خامنه ای و ستون نویس کیهان پاسدار شریعتمداری بوده، در نوشته ای به تاریخ ٢٤ فروردین- روز شصت و سوم، تحت عنوان "آنهایند که ضرر می کنند" مینویسد:
"تلفنم زنگ خورد. که بود و از کجا بود؟ آقایی از بخش فارسی رادیو فرانسه. چه گفت و چه پرسید؟ گفت: اخیراً در یکی از کشورهای آفریقایی ( رواندا ) اتفاق جالبی رخ داده است. و آن، بخشایش عمومی است. گفت: اقلیت حاکم، در صد روز پی در پی، زد و هشتصد هزار نفر از اکثریت زیر دست را از پا در آورد و کشت. یک جنایت بزرگ. نه در دور دست های تاریخ بل در همین سال ٩٤. یک انتقام گیری وحشیانه و بدوی. گفت: اکنون پس از بیست سال، مردم و حاکمیت، به سمت یک عفو عمومی و ملی خیز برداشته اند و همدیگر را بخشوده اند. پرسش این که: چرا این اتفاق در ایران رخ نمی دهد؟ چرا در قبایل آفریقایی این شعور هست و اینجا نیست؟
گفتم: در کشور ما نیز از یک چنین کشتارهایی می شود سراغ گرفت. کشتارهایی که به ضرب سکوتی متعمدانه و خط قرمزهای حکومتی، هرگز به آمارهای رسمی داخلی و جهانی راه نیافته اند. حاکمیت در ایران ما نیز یک اقلیت حتمی است که بر اکثریتی اسیر حکم می راند. با این تفاوت که در آفریقا و در رواندا، از خدا و محمد و کعبه و دعای ندبه و قرآن سرگرفتن و دیگ قیمه و علم و کتل و حسن وحسین خبری نیست و اینجا تا دلت بخواهد هست. گفتم: در اینجا نیز دو سه ماهه، سی و سه هزار دختر و پسر و زن و مرد زندانی را زدند و کشتند و جنازه هایشان را با کمپرسی به خاوران و بیابان های بی نشان بردند و یکجا دفن شان کردند و دست بر دست ساییدند که: ما نیز با مخالفین خود آن کردیم که علی با خوارج نهروان کرد."(١)
بیان قسمتی از حقایق قتل عامها از زبان افراد با مناصب و ارتباطاتی در بالاترین سطوح سیاسی - امنیتی رژیم و صحه گذاشتن آنها بر ابعاد جنایت رژیم ضد بشری آخوندی، بی اختیار ذهن را به تلاش و تقلای یک تواب خائن و سایر عوامل رژیم، معطوف میدارد که با ارائه آمار و ارقام دروغین، تحت عنوان "مدافع زندانیان سیاسی"، در صدد شستن دستهای قاتلین بهترین فرزندان این مرز و بوم میباشند.
آنهایی که به منظور مدد رسانی به آخوندها، طی این سالها تلاش کرده اند تا جرم و جنایت آخوندها را هر چه کوچک جلوه بدهند. غافل ازاین که قبل از سرنگونی این رژیم، دراثر پایداری و مقاومت همین خلق قهرمان و پیشتازان آن در اشرف و لیبرتی ،بخشی از واقعیات از پرده بیرون می افتد و تواب خائن و باند او را رسوا میکند.
تواب خائن در مورد قتل عام زندانیان سیاسی در سال ٦٧ با اعتماد به نفسی ابلهانه و هدفدار، همه آمارهای داده شده بوسیله سایرین را به چالش کشیده و رد میکند و اندرباب مضرات آمار و ارقام اغراق آمیز و ضرورت واقع گرایی تا بخواهید روضه خوانی میکند و مینویسد: "در خاتمه لازم است بگویم که به نظر من رقم ٣٨٠٠ نفری که منتظری اعلام کرده است، از ارزیابی های دیگر به واقعیت نزدیک تر است. هرچند آمار فوق نیز می تواند همه ی قتل عام شدگان تابستان ۶٧ را در بر نگرفته باشد. ......طبق اسامی که تاکنون انتشار یافته و از نظر من می تواند با احتمال ١٠ درصد خطا مورد وثوق باشد...." جلد ٣ کتاب نه زیستن نه مرگ صفحه ٣٥٧
شاگرد جلاد اوین، شاهسوندی نیز درمصاحبه ای با سایت جرس ٣ شهریور ٩٠ در مورد تعداد قتل عام شدگان سال ٦٧ مانند همسنخ خود، تواب خائن، به آمار منتطری استناد کرده و میگوید: "بعد از ذکر این دو نکته، فکر می کنم مستند ترین روایت، روایت آیت الله منتظری در خاطراتشان باشد. .......من درگفت وگوهائی که با تنی چند از دوستانی که در آن ایام در زندان بوده و خوشبختانه از آن ماجرا جان سالم بدر برده اند، داشته ام . نظر آنان را در باره آمار تقریبی و نزدیک به واقعیت ماجرا پرسیده ام. اینان متفقا بر نظر آیت الله منتظری صحه گذاشته اند. بنابراین می توان رقمی میان ٣٥٠٠ تا ٤٥٠٠ نفر را به واقعیت نزدیک دانست".
ملاحظه میکنید که چگونه شاگردجلاد و تواب خائن تلاش میکنند، خط رژیم و آمار منتظری را جابیندازند، که ماکزیمم قتل عام شدگان سال ٦٧ حدود ٤٥٠٠ نفر بوده است.
تواب خائن در مصاحبه ای با سایت جرس، ٣٠ مرداد ٩٠ درمقابل این سوال که "اعداد و ارقام و آمار مختلفی در مورد این رویداد ناگوار و تلخ منتشر شده، از نظر شما کدام گزارش و داده واقعی تر است؟" جواب میدهد:
"از نظر من آمار ارائه شده از سوی آیت‌الله منتظری در میان آمارهای ارائه شده از همه به واقعیت نزدیکتر‌ است. با توجه به صداقت و درستی‌ ایشان و همچنین اراده‌ای که در بیان واقعیت‌ها داشتند هیچ دلیلی برای رد آمار ارائه شده از سوی ایشان در دست نیست. تحقیقات صورت گرفته هم بیانگر درستی نسبی این آمار است".

همنشین بهار، یکی دیگر از عناصر باند تواب خائن، که برای بازارگرمی کتابهایش و آمار و ارقامهای او سینه چاک میدهد، تا بخواهید درمورد این کتابها روضه خوانی میکند و برای آن القابی هم چون "دائره المعارف زندان" و"فصل الختام" میتراشد و در گفت و شنودی با او تحت عنوان " شب سرودش را خواند، نوبت پنجره هاست" میگوید:
"بدون شک کتاب ُپر ارج شما هم اکنون، و چه َبسا وقتی هر دو َسر بر خاک نهاده باشیم برای نسل های آینده گزارشگر امین واقعیت ها خواهد بود".
همنشین بهار در مطلب دیگری تحت عنوان "آیا در کشتار شصت و هفت، خود ما نیز مقصریم؟  مینویسد:
"کتاب آقای ایرج مصداقی "نه زیستن، نه مرگ" از این جهت پرارج است که "فصل الختام" کتب زندان است، از این گذشته نویسنده قدر قلم مقدس دیکته ناپذیر را میداند."
تواب خائن به پایمال کردن خون عزیزانی که دسته دسته، باشعار، مرگ بر خمینی، درود بر مجاهدین، دورد بر رجوی، برچوبه های دار بوسه میزدند، آمار ارائه شده بوسیله مقاومت ایران را بزرگنمایی و غلو معرفی میکند تا بگوید که رژیم هم اینقدر که مجاهدین میگویند غدار نیست. به سوال وجواب این تواب خائن با همنشین بهار توجه نمایید:
"همنشین بهار: به سئوال دیگر بپردازیم، شما در مبحثی با عنوان "مبالغه"، بزرگنمائی ها را زیر سئوال برده اید و حتی آمار صد و بیست هزار مجاهد و مبارزی را که گفته میشود به دست رژیم آخوندی جان باخته اند و نیز رقم سی هزار نفری را که برای آمار قتل عام سال شصت و هفت عنوان میشود و ... اغراق آمیز میدانید .خلاصه زیرآب خیلی چیزها را زده و بدیهیات جا افتاده را از اعتبار انداخته اید
پاسخ: آنچه که برای من مهم بوده بیان واقعیت است. من معتقد به این گفته‌ی چه‌گوارا هستم که بر بالای تمامی اطلاعیه‌های ارتش آزادیبخش بولیوی نقش می‌بست: "راستی انقلابی در برابر دروغ‌های ارتجاع". قبل از هر چیز بگویم که اتفاقاً هدف اولیه من این بوده است که در بدیهیات تشکیک کنیم."
از نگاه رژیم و تواب خائن، آمار ٣٠٠٠٠ قتل عام شده یعنی دروغ و رقم ٤٥٠٠ واقعیت دارد؟!. آنروی سکه این تلاش تواب خائن، یعنی تخفیف در کم و کیف جنایات رژیم ضد انسانی آخوندی.
درهرحال آنچه که مشخص است، تلاشهای ماموران و پاسداران نظام ولایت فقیه، دردی از رژیم را دوا نکرده بلکه تشدید تضادهای درونی در راس رژیم ملایان، که اساسا محصول مقاومت مردم و پیشتازان قهرمانشان است، اکنون به ستون فقرات این نظام، یعنی نیروهای سرکوبگر نظامی- امنیتی آن رسوخ کرده، که این نیز یکی از علائم فاز پایانی این حاکمیت منحوس می باشد.
در نقطه مقابل، مقاومت و نیروی محوری آن، یعنی پیشتازان مجاهد خلق، به رغم همه ابتلائات و شداید مسیر، سرفراز به پیش میتازند. واکنشهای جنون آمیز تبلیغی رژیم در هفته های گذشته و تلاشهای مذبوحانه آن در مخدوش کردن چهره مجاهدین، خود بهترین گواه این حقیقت است، که پیام ایستادگی عنصر مجاهد خلق در عمق جان و ضمیر جامعه همچون مشعلی فراروی نسل تشنه آزادی و عدالت در میهن در زنجیرمان قرار گرفته است.
و این است مفهوم استراتژیک- اجتماعی شعار "رود خروشان خون شهیدان ضامن پیروزی محتوم خلق قهرمان ایران است."

٢٠ اردیبهشت ١٣٩٣
-