سینادشتی:‌ گزارش دو چشم، از کارزار نه به روحانی

درست رأس ساعت ١٣ به محل تظاهرات رسیدیم. من و دخترم، با هیجان و انتظار غیر قابل توصیف. اگر لمحه ی به آنچه در این سالهای سیاست مماشات بر سر مقاومت آورده اند و مجموعه ی شرایط فوق العاده ی فرانسه و بخصوص پاریس، که در بعد از حملات تروریستی پائیز گذشته، در اینجا حاکم است، توقعی نبود که اجازه ی یک تجمع خیابانی مسالمت آمیز را بدهند، اما الان تظاهرات در راه بود، به محض بالا آمدن از پله های مترو، دیگر نیازی به پرسیدن از دیگری با زبان الکن نبود، پرچم زیبای ایران آزاد، سه رنگ و مزین به شیر و خورشید، در میدان موج میزد، در همان قدمهای اول چند صورت آشنا بود و بسیاری چهره های جوان و جدید، یکی با لبخند گرمی گفت "سلام عمو سینا" و من تازه دو زاری ام افتاد که  آن پسر شیطان و سه چرخه سوار چند سال پیش، الان در مقابل من رشید ایستاده و از صورت گرم او جدیت و وظیفه شناسی می بارد و با بازو بند قرمز رنگ انتظامات، دست اندر کار است، صحبت کوتاهی با آقای رحمان کریمی داشتم و ایشان به عکس اعدام علنی اشاره میکرد و منقلب جای خود را عوض کرد، جوان دل و پر محبت، از درد این محکوم به مرگ که نه نام او را میدانست و نه آشنایش بود، قطرات اشک بر گونه هایش نشسته بود. آری مقاومتی که برای غریب در درد و آشنای مجروح از زخم، به یک اندازه میسوزد، از درد خلق به خود میپیچد و از قید خواستن برای خویش رها شده است.

یکدفعه صدای موسیقی اعتراضی رپ در فضا میپیچد و لحظاتی بعد خواننده در روی سن در رثای شهیدان راه آزادی و مادران قیام میخواند. صدای گرم او و ویدئو زیبا شکوه و جلوه ی خاص خودش را دارد. در همین أوقات صدای خانم شیخی که اعلام برنامه میکند از بلندگو به گوش میرسد، ته لهجه ی فرانسوی در کلام فارسی او محسوس است، از کودکی در فرانسه بزرگ شده است، اما عشق آزادی ایران بزرگتر از این حرفهاست، او با زبان فرانسوی به ادامه ی اعلام برنامه میپردازد، سخنرانیهای متعدد با پیام نه به روحانی و حمایت از مقاومت انجام میشود، اما سخنرانی خانم مرضیه باباخانی پیام دیگری دارد. مشعل فروزان آزادی، سمبل توانمندی و تقبل بهای مبارزه برای آزادی مردم ایران، با صلابتی بی نظیر اعلام میکند که "ما مجاهدین خلق از پرداخت هر بهائی برای آزادی مردم ایران استقبال میکنیم". حقیقت آشنائی است، اما وقتی این حرف را یک زن انقلابی عضو شورای رهبری سازمان  مجاهد خلق ایران، بیان میگوید و از هر زاویه و نقطه آن  کلام، جدیت و ایستادن هزار برابر در راه آرمان آزادی مردم ایران است. صلابت گفتار ایشان، فراتر از توان توصیف است. اگر حضرات در ادامه سیاست خائنانه ی مماشات هیچ حد و حرمتی را قائل نیستند، در برابر این رژیم مقاومتی و مجاهدینی هستند که آتش عشق مردم و میهن را به جان خریده و استوار تر از دماوند و پر خروش تر از کارون و با توانی بزرگتر از وسعت میهن، ایستاده اند. قصدم فقط گزارش صحنه از دیدگاه محدود خودم بود، اما وقتی چنین فرمانده ای در صحنه است، بدون شک و تردید ، تحقق  یافتن شعار "میتوان و باید" را  دید.
و آنگاه به احترام مکتب و مرام و رهبر و مرادی که سازنده ی یگانه ی این قلعه ی رفیع است، به او و یارانش درود فرستاد. بعد از سخنرانی ها موقع راهپیمائی بود، جمعیت جان دیگر گرفت، با عزیز گرانقدری حرف میزدم، از دوران پایداری اشرفیان و ظلم بیحسابی که در حقشان از زن و مرد ، سالم و بیمار، رفته و الان در لیبرتی میرود، میگفت و من متحیر از توانمندی و آزاد اندیشی و توان کلام و "هر چیز خوب و هر چیز پاک" که در این انسان متکاثف شده است.
کم کم به راه افتادیم، فکر میکردم که راهپیمایی، مسیر کمی میرود و بعد به جای خود برمیگردد، اما متوجه شدم که اشتباه میکردم.
راهپیمائی به سمت نزدیک کاخ مجلس بود. صف طولانی به راه افتاد، مسیر از مرکز شهر میگذشت، تعداد بسیاری از مردم با حرکت دست و لبخند، استقبال میکردند، در طی مسیر شعار های مختلفی داده میشد، "نه به روحانی! "زنده باد آزادی، " اما پرشکوه ترین لحظه ی راهپیمایی هنگامی بود که عکس شهیدان مردم ایران بر سر گرفته شد، هر فرد یک یا در عکس را بالای سر گرفت، پلاکاردها به زیر گذاشته شد و در احترام شهیدان سکوت بود، قدرت مقاومت را تا بنیان جان، حس میشد، گویا کشتی عظیمی که سینه ی دریا را شکاف داده و بر سر امواج، با طمأنینه و شکوه میغلطد. عکس شهدای قیام، عکس اعدامیان سازمانهای مختل ، عکس قربانیان، اعدامی ها،  شهید هرعکس به کسی از خانواده ی مقاومت نگاه میکرد و میخواست که ما او را به همه ی بشریت بشناسانیم که چه ناحق به دل پرشور انها تیر زدند و بر جانشان تبر، و انها اگر چه سر به دار نهادند اما اکنون ما تن انها هستیم و سرشان  در بالای تن ماست، ما به یادشان راه میرویم، انگار که انها راه میروند و ما میخواهیم که حرف انها را بزنیم و خواست انها را بگوییم و کوتاهی  نخواهیم کرد، هزار اشرف میسازیم!
جمعیت بعد از ساعتها از هم جدا میشدند
دخترم به من گفت: "نبرد شما مثل داستان نبرد لغو بردگی در امریکاست، و مریم رجوی راه ابراهام  لینکلن را میرود، بردگی که مفهوم یک دوره و مکان خاص نیست، نبرد آزادیبخش از یک چشمه هست، از یک نوع است" او میگفت و من
غرق در احساس شرف و غرور ایرانی که چیزی جز زیبایی در آن  نمیدیدم.
تظاهرات بزرگ پاریس نمایانگر خواست مردم ایران برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه است . چه با اتمی، چه بدون اتمی، رابطه ی بین منافع مردم ایران و حفظ رژیم آخوندی نیست، دور بیهوده ی رفسنجانی - خاتمی- احمدی نژاد الان در رفسنجانی سگوند، ودر بعد از شکسته شدن شاخ اتمی ولایت به تغییر کیفی نخواهد انجامید. مستر ها و موسیوها میدانند، خوب هم میدانند، اما انتخاب کرده اند که در کنار رژیم بایستند. هنوز معلوم نیست که آش دستپرورده ی ارتجاع و استعمار تا کجا دلزدگی ایجاد کند، اما مردم و مقاومت ایران با تظاهرات بزرگ پاریس نشان دادند که ناظران منفعل نخواهند بود. لغو بردگی میلیونها ایرانی، نبرد جدی را طلب میکند.