سمر آزاد- شیخ الشیوخ و مشاورارشد آخوند روحانی کیست؟

همه کسانی که در انقلاب سال57 دستی در آتش داشتند، به خوبی میدانند که از اولین روزهای روی کار آمدن رژیم ننگین ولی فقیه از آنجا که آخوندها و شبکه مساجدشان توان حل بنیادی و منطقی مشکلات جامعه انقلابی بعد از بهمن 57 را نداشتند، راه و چاره را در سرکوب مطلق همان مردمی دیدند که در اثر جانفشانیهای بیکران در جریان انقلاب، اینک به مطالبه حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی خود از نظام حاکم به پاخاسته و در جهت اهداف عالیه همان انقلاب با شکوه به یغما رفته، توقعاتی از ملاهای به قدرت رسیده، داشتند.

اما رژیم دجالها در برابر خواسته برحق مردم ایران، تنها و تنها یک راه را انتخاب کرد و آن هم سرکوب مطلق بود. از این رو آنها برای سرکوب و کشتار و چماقداری بی حساب و کتاب و بدون پاسخگویی دولت، بلافاصله دست به تشکیل نهادهای نظامی و شبه نظامی ازجمله سپاه و بسیج زدند. اولین کسی که حامی و بنیانگذار این نهادهای سرکوب بود شخص خمینی و بعد از او، امربر شمار یک دجال جماران، آخوند معدوم، بهشتی بود. بهشتی کسی بود که آن روزها به عنوان شاخص حکومت جدید البته بعد از خمینی شناخته می شد. او همزمان، هم عضو شورای انقلاب و هم به عنوان رئیس شورایعالی قضایی و رئیس دیوان عالی کشور برخر مراد سوار شده و عنان گسیخته بر طبل سرکوب و جنایت علیه مردم و نیروهای انقلابی، می کوبید.
اما برای راه اندازی و انسجام این نهادهای رسمی و غیررسمی آشوبگر، یک ظرف مناسب و با وجهه مردمی نیز لازم بود که در اوایل سال 58 یک نهاد پوششی سرکوبگرانه دیگر به نام جهاد سازندگی را شکل داد. خمینی در نهایت دجالیت در تاریخ 27خرداد سال 58، فلسفه تأسیس جهاد سازندگی را، محرومیت ‏زدایی از روستاها و روستانشین ‏ها اعلام کرد. اما یکسال بعد و در پیامی که در روز 27خرداد59 به مناسبت سالگرد تأسیس جهاد صادر کرد، هدف از تأسیس این نهاد را برملا کرده وگفت: «مجاهدان سازندگی، بذر انقلاب را در دل هر روستایی کاشته ‏اند؛ هدف جهادگران، تحقق آرمانهای ملت مسلمان و انقلابی ایران و اجرای برنامه ‏های اسلام است».

در خرداد ماه امسال نیز یکی از کارگزاران رژیم به نام علی شکوری به مناسبت سالگرد تأسیس جهاد سازندگی ملایان، اهداف محقق شده جهاد را اینگونه بیان کرد: «اهداف محقق شده جهاد که از ابتدا مطرح بودند از جمله قطع نفوذ گروه‌های چپ و مارکسیستی در مناطق روستایی و اشاعه پیام انقلاب میان روستاییان و کسب حمایت توده‌ یی روستایی بود».

با این مقدمه، مطلب را، با این سؤال ادامه میدهم که: شیخ الوزرا و مشاورارشد آخوند روحانی کیست؟
با پوزش ازهمه هموطنان شریف که به شغل چاروادری مشغولند، او چماقداری است که از 34سال پیش تا امروز برای ملاها چارواداری کرده و امروز البته راهدار آخوند روحانی شده است و ضرب المثلی است معروف که می گوید: «وای بر چاروداری که راهدار(1)شود».
واما براساس لغت نامة (دهخدا) «چارواداری یعنی مکاری، خرکچی، قاطرچی، ستوربان، شخصی که چند الاغ یا اسب و قاطر دارد که به وسیله آنها مسافران را از محلی به محلی میبرد یا بار و مال التجاره حمل میکند و از این بابت وجهی میگیرد و امرار معاش مینماید».
و این آقای مشاور عالی به مثابه مصداق عملی و عینی تعریف دهخدا، البته شغل چاروداری نظام را با مکر و مکاری از جهاد سازندگی در ابتدای پیروزی انقلاب در سرزمین ستمدیده و محروم من یعنی لرستان آغاز کرد.
این مهندس چماقدار در دو سال اول روی کار آمدن خمینی، هر روز دسته های چماقداری را از شهری به شهر دیگر در سرتا سر استان برای حمله و هجوم به نیروهای مترقی و ضد ارتجاع جابجا می کرد و به کمک آنها مال التجاره خمینی که همان سرکوب و کینه و نفاق و دشمنی بود را به همه جا و تا دورترین نقاط روستایی نیز حمل و گسترش داد و از این بابت نه تنها امرار معاش کرد بلکه در تمام سی و چند سال عمر ننگین این نظام پلید، پلکان مناصب گوناکون را به سرعت بالا رفت تا امروز که کرسی شیخ الوزرا و مشاور ارشد ملای دیگری از تبار ولی فقیه را اشغال کرده است. اما برای شناخت بیشتر شما از این موجود هفت خط باید کمی به عقب برگردم .
روزهای اول بعد از پیروزی انقلاب در سال 58 بود که من یک روز در جلسه شورای استان در جمع مقامات و مسئولین نهادها و ادارات دولتی استان یک فرد جدیدی را دیدم. فرد تازه وارد قیافه یی به شدت خشن و در هیبت پاسداران داشت. او در کنار آخوند معدوم رحیمی، رئیس حزب جهموری اسلامی! و فرمانده سپاه و دیگر نهادهای سرکوبگر استان نشسته بود و تا آخرین روز حضور من در این شورا که 18ماه طول کشید، همچنان در جبهه و طرف سرکوبگران استان باقی ماند.
در آن روز من از سر کنجکاوی از نفر بغل دستی ام که یکی از معاونان استاندار بود آهسته پرسیدم این فرد جدیدالورد به شورای استان چه کسی است؟ و او گفت: ایشان مهندس ترکان، رئیس جهاد سازندگی استان لرستان است که تازه از تهران آمده که جهاد را در این استان راه اندازی کند.
البته ازآنجا که شکل و شمایل این آقای مهندس بیشتر به سرچماقداران حزب جمهوری شبیه بود و به همه چیز می خورد به جز سازندگی، من به شدت جا خوردم و آهسته به او گفتم: مگر آدم در این استان قحط بود که این را فرستادند اینجا، همه دعوای ما با شاه این بود که برای جلوگیری از ظرفیت شورشی مردم لرستان در برابر ستم شاهی، همواره تلاش میکرد که مسئولین استانی را غیربومی انتخاب کند که مبادا با این ملت غیور جوش بخورند و منافع اعلیحضرت همایونی! خدای ناکرده فراموش شود…که او آهسته دستش را روی لبهاش گذاشت و گفت: بهتره فعلاً وارد این موضوعات نشوید چون آقای بهشتی پشت ایشان است… من گفتم آخر این که زبان بومی اینجا را هم نمیداند و با مشکلات و فرهنگ این مردم هم که آشنا نیست چطوری می خواهد برایشان سازندگی کند!؟
خوب آن روز گذشت و روزهای بعد بیشتر و بیشتر به ماهیت این آقای مهندس و نهاد تحت مسئولیتش و رسالت سازندگی او پی بردیم و روشن شدن پاسخ سؤال من و شاید بسیاری دیگر از مردم لرستان زیاد به دراز نکشید و با اولین چماقداریها همه چیز عیان گردید و درگیری مسئولین غیروابسته به حزب جمهوری در نهادهای مردمی استان با او آغاز شد. اما اولین درگیری من با این آقای مهندس در موضوع سر و سامان دادن به ایرانیان برگشت داده شده از عراق پیش آمد، چون در فاصله کمی از پیروزی انقلاب بود که هموطنانمان از عراق به ایران برگشت داده شدند. ظاهراً جهاد سازندگی با مسئولیت این فرد سرپرستی و حل مشکلات آنها را به‌عهده گرفته بود. با چند بازدیدی که من از موضع مسئولیت خودم از محل استقرار این هموطنان ستمدیده داشتم، وضعیت اسفبار استقرار و معیشت آنان، به ویژه شرایط دردناک عدم امنیت و آسایش زنان و دختران جوان در جمع معاودین، به موضوع درگیری جدی من با سر چماقدار ترکان و دیگر ایادی ارتجاع در استان تبدیل شد.
خلاصه کنم در استان لرستان از اولین روز اشتغال ایشان، مهندسی چماقداریها رونق گرفت و او که رئیس جهاد سازندگی بود عملاً در کار اطلاعاتی و امینتی علیه افراد و نیروها و گروههای مترقی استان به شدت فعال بود. البته در فاصله کوتاهی، ماهیت مأموریتش کاملاً برای همه مردم روشن شد، و او دیگر به طور علنی و آشکار در تعقیب و گریز نیروهای سیاسی معترض آن زمان فعالانه شرکت داشت. یک نمونه از عملکرد این فرد که من خودم سوژه آن بودم برمیگردد به تاریخ 28خرداد سال 1358 که برای مأموریت از خرم آباد به بروجرد رفته بودم. وقتی برگشتم متوجه وحشت زدگی سرایدار و خانواده محروم او شدم که سراسیمه به نزد من آمده و جریان تفتیش شبانه ترکان و پاسدارانش از اداره تحت مسئولیتم و اتاق کارم را به من اطلاع داد. در همین رابطه بد نیست این واقعه را عیناً ازکتاب «زیستن برای آزادی» دراینجا بیاورم:
«وقتی از بروجرد به ‌خرم‌آباد برگشتم درکمال حیرت مطلع شدم که شب قبل پاسدار ترکان، رئیس جهاد، با گروهی از پاسداران مسلح به‌ محل کار من هجوم برده و اتاقها را تفتیش نمود.
من در اعتراض به‌ این کار ازمرحوم دکتر عالی، استاندار وقت لرستان خواستار برگزاری جلسة اضطراری شورای استان برای بررسی این موضوع شدم. در این جلسه ترکان در توضیح علت یورش به دفتر کار من گفت: به ما گزارش داده بودند که شبها در محل جامعه زنان نفرات مجاهدین با استفاده از امکانات چاپ و تکثیر اداره، انتشارات خود را چاپ می‌کنند!؟ ». البته نه من و نه هیچکدام ازحاضرین ربط این خبر و حمله و هجوم او به محل کار من را با جهاد به اصطلاح سازندگی نفهمیدیم.
ترکان در پایان دو سال مأموریت سرکوبگرانه اش در پوش جهاد به اصطلاح سازندگی در استان لرستان، به پاس خدمات و سرسپردگی اش به خمینی، به استانداری ایلام که از استانهای دلیرخیز غرب کشور است و در آن شرایط به دلیل جنگ ضدمیهنی و هم مرزی با عراق شرایط مهم و ویژه امینتی داشت، انتخاب شد و دوسال بعد استانداری هرمزگان در جنوب را به عهده گرفت.
بعداز طی این پروسه سراسر سرکوبگری نهایتاً به عنوان اولین وزیر دفاع غیرنظامی در دولت رفسنجانی انتخاب شد و هدایت جنگ را نیز به عهده گرفت. جنگی که از دو سال قبل از رسیدن این مزدور به وزارت دفاع به دلیل عقب نشینی عراق از خرمشهر در سال62 در آستانه صلح قرار گرفته بود ولی خمینی دجال و عناصر اوباش جنگ طلبش نظیر همین ترکان آن را 5سال دیگر ادامه داده و بیش از یک میلیون ایرانی را در تنور آن به آتش کشیدند. بعد از آن نیز تا امروز او تماماً در وزارتهای پر درآمد مثل وزارت جهاد سازندگی، معاونت وزرات نفت و … در مصدر امور بوده است و در حال حاضر هم به دادن مشاوره عالی در زمینه خیانت و نیرنگ و چپاول در حق مردم ایران به جغد شومی مثل آخوند روحانی که در هیبت کبوتر اعتدال و تدبیر ظاهر شده، مشغول انجام وظیفه است.
او این روزها به انتخاب وزرای اصطبل یازدهم و رایزنی و معامله با جناحهای مختلف حکومتی مشغول بود و ظاهراً موفق شد تا از هر جناح و دسته دزدان جان و مال مردم ایران، الاغ و استری را اجاره و به این اصطبل سرازیر کند. بی سبب نیست که در اثر تلاشهای چاروادارانه این آقا مهندس چماقدار و به گواه همه تحلیلگران، امنیتی ترین دولت در تاریخ ننگین 34ساله حکومت ملایان را تقدیم ولی فقیه ارتجاع کرد .
دولتی انباشته از جنایتکارترین عناصر اطلاعاتی و امنیتی که طی 34سال گذشته از هیچ جرم و خیانتی در حق مردم ایران دریغ نکرده اند. افرادی که حتی عضویت در جوخه مرگ و اعدام بیش از 30هزار نفر از فرزندان مجاهد و مبارز این مرز و بوم را که در حال سپری کردن دورة  محکومیتهای آخوند ساخته در زندان به سر می بردند در سال 67 به عهده داشتند.
البته دراین زمینه آش آنقدر شور شده است که آخوند سوپر فالانژ خامنه ای در مجلس (روح الله حسینیان) نیز به این مسأله اعتراف کرد و گفت: «الحمدالله این کابینه خیلی کابینه امنیتی است و اکثر وزرای پیشنهادی امنیتی هستند». وی در توضیح منظورش از امنیتی بودن کابینه گفت: «بسیاری از افراد معرفی شده در شورای امنیت بودند و کارهای امنیتی کردند و وزرات اطلاعاتی هستند».
 ازآنجا که می گویند سالی که نکوست از بهارش پیداست، اعتدال و مدره نمایی آخوند روحانی نیز از مشاور عالی و دولتش در نقطه آغاز به خوبی عیان است… و از قدیم گفته اند: چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است…
------------------------------------------------------------------------------------------------------
1ـ راهدار، راهدارنده. کسی که از طرف دولت مأمور گرفتن مالیات راه است از مسافران. (فرهنگ نظام ). کسی که به محافظت راهها از طرف حکام مأمور باشد و ضبط خراج امتعه تجار بکند.