«دورانی در جهنم» - سلسله‌گزارشهای مستند تلویزیون العربیه از جنایات ضد بشری و تروریسم رژیم آخوندی

ببین سرسبز و خوشرنگ و برومندم، ببین پربرگ و پرشاخ و تنومندم.... اسم من مرجان است، بازیگر سینما و خواننده در زمان قبل از انقلاب.

بعد از انقلاب تمام این کارها را دیگر ممنوع شد. به جهت این که رژیم اسلامی خمینی اومد و این رژیم به خصوص با هنرمندان و با زنها بسیار سر ستیز داشت و با موسیقی بسیار غریبه بود و اصلاً حرام می دانست موسیقی را. به همین جهت آلات موسیقی رو حرام می دونست و هر کس توی خونه اش آلات موسیقی داشت مثل سنتور، گیتار، پیانو، اینها را همه را می گرفتند و می بردند و حتی هنرمندایی را که خیلی معروف بودند در زمان قبل از انقلاب و همینطور بعد از انقلاب هنرمندان خوب ما بودند، ساز را روی سر اینها می شکستند، مثل آقای پرویز یاحقی. من زمانی که انقلاب شد من هم شامل همین هنرمندانی بودم که اجازه نداشتم دیگه کار کنم. این هنرمندان همه ممنوع‌الکار بودند. جامعة هنری مسلماً از بین رفت و بعد فیلمهایی را که ساخته شده بود، تمام اینها را نابود کردند تا اونجایی که من اطلاع دارم. ولی من چون همسرم خودش فیلمساز است و دارای استودیو است، اون بهتر می تونه براتون توضیح بدهد که چی بود. به همین جهت من تصمیم گرفتم که مبارزه کنم. چون من حق داشتم که تو مملکت خودم آزاد زندگی کنم. بهترین ارگانیزیشنی که بود، سازمان مجاهدین خلق بود که تشکیلاتی داشت و خیلی سازمانیافته بود. من را زمانی که گرفتند از اولین لحظه که من را گرفتند من را بردند به زندان انفرادی که بعدها من پرسیدم دلیلش چی بود؟ که یعنی بدترین نوع زندان و شکنجه زندان انفرادی است. گفتند که هم به خاطر این که جرمت خیلی بالا بوده که چون اومدی و آدم معروفی بودی و آمدی به این سازمان پیوستی. من زمانی که توی ایران بودم اونجا همسرم هم زندانی بودن و همسرم که از زندان آزاد شدند باز به یک طریقی ما با سازمان مجاهدین ارتباط برقرار کردیم. به همین جهت رژیم متوجه شد و توی روزنامة کیهان که یکی از پرفروشترین جراید ایرانی هست توی اخبار ویژه اش در مورد من مطالبی را نوشتند که من احساس کردم که دیگر ماندنم در ایران بسیار خطرناک است. اینه که شبانه من فرار کردم و بعد به دوبی رفتم و در اونجا به سفارت آمریکا پناه بردم و به اونها خودم را معرفی کردم، اونها هم متوجه شدند که من یک آرتیست معروفی هستم، یک خوانندة معروفی هستم، قبول کردند و به من پناهندگی دادند. خوب من تعداد فیلمهای زیادی را بازی کردم که هر کدامشان هم در نوع خودش مورد پسند مردم بوده، ولی آخرین فیلمی که بازی کردم با همسرم بود به نام تکیه بر باد که این فیلم را خیلی بهش علاقمند بودم و به نظر خودم فیلم خوبی بود که یک ترانه ای هم با همین نام من توی این فیلم اجرا کردم که موزیک متن این فیلم هم هست. (رفتی و بی تو دلم پر درده...)