کاظم مصطفوی: سوی بالا و بالاتر شدن

خواهر شهیدم ژیلا طلوع در وصیتنامة کوتاه خود دو بیت از شعری را نوشته است که بیان حال خودش و نشان دهنده شخصیت فداکار و از خود گذشته اش است.

او نوشته:
سوی بالا شد و بالاتر شد
راست به مهر فلک ، همسر شد
لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود و سپس هیچ نبود.
این شعر را دکتر خانلری در منظومة عقاب و زاغ سروده است. داستانی عبرت انگیز بر این مبنا که «گویند زاغ سیصد سال بزید، و گاه عمرش ازین نیز بگذرد.... عقاب راسی سال عمر بیش نباشد».
داستان تکان دهنده عمری دراز و «از همه سو خواری» و سراسر «وحشت و نفرت و بیزاری» داستانی که بالاخره عقاب به زاغ می گوید:
سالها باش و بدین عیش بناز
تو و مردار تو و عمر دراز
من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی


داستان همه کسانی که بر چند روزة دنیا چشم ندوخته اند. و قبل از هرچیز به مقاومت و شرافت خود فکر می کنند. به آرمان خود می اندیشند و به پایداری و سخت کوشی و پرداخت لحظه به لحظة بها برای حفظ آرمان. عمیق ترین و معروف ترین این پایداری عاشورای حسینی است و داستان امام حسین و کربلا. اینان دل به دریا افکنان هستند. نه از مرگ هراس دارند و نه به زندگی چسبیده اند. بی باک و پرشور نه از تیغ دشمن هراس دارند و نه از نیش گرگان در لباس میش. تنها یک وظیفه برای خود می شناسند و در مسیر انجام آن وظیفه از هیچ کوشش و فداکاری دریغ نمی کنند. مجاهد والامقام ژیلا طلوع خود از این نمونه انقلابیون بود. و علاوه بر آن که داوطلبانه در لشکر فدایی اشرف نام نوشت، در آخرین صحنة حیات خود زیباترین زیبایی های یک مجاهد را رقم زد. او وقتی که فرمانده خود، مجاهد قهرمان زهره قائمی، را در معرض تهدید دید آغوش گشود تا از خود سپری برای حفاظت او بسازد و دریغ که دشمن جرار قسی تر از آن است که به تصور آید.
این درس بزرگ کسانی است که هیچ چیز سهمی برای خود نمی خواهند. بر این لوح کبود نقطه ای هستند و «سپس هیچ نبود» و در برابر این همه «هیچ بودن»، که ما بی نام و نشانی می خوانیمش، خیل رنگارنگ دشمن و مدعیان را بنگرید. دشمن با شلیک بر شقیقة اسیران دست بسته خود را تعریف و معرفی کرده است. اذناب او را بنگرید که اکنون چه الم شنگه ای راه انداخته اند برای «جان اعتصابیون لیبرتی و سایر کشورها». و این مقاومت شگرف را که تا امروز 82 روز است که ادامه یافته و بزرگترین اعتصاب غذای جهانی در تاریخ مبارزات مردمی برای آزادی است را عملی پوچ معرفی می کنند و برای جان آنان که در این مسیر به شهادت خواهند رسید اشک تمساح می ریزند. و شگفتا از وقاحت و دجالیت اذناب خمینی! که حتی پا را فراتر می گذارند و خون شهیدان را به گردن «رجوی ها» می اندازند و آنها را متهم به شکنجه علنی اعضای خود می کنند. این اراذل به راستی ذره ای از منطق «حسین»ی عاشورا خبر ندارند. و یا صرف ندارد به آن فکر کنند. زاغ هایی هستند که به فکر زندگی سیصد سالة خود ، آن هم در غرب، هستند و به عقابان سپید پروازهای بلند ایراد می گیرند. دو منطق بر این دو عده حاکم است. منطق مقاومت و منطق تسلیم و پذیرش ذلت. زاغ ها کورتر از همة کوران عالم اصلا «مالکی» و «پاسدار سلیمانی» و «خامنه ای» و هیچ آخوند دیگری را در این صحنه نمی بینند. بسیار هم طبیعی است. از سفلگان جبهه عوض کرده و به اردوی دشمن پیوسته که نمی شود انتظار انصاف و مروت داشت. آنها انبان کینه و غیظ حیوانی هستند و بر مسعود می تازند چرا که فرماندهی مقاومت را دارد. و پرچم ایستادگی را حتی برای لحظه ای رها نکرده است. به این دونان باید گفت اگر شما برای جان اعتصابیون لیبرتی دل می سوزانید و اشک می ریزید بروید قبل از رجوی با پیشوای او، حسین بن علی، تعیین تکلیف کنید که گفته است: «ان لا یستقیم دینی الّا به قتلی فیاسوف خذینی» از دیدگاه شما اولین مجرم حسین بن علی است که نه به زن و بچه خودش رحم کرد و نه به جوانی فرزندانش و نه به نصایح «اکابر» قوم. پرچمی افراشت و تا آخرین قطرة خون بهای اعتقاداتش را داد. و به راستی «رجوی ها» چه گناهی مرتکب شده اند جز آن که در زمانة تسلیم، در روزگار خفت و خواری و روزهای تصمیم و استواری، ایستاده اند و همة ما را به ایستادگی می خوانند. پس درود و هزار درود بر اعتصابیون لیبرتی و سایر کشورها. آنان که با تنی رنجور و چهره ای سر شار از امید به پیروزی، عزم کرده اند تا درس بزرگ پایداری را یکبار دیگر به دشمن بیاموزند. و  ننگ و نفرت بر آنان که از سر فرود آوردن خود در برابر جلاد شرم نمی کنند و لعنت خدا و خلق بر آنان که با زانو زدن در برابر دجالان پرشورترین حماسة تاریخ مقاومت را این گونه لوث می کنند.
2آذر92