به یاد بهروز، هشتمین شهید خانواده رحیمیان

نامه یکی از  خویشان و آشنایان بهروز:
شهادت بهروز، مرا مثل همه دوستان و یارانش غرق در سوگ کرد. اما همچنین به چنین مجاهد قهرمانی افتخار کردم با هزاران درود به او و نسلی که بیقرار آزدی پایدار و سرفراز ایستاده است.

من به خاطر آشنایی و نسبت خویشاوندی این یادداشت را مینویسم. فقط برای آن که از خانواده رحیمیان و هشت جاودانه فروغ آن یاد کنم. وگرنه خود را شایسته نوشتن درباره او نمیدیدم.
میخواهم از خانواده دیگری از شمار بسیار خانواده هایی یاد کنم که در مقاومت در برابر جلادان حاکم یک به یک جان بر سر پیمان گذاشتند.

بهروز روز سوم دی ماه به آسمان پر کشید. دولت عراق با جلوگیری از بستری شدن او در بیمارستان، به نیابت از رژیم آخوندها هشتمین عضو خانواده رحیمیان را به شهادت رساند.

نوشته پشت عکس: از راست به چپ عمو بهروز، عمو بیژن، فیروز (پدر)

بهروز یکی از فرزندان خانواده رحیمیان بود. خانواده محترم و مردمدار و افتاده یی در شهر رامسر. او از طریق برادرش فیروز که مجاهد دلیری در شمال ایران بود جذب مجاهدین شد.
بهروز از سال 58 با همسرش(مجاهد شهید فروزنده پروانه)در ستاد مجاهدین در رامسر فعالیت میکرد و فیروز مسئول ستاد مجاهدین در شهسوار بود.
پس از گسترش عملیات مقاومت، بهروز به کردستان اعزام شد و به جمع مجاهدین در آن جا پیوست که در حال آمادگی برای برپایی ارتش آزادی بخش بودند. بعدها در عملیات فروغ جاویدان فروزنده به شهادت رسید.
اما فیروز در پایگاهی در شمال ایران دستگیر و سپس در لاهیجان اعدام شد. خبر شهادت او را من از رادیوی خمینی شنیدم که در آن موقع هر روز نعره زنان از اعدام گروه گروه از مجاهدین خبر میداد.
برادر دیگر بهروز، بیژن، در آن هنگام سربازیاش را میگذراند. اما پس از خاتمه سربازی، از آن جا که پاسداران به او مشکوک شده بودند، مخفی شد. بیژن نیز پس از مدتی توسط سازمان به کردستان اعزام گردید. در عملیات آفتاب در بهار 1367 ، بیژن که دلیرانه جنگیده بود، مجروح شد و یک پایش را از دست داد. اما آن طور که شنیدم با همان وضعیت مجروح با روحیه یی رزمنده در صفوف مجاهدین و ارتش آزادی به مبارزه خود ادامه میداد تا این که در سال 1382 بر اثر بمباران مراکز مجاهدین توسط هواپیمای آمریکا و انگلیس که به خواست مستقیم آخوندها صورت گرفت، به شهادت رسید.
برادر دیگر آنها، بهمن بود. بهمن وقتی که سال آخر دبیرستان را میگذراند، در روزهای پس از 30 خرداد 60 دستگیر شد. ولی پس از آزادی از زندان دوباره به مجاهدین پیوست. تا این که هنگام اجرای قرار در یک کوهپایه یی در جنگل دوباره دستگیر شد.
آخوندها و پاسداران آن قدر بهمن را شکنجه کرده بودند که وقتی پدر و مادرش به ملاقات رفته بودند، بهمن قادر به تکلم نبود.
سرانجام  پاسداران بهمن را در ملاء عام به دار آویختند.
شهید دیگر خانواده رحیمیان خیرالنسا رستمی همسر فیروز بود. زمانی که او در یک پایگاه مجاهدین در هشتپر بسر میبرد، پاسداران با شلیک آرپی جی به آن جا حمله کردند و خیرالنسا پس از یک پایداری حماسی به شهادت رسید.
من همچنین باید از  دو مجاهد بی نام و نشان دیگر یاد کنم. ابوالحسن و مهدی مراد رستمی که از نزدیکان خانوادگی رحیمیان بودند. هر دو آنها در سال 1360 توسط اسفندیار رحیم مشایی دستگیر شدند. مشایی یک جانی کینه توز رژیم خمینی بود و در حال حاضر یکی از مهمترین نزدیکان پاسدار احمدی نژاد است.

از راست شهید فروزنده، شهید فیروز، شهید بهروز و شهید خیرالنسا (نفر پنجم)

از سنگدلی و جنایت پیشگی آخوندها و از مقاومت و فداکاری فرزندان مجاهد ملت ایران هنوز که هنوز است بسیاری واقعیت ها گفته نشده و آنچه نوشته و بازگو شده بخش کمتر چیزی است که اتفاق افتاده است.
اما هر دو این اینها گواهی میکند که چنین مبارزه و مقاومتی در برابر چنان ظلمت و بیدادی پیروز میشود.
سلام بر بهروز شهید و صدیق و پاک و پاکباخته که در آستانه میلاد عیسی مسیح(ع)، صلیب بر دوش به دیدار رفیق اعلی شتافت