محمد اقبال:‌ حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود؟

چند ماه بعد از انتخاب جیمی کارتر به ریاست جمهوری آمریکا در آبان ماه 1355، محمدرضا پهلوی، شاه وقت ایران ناچار به سر کشیدن جام زهر «فضای باز سیاسی» شد. اولین تغییر اساسی که شاه انجام داد برکناری امیر عباس هویدا نخست وزیر بود که تا آن زمان با 13 سال سابقه ریاست دولت، طولانی ترین دوران نخست وزیری در تاریخ ایران را داشت. شاه در مردادماه سال 1356، جمشید آموزگار را به عنوان نخست وزیر جدید منصوب کرد.

آموزگار اولین سخنرانی خود را در محل استادیوم صد هزارنفری (المپیک) تازه تأسیس آن زمان با این مصرع از حافظ آغاز کرد که: «حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود». من سخنرانی را از تلویزیون گوش کردم. تا آن جا که حافظه ام یاری می کند، آموزگار در آن سخنرانی توضیحی در مورد این که چرا این مصرع را در ابتدای سخنرانیش قرائت کرده نداد اما پیام، هم برای طرفداران رژیم و هم برای مخالفان کاملا واضح بود: هیچ چیز عوض نشده و همه چیز به روال سابق ادامه دارد.

مخالفان و همچنین موافقان نظام در آن زمان اما خوب می دانستند که وقتی هویدا، که هیچکس فکر تغییر او را به ذهن خود راه نمی داد، از جایش تکان خورد، دیگر باید منتظر تکانهای بسا عظیم تر بود... بعد از هویدا، شاه ناچار شد در طول کمتر از یک سال و نیم چهار بار نخست وزیر عوض کند: آموزگار کمی بیش از یک سال نخست وزیر بود و جایش را در اوج قیامهای پی در پی مردمی به شریف امامی داد و شریف امامی به ازهاری و ازهاری به بختیار... و دست آخر «شاه رفت».

اکنون با امضای توافق هسته یی بین رژیم و کشورهای 1+5، بزرگترین تحول در دوران حاکمیت رژیم جمهوری، اسلامی واقع شده است. تحولی چه بسا عظیم تر از سرکشیدن جام زهر در جنگ ایران و عراق که خمینی گفت: «آبرویم را با خدا معامله کردم» و با ابعادی بسا فراگیرتر و عظیم تر از آن. اوضاع به هر سمت و سویی که برود و نتایج کوتاه مدت و دراز مدت امضای این توافق هرچه که باشد، منکر نمی توان شد که «تحول بزرگ» واقع شده است.

فارغ از این که در اینجا موضوع بحث، سیاست مماشات و امتیازهای پی در پی غرب به دیکتاتوری تروریستی مذهبی حاکم بر ایران نیست، همواره می توان بحث کرد و فرضیه های مختلف را مد نظر داشت، آیا رژیم در این معامله و بده و بستان، آن چنان که برخی جناح هایش می گویند چیزی به دست آورده است؟ یا آن چنان که جناحهای دیگرش و همچنین طرف حسابهای بین المللی می گویند چیزی از دست داده است؟ و این که آن «چیز» چه بود و چیست؟

در صورتی که فرض اول صحت داشته باشد یعنی رژیم چیزی به دست آورده باشد باید در آینده نه چندان دور شاهد اعتلای رژیم به طور خاص در صحنه منطقه یی باشیم. یعنی منتظر باشیم که رژیم به عنوان یک قدرت منطقه یی آن هم با داشتن بمب اتم ظاهر شود و در معادلات جهانی نقش و جایگاه دیگری را عهده دار شود..

واضح است که رژیم و به طور مشخص شخص خامنه ای ولی فقیه در راستای حفظ بقای نظام جمهوری اسلامی سالها بود که به دنبال ساخت بمب هسته یی یعنی آن «چیز» بود. در همین راستا هم بود که خامنه ای در سال 1388 رو در روی قیام مردمی ایستاد و با مهندسی انتخابات و تقلب، احمدی نژاد را به ریاست جمهوری رساند و در برابر رفسنجانی و شرکا صریحا اذعان کرد که: «نظر آقای رئیس جمهور [احمدی نژاد مساوی است با فتح پی در پی قله های هسته یی مساوی است با ساختن بمب هسته یی] به نظر بنده نزدیکتر است». خامنه ای که در سال 1388 در واقع به بهای شکستن طلسم ولایتش پای خط احمدی نژاد آمده بود، در سال 1392 در نظر داشت که همان خط را ادامه دهد و بمب هسته یی را تولید کند. این جا یادآوری این نکته هم ضروری است که مذاکرات با غرب که در اواخر دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد شروع شده بود، مطلقا منافاتی با این خط نداشت چرا که خامنه ای به خوبی می دانست که در صورت در اختیار داشتن بمب حتما که می شد با موضعی متفاوت بر سر میز مذاکرات حاضر شد.

اما به دلیل همان طلسم شکستگی ولی فقیه، وی نتوانست در نمایش انتخابات سال 1392 خط خود را به کرسی بنشاند و ناچار شد به رغم میلش به کسی که «به نظرش» نزدیک نبود تن در دهد. این خط در پایان منجر به امتیاز دادنهای بی حد و حصر در مذاکرات و سر کشیدن جام زهر یعنی توقف - ولو میان مدت - ساخت بمب هسته یی شد. در مثل مناقشه نیست، در نتیجه می توان جایگاه بمب هسته یی در درون رژیم ولایت فقیه و یا در واقع عمود خیمه نظام را با خط سرکوب و شلاق و شکنجه در دوران شاه مقایسه کرد.

حال وقتی با این فرضیه و در این تابلو به اظهارات خامنه ای به طور خاص سه فقره صحبت وی یکی در پاسخ به نامه تبریک آخوند روحانی بعد از امضای توافق هسته یی و دومی در نماز عید فطر و سومی در دیدار با سفیران خارجی در فاصله کمتر از یک هفته پس از امضای توافق نگاه کنیم، خواهیم دید که تمام تلاشش این است که بگوید: «حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود».

ولی فقیه نظام پلید ولایت آنچنان صحبت می کند که گویی در فضای قبل از امضای توافق موسوم به «برجام» سخن می گوید! غافل از این که دوران جدید یعنی به قول خود رژیم «پسامذاکرات» یک تفاوت جدی با دوران قبل دارد. در دوران قبل چون هنوز توافقی امضا نشده بود، هر عربده کشی و سر و صدایی از سوی شخص «مقام معظم رهبری» می توانست تعبیر به این شود که ممکن است مذاکرات به هم بخورد و توافق امضا نشود، اما اکنون و در دوران «پسامذاکرات» یعنی دوران سر کشیدن جام زهر و دست برداشتن از آن «چیز»، این حرفها دیگر خریدار ندارد. قبل از همه خود سید علی خامنه ای به خوبی می داند که بازگشت به دوران پیش از مذاکرات یعنی دبه کردن، چه عواقب زودرس و دهشتناک داخلی، منطقه یی و بین المللی برای رژیم در پی خواهد داشت.

از این منظر است که وقتی ولی فقیه در خطبه های عید فطر نعره می کشد که: «اجازه خدشه در اصول اساسی نظام اسلامی به کسی داده نخواهد شد» و «جمهوری اسلامی... هرگز تسلیم زیاده‌خواهی دشمن نخواهد شد»، حتی خود پاسداران نظام نیز خوب درک می کنند که از این خبرها نیست و هم «خدشه» به «اصول اساسی نظام اسلامی» وارد شده و هم نظام ولایت فقیه در تمامیتش «تسلیم زیاده خواهی دشمنانش» شده. وگرنه چه نیازی بود که خامنه ای در پاسخ به روحانی «ملت عزیز» را خطاب قرار داده از آنها «انتظار» داشته باشد که «وحدت و متانت خود را حفظ کنند». و یا در دیدار با سفرای خارجی تأکید کند که در میان مردم «نباید دو دستگی به‌وجود بیاید، دشمن این را می‌خواهد».

همین طور است عربده کشی های دخالت در عراق و بحرین و لبنان و سوریه و یمن تحت پوش «حمایت دوستانمان در منطقه» که باز خامنه ای تلاش دارد این را القا کند که هیچ چیز عوض نشده و هیچ تغییری صورت نگرفته تا مبادا پاسداران جهل و جنایت رژیم در داخل و خارج بیشتر سست شوند. اما «آن صبو بشکست و آن پیمانه ریخت» این حرفها تا قبل از امضا خریدار داشت، اکنون در دوران «پسامذاکرات» هرچه هم که خامنه ای و رژیمش قصد و نیت صدور تروریسم در منطقه را داشته باشند، هر اقدامی در این راستا چندین برابر قبل از امضای توافق بها می طلبد. در صحنه داخلی نیز به قول دوستی حتی اگر از آسمان دلار هم ببارد رژیم قرون وسطایی ولایت فقیه توان حل کوچکترین معضل اقتصادی اجتماعی برای مردم را ندارد و غارت و چپاول اصولا امکان کمترین اصلاحاتی در این زمینه را نمی دهد.

آری، اکنون دوران جدیدی آغاز شده است، دورانی با رویدادهای غیر قابل پیش بینی. همچنانکه هرگز در مردادماه 1356 هیچ کس نمی توانست تصور کند که هفده شهریوری در پیش خواهد بود و دولتی نظامی سر کار خواهد آمد و دست آخر خود «شاه» هم خواهد رفت، اکنون هم باید منتظر رویدادهای غیر قابل پیش بینی بود.

از آن سخنرانی کذایی جمشید آموزگار در مردادماه 1356 که «حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود» تا سرنگونی تام و تمام رژیم پهلوی در بهمن ماه 1357 یک سال و نیم طول کشید. باید دید که آیا نظام پلید ولایت فقیه نیز همین قدر مهلت خواهد داشت؟

خوشا رزم آوران و دلاوران و اشرفیان و اشرف نشانانی که در طول 34 سال در حالی که خطرات آنان را از هر سو احاطه کرده بود، عزم جزم کردند تا بها بپردازند و بایستند و بازهم بایستند و چنین روزی را محقق کنند.

21 ژوئیه 2015