در 15 سالی که معاون رئیس پارلمان اروپا بودم از نزدیک با مقاومت ایران کار کردهام. شاید منافع سیاسی و حرفهای ام به من بعضاً توصیه میکرد که محتاطتر برخورد کنم. اما وجدانهای اخلاقی و منافع درازمدت اروپا همواره به من گفتهاند که در کنار اپوزیسیون دمکراتیک ایران قرار بگیرم. وقتی من با شما همکاریم را آغاز کردم اوضاع خیلی ساده نبود چون باید به یاد داشته باشیم که در آن زمان سازمان مجاهدین، یا همانطور که در آمریکا با مخفف MEK شناخته میشود، در لیست سیاه اتحادیه اروپا، انگلستان و آمریکا قرار داشت. تصمیم گرفتم، و نه تنها من بلکه بسیاری از همکارانم در پارلمان اروپا تصمیم گرفتیم در این مسیر بسیار سخت تا حذف نهایی آنها از همه لیستهای سیاه در کنار مریم رجوی قرار بگیریم و مسیر را برای یک ایران آزاد هموار سازیم. همانطور که بهتر از من میدانید این یک نبرد بسیار طولانی، سخت و دشوار، اما بسیار افتخارآمیز بوده است. هرگز حتی برای یک ثانیه نسبت به آن تصمیم پشیمان نشدهام که من و دیگر همکارانم در پارلمان اروپا را بخشی از این خانواده بزرگ مقاومت ایران تبدیل کرد. خیلی در این رابطه مفتخرم. شما میتوانید تصور کنید چه شایعات و اتهامات متعددی که باید با آن مواجه میشدیم، و اعتراف میکنم که بعضاً حتی مقداری دچار ابهام میشدیم. اما هر بار چک میکردیم و همه این اتهامات را مورد تحقیق قرار میدادیم و به زودی به این اشراف میرسیدیم که آنها خالی از هرگونه اعتبار یا حقیقت بودند. آنها تنها انتشارات اطلاعات رژیم ایران بودند.
در موازات این نبرد علیه لیستهای تروریستی، ما همچنین وارد بزرگترین نبرد خود شدیم.. در 2008 در ماههای آخر که اشرف هنوز قابل دسترس بود و درست قبل از آنکه آمریکا امنیت آن را به عراق تحویل داد، من رئیس هیأتی از اعضای پارلمان اروپا در سفری به آنجا بودم و عضوی از پارلمان نروژ هم همراه ما بود. ما به اشرف سفر کردیم. با وجود ریسکهای امنیتی بالا و همه چالشهای سیاسی ما تصمیم گرفتیم به آنجا برویم تا واقعیت روی زمین در مورد اشرف را بفهمیم. بسیار خوشحالم که آن فرصت را از دست ندادم. اشرف برای من نوعی وحی بود. در اشرف من با دنیایی دیگر مواجه شدم. در گردهمایی بزرگ آنها در آنجا به ساکنین گفتم آنها یک نمونه اخلاقی برای همه جهان در نبرد برای آزادی بودند. هیچ کس نمیتواند با این افراد برخورد کند و دچار حیرت و تحسین بسیار زیاد بابت تعهد و فداکاری آنها نشود. به ساکنین در اشرف گفتم که قلب خود را نزد آنها باقی میگذارم.
بعد از 25 سال در عرصه سیاست به نظر من به اندازه کافی تجربه دارم، و البته این را با فروتنی میگویم، اما به نظرم به اندازه کافی تجربه دارم که بتوانم بین نیکی و ظلمت تشخیص بدهم، بین حقیقت و دروغ. در این رابطه اجازه دهید بگویم که در این سالها با بسیاری از اعضا و حامیان مجاهدین دیدار کردهام. از جدیدترین و جوانترین تا رهبران ارشد در قسمت رهبری. من کاملاً قانع هستم که آنها صادق، رک و متعهد هستند. آنها دارای بالاترین اخلاقی هستند که من در یک گروه سیاسی دیدهام. از همه مهمتر، و این چیزی است که بطور واقع من را تحت تأثیر قرار میدهد، آنها هیچ چیزی را برای خودشان نمیخواهند. باید اعتراف کنیم آنچه بعد از فاجعه 11 سپتامبر به بعد رخ داده است خیلی وقت پیش، تماماً توسط مقاومت ایران پیش بینی شده بود. آنها به ما راه حل را نشان داده بودند. در سالهای اول دهه 1990 وقتی واژه بنیادگرایی اسلامی حتی برای خیلی از افراد آشنا نبود، مجاهدین خلق بنیادگرایی اسلامی را به عنوان تهدید جدید جهانی اعلام کردند. دوست گرامی خودم، محمد محدثین، بیش از 20 سال پیش کتابی با همین نام نوشته بود. کتابی که مطالعه آن را قویاً توصیه میکنم و بسیاری از نکات او هنوز امروز معتبر هستند.
اما قدرتهای غربی و تحلیل گران میگفتند این یک بزرگنمایی بود. متأسفانه واقعیت تلخ 11 سپتامبر اثبات کرد که محمد محدثین و مجاهدین خلق ایران درست میگفتند. اما بار دیگر آمریکا و اروپا مسیر اشتباهی را اتخاذ کردند و بجای اینکه روی قلب این پدیده شوم متمرکز شوند، یعنی رژیم در تهران، آنها توجه خود را وقف دیگر مشکلات و اهدافی کردند که 12 سال پیش خانم رجوی هشدار داد تهدید دخالت ملایان در عراق چندین برابر خطرناکتر از بمب هستهیی است. اما گوش شنوایی نبود. ما بطور سادهلوحانه دروازههای عراق را به روی نفوذ و کنترل ایران باز کردیم. با وجود هشدارهای بسیار توسط مجاهدین چشمان خود را به روی اشغال پنهان عراق توسط رژیم ایران بستیم. این رژیم را صدها کیلومتر نزدیکتر به اسرائیل و مدیترانه قرار داد، و نفوذ آن را در لبنان و سوریه افزایش داد. اگر ما دستان رژیم را در عراق در آن زمان قطع کرده بودیم، امروز داعش، حزبالله یا اسد را در سوریه نمیداشتیم. اخیراً صدها هزار ایرانی از مرزهای عراق در یک عملیات بزرگ اشغالسازی گذر کرده و این اقدام توسط نیروی قدس به رهبری پاسدار سلیمانی هدایت شده بود. با وجود همه این موارد، ما شاهد این هستیم که نماینده عالی فدریکا موگرینی یا وزیر جان کری یا وزرای دیگر از دولتهای غربی به تهران میشتابند تا در عکسها ظاهر شوند و دستان آنها را بفشارند، و در کنار مقامات ایرانی لبخند بزنند. در اسپانیایی یک ضرب المثل داریم که میگوید هیچ کوری بدتر از آنهایی که نمیخواهند ببینند نیست. این مصداق همین تحولات است. آنچه سناتور لیبرمن چند دقیقه پیش به ما گفت به قدری روشن، قانعکننده و انکار آن غیرممکن بود که مطمئنم اگر گفتگویی با رئیس جمهور اوباما یا وزیر کری داشته باشد، گفتگویی که البته اگر بخواهد میتواند داشته باشد، مطمئنم آنها گوش نخواهند کرد. در اروپا هم ما همین مشکل را داریم. سناتور، دولتها گوش نمیدهند. مجاهدین خلق از حمایت قوی در پارلمانها برخوردار است. آنها همچنین در میان مقامات محلی هم از چنین حمایتی برخوردارند. اما دولتها گوش نمیکنند. این چیزی است که باید حل و فصل کنیم و شاید شما بتوانید ما را راهنمایی کنید که چطور بتوانیم دولتها را وادار کنیم که درنهایت گوش کنند. امروز باید پایانی به این سیاستهای غلط بگذاریم. هر چه که ایران و تروریسم را تقویت کند، چه شیعه باشد و چه سنی، هر چه که عمر اسد را طولانی کند در واقع داعش را تقویت خواهد کرد. هیچ کس قیمتی که مجاهدین، یک جنبش کاملاً دمکراتیک، و خانم رجوی در نبرد علیه بنیادگرایی پرداختهاند نداده است. هیچ کس مثل آنها با جغرافیا و تاریخچه مردم این منطقه، و مسلمانهای شیعه و سنی آشنایی ندارد. آنها به مدت 37 سال علیه دیکتاتوری مذهبی جنگیدهاند. بنابراین، اگر بعد از همه این فجایع به فراخوان امروز گوش ندهیم تاریخ ما را نخواهد بخشید.
دوستان، عزیز، سناتور عزیز، شما آقای سناتور امروز میهمان گرامی ما هستید. شما نشان دادهاید هرگز حاضر نبودهاید حقوق بشر، صلح و حقیقت را فدای منافع کوتاه مدت کنید. این چیزی است که شما را از بسیاری از سیاستمداران در کشورتان و اروپا متمایز میکند. اصلاً هم تعجب آور نیست که شما امروز اینجا نزد ما، مقاومت ایران و خانم رجوی حضور دارید، و اجازه دهید به شما بگویم این مایه افتخار همه ما است.